Skip to content

Find a beautiful name for your baby in English/Persian (Farsi)/Turkish and Arabic languages.

Notifications You must be signed in to change notification settings

PJSoftCo/BabyNames

Folders and files

NameName
Last commit message
Last commit date

Latest commit

 

History

45 Commits
 
 

Repository files navigation

IOS - Android

Privacy Policy of Baby Name-اسم یاب

Privacy Policy Effective date: June 29, 2023

Baby Name-اسم یاب ("us", "we", or "our") operates the Baby Name-اسم یاب mobile application (the "Service").

This page informs you of our policies regarding the collection, use, and disclosure of personal data when you use our Service and the choices you have associated with that data.

We do not collect any information from the App for any purpose. Unless otherwise defined in this Privacy Policy, terms used in this Privacy Policy have the same meanings as in our Terms and Conditions.

Changes To This Privacy Policy

We may update our Privacy Policy from time to time. We will notify you of any changes by posting the new Privacy Policy on this page.

We will let you know via email and/or a prominent notice on our Service, prior to the change becoming effective and update the "effective date" at the top of this Privacy Policy.

You are advised to review this Privacy Policy periodically for any changes. Changes to this Privacy Policy are effective when they are posted on this page.

Contact Us

If you have any questions about this Privacy Policy, please contact us:

By email: [email protected]

By visiting this page on our website: https://github.com/PJSoftCo/BabyNames


Terms and Conditions

GSAR:50

فارسی ~ ابتسام(Ebtisam) ~ لبخند (Smile) ~ boy ~

فارسی ~ ابتهاج(Ebtihaj) ~ خوشحالی، شادی (Happiness, joy) ~ boy ~

فارسی ~ ابرسام ~ نام وزیر اردشیر بابکان ~ boy ~

فارسی ~ ابرش ~ اسب ~ boy ~

فارسی ~ ابوالفضل(Abolfazl) ~ بزرگواری (Nobility) ~ boy ~

فارسی ~ ابوالقاسم(Abolghasem) ~ نام امام حسن عسکری (Name of Imam Hasan Askari) ~ boy ~

فارسی ~ ابوذر(Abouzar) ~ نام یکی از یاران امام علی (Name of one of the companions of Imam Ali) ~ boy ~

فارسی ~ اپرنگ ~ نام پسر سام ~ boy ~

فارسی ~ اپرویز ~ پرویز، از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ اترک ~ نام یک رود ~ boy ~

فارسی ~ احسان(Ehsan) ~ محبت (Kindness) ~ boy ~

فارسی ~ احمد(Ahmad) ~ قابل تحسین (Admirable) ~ boy ~

فارسی ~ اخشاد ~ نام پادشاه فرغانه ~ boy ~

فارسی ~ اخشید ~ نام پادشاه سمرقند ~ boy ~

فارسی ~ ادریس(Idris) ~ نام یکی از پیامبران (Name of a prophet) ~ boy ~

فارسی ~ ادهم(Adham) ~ آدم بزرگ (Great man) ~ boy ~

فارسی ~ ادیان ~ کنایه از مرد درشت هیکل و قوی، مرکب تندرو و فربه ~ boy ~

فارسی ~ اراسب ~ از بزرگان ماد ~ boy ~

فارسی ~ اراسپ ~ دارنده‌ي اسب تندرو ~ boy ~

فارسی ~ ارباد ~ نام یکی از سرداران داریوش سوم پادشاه هخامنشی ~ boy ~

فارسی ~ ارباس ~ نام یکی از سپاهیان مادی اردشیر دوم پادشاه هخامنشی ~ boy ~

فارسی ~ ارتافرن ~ برادر صلبی داریوش بزرگ ~ boy ~

فارسی ~ ارتافرین ~ نام برادر داریوش پادشاه هخامنشی ~ boy ~

فارسی ~ ارتنگ ~ ارژنگ کتاب مصور مانی ~ boy ~

فارسی ~ ارجان ~ محل سکونت آریاها، نام قدیم بهبهان ~ boy ~

فارسی ~ ارجمند ~ باارزش، گرامی ~ boy ~

فارسی ~ ارد ~ نام دو تن از شاهان اشكانی ~ boy ~

فارسی ~ اردشیر ~ آن که حکومت مقدس دارد، شهریاری و پادشاهی مقدس ~ boy ~

فارسی ~ اردشیر(Ardeshir) ~ شیر آتشین (Fiery lion) ~ boy ~

فارسی ~ اردکام ~ آرزوي پاك و مقدس ~ boy ~

فارسی ~ اردلان ~ جای و مكان مقدس، درستی، راستی و پارسایی ~ boy ~

فارسی ~ اردلان(Ardalan) ~ پاسدار از آتش (Guardian of fire) ~ boy ~

فارسی ~ اردم ~ کار و هنر خوب ~ boy ~

فارسی ~ اردوان ~ نگهبان درستکاران، نگهدارنده‌ی خشم، نام چند تن از شاهان سلسه اشکانی ~ boy ~

فارسی ~ اردیان ~ مقدس ~ boy ~

فارسی ~ ارژن ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ ارژنگ ~ نام کتاب مانی که دارای نفش و نگار بود ~ boy ~

فارسی ~ ارژنگ(Arjang) ~ آتشین (Fiery) ~ boy ~

فارسی ~ ارس ~ نام رودی در مرز شمالی ایران ~ boy ~

فارسی ~ ارسامن ~ والی ایرانی که در جنگ داریوش با اسکندر فرماندهی یکی از جناح های سپاه را داشت ~ boy ~

فارسی ~ ارسلان(Arsalan) ~ شیر (Lion) ~ boy ~

فارسی ~ ارسیا ~ زلال و شفاف مانند اشک چشم ~ boy ~

فارسی ~ ارسیما ~ نماینده داریوش سوم پادشاه هخامنشی برای گفتگو با اسکندر ~ boy ~

فارسی ~ ارشاد(Ershad) ~ هدایت (Guidance) ~ boy ~

فارسی ~ ارشاسب ~ دارنده اسبهای نر، از نامهای ایران باستان ~ boy ~

فارسی ~ ارشاک ~ ارشک، مرد بزرگ، نام موسس سلسله اشکانی ~ boy ~

فارسی ~ ارشام ~ نیرو، قدرت ~ boy ~

فارسی ~ ارشام(Arsham) ~ دارای تاج و تخت (Wearing a crown and throne) ~ boy ~

فارسی ~ ارشاما ~ پدر ویشتاسپ و پدر بزرگ داریوش یکم ~ boy ~

فارسی ~ ارشان ~ آرشان، دلیر، دلاور، نام پسر اردشير دوم ~ boy ~

فارسی ~ ارشز ~ نام سردار اشکانی ~ boy ~

فارسی ~ ارشک ~ شاه سلسله‌ي هخامنشی، پسر و جانشین اردشیر سوم، مؤسس خاندان اشكاني، بزرگ مرد ~ boy ~

فارسی ~ ارشکان ~ لقب چند تن از پادشاهان اشکانی ~ boy ~

فارسی ~ ارشن ~ اسب نر ~ boy ~

فارسی ~ ارشویر ~ نام یکی از پادشاهان اشکانی ~ boy ~

فارسی ~ ارشیز ~ ارشز، نام سردار اشکانی ~ boy ~

فارسی ~ ارغوا ~ نام جد ابراهيم خليل (ع) ~ boy ~

فارسی ~ ارفش ~ نام یکی از پهلوانان گرشاسب نامه ~ boy ~

فارسی ~ ارماسب ~ دارنده اسب آرام، نام یکی از سرداران هخامنشی ~ boy ~

فارسی ~ ارمانک ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ ارمایل ~ نجیب زاده و اشراف زاده پارسی ~ boy ~

فارسی ~ ارهام ~ باران نرم باریدن آسمان ~ boy ~

فارسی ~ اروند ~ تند، تیز، چالاک، دلیر، فر، شکوه ~ boy ~

فارسی ~ اریاسب ~ نام یکی از سرداران کوروش پادشاه هخامنشی ~ boy ~

فارسی ~ ازدر ~ منسوب به پاک، طاهر و پاکیزه، تمیز و مرتب ~ boy ~

فارسی ~ اژدر ~ مار افسانه ای بزرگ ~ boy ~

فارسی ~ اژدر(Azhdar) ~ اژدها (Dragon) ~ boy ~

فارسی ~ اسپاتنا ~ یکی از نامهای قدیمی شهر اصفهان ~ boy ~

فارسی ~ اسپیتامن ~ نام سردار ایرانی که سلوکوس دختر او را به همسری برگزید ~ boy ~

فارسی ~ اسپیتمان ~ نژاد سفید، خاندان سفید ~ boy ~

فارسی ~ اسپیتمن ~ یکی از سرداران ایران در زمان داریوش هخامنشی ~ boy ~

فارسی ~ استانس ~ پسر داريوش دوم ~ boy ~

فارسی ~ استرا ~ در گویش سمنان ستاره ~ boy ~

فارسی ~ اسد(Asad) ~ شیر (Lion) ~ boy ~

فارسی ~ اسدالله(Asadollah) ~ شیر خدا (Lion of God) ~ boy ~

فارسی ~ اسفندیار ~ آفریده خرد پاک، اسپندیار ~ boy ~

فارسی ~ اسلام(Islam) ~ دین اسلام (Islam religion) ~ boy ~

فارسی ~ اسماعیل(Esmail) ~ شنیده شده از خدا (Heard from God) ~ boy ~

فارسی ~ اسماعیل(Ismaeil) ~ نام یکی از پیامبران (Name of a prophet) ~ boy ~

فارسی ~ اسوار ~ سوار ~ boy ~

فارسی ~ اشکان ~ منسوب به اشک، نام مؤسس سلسله اشكانيان ~ boy ~

فارسی ~ اشکان(Ashkan) ~ جوان و نو (Young and new) ~ boy ~

فارسی ~ اشکبوس ~ فرزند پهلوان ~ boy ~

فارسی ~ اشکبوس(Ashkboos) ~ راهنما (Guide) ~ boy ~

فارسی ~ اشکش ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ اشنا ~ گوهر گران بها، گوهر گرانمايه ~ boy ~

فارسی ~ اشو ~ مقدس ~ boy ~

فارسی ~ اشوان(Ashvan) ~ دارای آتش (Possessing fire) ~ boy ~

فارسی ~ اغریرث ~ صاحب گردونه پیش رونده، از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ افراسیاب ~ به هراس اندازنده، ترسناک، از شخصیت‌های شاهنامه، نام پادشاه تورانی ~ boy ~

فارسی ~ افرود ~ فرود، از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ افریدون ~ فریدون، از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ افشار ~ معاون و شریک ~ boy ~

فارسی ~ افشین ~ لقب تمامی پادشاهان اسروشنه ~ boy ~

فارسی ~ افشین(Afshin) ~ دارای بال (Possessing wings) ~ boy ~

فارسی ~ اکلیا ~ نام پسری در شعر نیما یوشیج ~ boy ~

فارسی ~ اکو ~ انعکاس، بوم ~ boy ~

فارسی ~ البرز ~ کوه بلند و بزرگ، نام رشته كوهی در شمال ايران، نام پهلوانی افسانه‌ای ~ boy ~

فارسی ~ الچین ~ ایلچین، برگزیده ایل ~ boy ~

فارسی ~ الکوس ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ اللهیار ~ آن که خداوند یار ویاور اوست ~ boy ~

فارسی ~ الوند ~ اروند، دارای تندی و تیزی، نام کوهی در جنوب همدان ~ boy ~

فارسی ~ الیاد ~ یاد ایل ~ boy ~

فارسی ~ الیار ~ دوست و رفيق ايل ~ boy ~

فارسی ~ الیان ~ نام یکی از پهلوانان خورشید شاه در داستان سمک عیار ~ boy ~

فارسی ~ امید ~ آرزو، انتظار ~ boy ~

فارسی ~ امید(Omid) ~ امیدواری، انتظار (Hope, expectation) ~ boy ~

فارسی ~ امیدمحمد ~ ترکیب دو اسم امید و محمد (آرزو و ستوده) ~ boy ~

فارسی ~ امیدبخش ~ اميدوار كننده، اميد بخشنده ~ boy ~

فارسی ~ امیدحسین ~ ترکیب دو اسم امید و حسین (آرزو و نیکو) ~ boy ~

فارسی ~ امیدرضا ~ ترکیبی از دو اسم امید و رضا (انتظار و خشنود) ~ boy ~

فارسی ~ امیدعلی ~ اميد داشتن به لطف علي ( امام علی ) ~ boy ~

فارسی ~ امیدمهدی ~ ترکیب دو اسم امید و مهدی (آرزو و هدایت شده) ~ boy ~

فارسی ~ امیدوار ~ آرزومند، متوقع، منتظر ~ boy ~

فارسی ~ امیدوار(Omidvar) ~ دارای امید (Hopeful) ~ boy ~

فارسی ~ امیر(Amir) ~ شاهزاده (Prince) ~ boy ~

فارسی ~ امیرهوراد ~ ترکیب دو اسم امیر و هوراد (فرمانروا و مرد نیک نام) ~ boy ~

فارسی ~ امیراردوان ~ ترکیب دو اسم امیر و اردوان (فرمانروا و نگهبان درستکاران) ~ boy ~

فارسی ~ امیرارسام ~ ترکیب دو اسم امیر و ارسام (فرمانروا و آرشام) ~ boy ~

فارسی ~ امیرارشان ~ ترکیب دو اسم امیر و ارشان (فرمانروا و دلیر) ~ boy ~

فارسی ~ امیرارشیا ~ ترکیب دو اسم امیر و ارشیا (پادشاه و تخت و اورنگ پادشاهان) ~ boy ~

فارسی ~ امیراشکان ~ ترکیب دو اسم امیر و اشکان (فرمانروا و پهلوان) ~ boy ~

فارسی ~ امیراصلان ~ پادشاه چون شير ~ boy ~

فارسی ~ امیرافراز ~ ترکیب دو اسم امیر و افراز (فرمانروا و افراشتن) ~ boy ~

فارسی ~ امیرافشین ~ ترکیب دو اسم امیر و افشین (فرمانروا و لقب تمامی پادشاهان اسروشنه) ~ boy ~

فارسی ~ امیران ~ منسوب به امیر، فرمانروا ~ boy ~

فارسی ~ امیرآراد ~ ترکیب دو اسم امیر و آراد (فرمانروا و بخشنده) ~ boy ~

فارسی ~ امیرآرتا ~ ترکیب دو اسم امیر و آرتا (پادشاه و مقدس) ~ boy ~

فارسی ~ امیرآرش ~ ترکیب دو اسم امیر و آرش (فرمانروا و درخشنده) ~ boy ~

فارسی ~ امیرآرشام ~ ترکیب دو اسم امیر و آرشام (فرمانروا و نیرومند) ~ boy ~

فارسی ~ امیرآرمن ~ امير آريايی منش ~ boy ~

فارسی ~ امیرآرمین ~ ترکیب دو اسم امیر و آرمین (فرمانروا و دلیر) ~ boy ~

فارسی ~ امیرآریا ~ ترکیب دو اسم امیر و آریا (فرمانروا و نجیب) ~ boy ~

فارسی ~ امیرآریان ~ ترکیب دو اسم امیر و آریان (فرمانروا و آزاده) ~ boy ~

فارسی ~ امیرآیین ~ ترکیب دو اسم امیر و آیین (فرمانروا و روش) ~ boy ~

فارسی ~ امیربابک ~ ترکیب دو اسم امیر و بابک (فرمانروا و استوار) ~ boy ~

فارسی ~ امیرباربد ~ ترکیب دو اسم امیر و باربد (فرمانروا و منزلت) ~ boy ~

فارسی ~ امیربردیا ~ ترکیب دو اسم امیر و بردیا (پادشاه و برازنده) ~ boy ~

فارسی ~ امیربرنا ~ ترکیب دو اسم امیر و برنا (فرمانروا و جوان) ~ boy ~

فارسی ~ امیربهامین ~ ترکیب دو اسم امیر و بهامین (فرمانروا و فصل بهار) ~ boy ~

فارسی ~ امیربهتاش ~ ترکیب دو اسم امیر و بهتاش (فرمانروا و شریک خوب) ~ boy ~

فارسی ~ امیربهراد ~ ترکیب دو اسم امیر و بهراد (فرمانروا و جوانمرد نیکو) ~ boy ~

فارسی ~ امیربهرام ~ ترکیب دو اسم امیر و بهرام (فرمانروا و پیروزمند) ~ boy ~

فارسی ~ امیربهزاد ~ ترکیب دو اسم امیر و بهزاد (پادشاه و نيك نژاد) ~ boy ~

فارسی ~ امیربهمن ~ ترکیب دو اسم امیر و بهمن (فرمانروا و نیک اندیش) ~ boy ~

فارسی ~ امیرپارسا ~ ترکیب دو اسم امیر و پارسا (فرمانروا و پرهیزکار) ~ boy ~

فارسی ~ امیرپاشا ~ ترکیب دو اسم امیر و پاشا (فرمانروا و بزرگ) ~ boy ~

فارسی ~ امیرپدرام ~ ترکیب دو اسم امیر و پدرام (فرمانروا و آراسته) ~ boy ~

فارسی ~ امیرپرهام ~ ترکیب دو اسم امیر و پرهام (فرمانروا و فرشته خوبی) ~ boy ~

فارسی ~ امیرپوریا ~ ترکیب دو اسم امیر و پوریا (فرمانروا و بسیار دارنده) ~ boy ~

فارسی ~ امیرپویا ~ ترکیب دو اسم امیر و پویا (فرمانروا و پوینده) ~ boy ~

فارسی ~ امیرپویان ~ ترکیب دو اسم امیر و پویان (فرمانروا و شتابان) ~ boy ~

فارسی ~ امیرتوهان ~ ترکیب دو اسم امیر و توهان (فرمانروا و خشم) ~ boy ~

فارسی ~ امیرجاوید ~ ترکیب دو اسم امیر و جاوید (فرمانروا و جاویدان) ~ boy ~

فارسی ~ امیرحسین(Amirhossein) ~ شاهزاده حسین (Prince Hossein) ~ boy ~

فارسی ~ امیرحمزه(Amirhamzeh) ~ شاهزاده حمزه (Prince Hamzeh) ~ boy ~

فارسی ~ امیرخشایار ~ ترکیب دو اسم امیر و خشایار (فرمانروا و دلیر) ~ boy ~

فارسی ~ امیردارا ~ ترکیب دو اسم امیر و دارا (فرمانروا و ثروتمند) ~ boy ~

فارسی ~ امیردانش ~ ترکیب دو اسم امیر و دانش (فرمانروا و اندیشه) ~ boy ~

فارسی ~ امیرراد ~ ترکیب دو اسم امیر و راد (فرمانروا و جوانمرد) ~ boy ~

فارسی ~ امیررادین ~ ترکیب دو اسم امیر و رادین (فرمانروا و آزاده) ~ boy ~

فارسی ~ امیررسا ~ ترکیب دو اسم امیر و رسا (فرمانروا و بلیغ) ~ boy ~

فارسی ~ امیررضا(Amirreza) ~ شاهزاده رضا (Prince Reza) ~ boy ~

فارسی ~ امیررهام ~ ترکیب دو اسم امیر و رهام (فرمانروا و پرنده شکست ناپذیر) ~ boy ~

فارسی ~ امیرساسان ~ ترکیب دو اسم امیر و ساسان (فرمانروا و خلوت نشین) ~ boy ~

فارسی ~ امیرسالار ~ ترکیب دو اسم امیر و سالار (فرمانروا و رهبر) ~ boy ~

فارسی ~ امیرسام ~ ترکیب دو اسم امیر و سام (فرمانروا و آتش) ~ boy ~

فارسی ~ امیرسامان ~ ترکیب دو اسم امیر و سامان (پادشاه و ترتیب) ~ boy ~

فارسی ~ امیرسپهر ~ ترکیب دو اسم امیر و سپهر (پادشاه و آسمان) ~ boy ~

فارسی ~ امیرسعدی ~ ترکیب دو اسم امیر و سعدی (فرمانروا و فرخندگی) ~ boy ~

فارسی ~ امیرسیاوش ~ ترکیب دو اسم امیر و سیاوش (فرمانروا و دارنده اسب نر سیاه) ~ boy ~

فارسی ~ امیرسینا ~ ترکیب دو اسم امیر و سینا (پادشاه و سوراخ کننده) ~ boy ~

فارسی ~ امیرشایان ~ ترکیب دو اسم امیر و شایان (پادشاه و شايسته) ~ boy ~

فارسی ~ امیرشهریار ~ ترکیب دو اسم امیر و شهریار (فرمانروا و بزرگ شهر) ~ boy ~

فارسی ~ امیرعرشیا ~ ترکیب دو اسم امیر و عرشیا (فرمانروا و ملکوتی) ~ boy ~

فارسی ~ امیرعلی(AmirAli) ~ شاهزاده بالا (Noble prince) ~ boy ~

فارسی ~ امیرفراز ~ ترکیب دو اسم امیر و فراز (فرمانروا و اوج) ~ boy ~

فارسی ~ امیرفرامرز ~ ترکیب دو اسم امیر و فرامرز (فرمانروا و آمرزنده دشمن) ~ boy ~

فارسی ~ امیرفربد ~ ترکیب دو اسم امیر و فربد (فرمانروا و شکوهمند) ~ boy ~

فارسی ~ امیرفرداد ~ ترکیب دو اسم امیر و فرداد (فرمانروا و مولود با شکوه) ~ boy ~

فارسی ~ امیرفرزام ~ ترکیب دو اسم امیر و فرزام (فرمانروا و شایسته) ~ boy ~

فارسی ~ امیرفرزین ~ ترکیب دو اسم امیر و فرزین (فرمانروا و فروزان) ~ boy ~

فارسی ~ امیرفرشاد ~ ترکیب دو اسم امیر و فرشاد (فرمانروا و شادمان) ~ boy ~

فارسی ~ امیرفرشید ~ ترکیب دو اسم امیر و فرشید (فرمانروا و شکوه درخشان) ~ boy ~

فارسی ~ امیرفرنام ~ ترکیب دو اسم امیر و فرنام (فرمانروا و بالاترین نام) ~ boy ~

فارسی ~ امیرفرهنگ ~ ترکیب دو اسم امیر و فرهنگ (فرمانروا و آداب و رسوم) ~ boy ~

فارسی ~ امیرکارن ~ ترکیب دو اسم امیر و کارن (فرمانروا و جنگجو) ~ boy ~

فارسی ~ امیرکامیار ~ ترکیب دو اسم امیر و کامیار (فرمانروا و کامیاب) ~ boy ~

فارسی ~ امیرکاوه ~ ترکیب دو اسم امیر و کاوه (فرمانروا و از شخصیت های شاهنامه) ~ boy ~

فارسی ~ امیرکسرا ~ ترکیب دو اسم امیر و کسرا (فرمانروا و خسرو) ~ boy ~

فارسی ~ امیرکوروش ~ ترکیب دو اسم امیر و کوروش (فرمانروا و خورشید) ~ boy ~

فارسی ~ امیرکوشا ~ ترکیب دو اسم امیر و کوشا (فرمانروا و تلاشگر) ~ boy ~

فارسی ~ امیرکوشان ~ ترکیب دو اسم امیر و کوشان (فرمانروا و کوشا) ~ boy ~

فارسی ~ امیرکیا ~ ترکیب دو اسم امیر و کیا (پادشاه و سرور) ~ boy ~

فارسی ~ امیرکیارش ~ ترکیب دو اسم امیر و کیارش (فرمانروا و پادشاه دلیر) ~ boy ~

فارسی ~ امیرکیان ~ ترکیب دو اسم امیر و کیان (فرمانروا و پادشاهان) ~ boy ~

فارسی ~ امیرکیان(Amirkian) ~ شاهزاده بزرگ (Great prince) ~ boy ~

فارسی ~ امیرکیانوش ~ ترکیب دو اسم امیر و کیانوش (فرمانروا و بزرگ جاودان) ~ boy ~

فارسی ~ امیرکیهان ~ ترکیب دو اسم امیر و کیهان (فرمانروا و جهان) ~ boy ~

فارسی ~ امیرکیوان ~ ترکیب دو اسم امیر و کیوان (فرمانروا و پادشاه گیتی) ~ boy ~

فارسی ~ امیرماهان ~ ترکیب دو اسم امیر و ماهان (فرمانروا و زیبا) ~ boy ~

فارسی ~ امیرمحمد(Amirmohammad) ~ شاهزاده محمد (Prince Mohammad) ~ boy ~

فارسی ~ امیرمهبد ~ ترکیب دو اسم امیر و مهبد (فرمانروا و نگهدارنده ماه) ~ boy ~

فارسی ~ امیرمهدیار ~ ترکیب دو اسم امیر و مهدیار (فرمانروا و محافظ) ~ boy ~

فارسی ~ امیرمهراد ~ ترکیب دو اسم امیر و مهراد (فرمانروا و جوانمرد بزرگ) ~ boy ~

فارسی ~ امیرمهرداد ~ ترکیب دو اسم امیر و مهرداد (فرمانروا و داده‌ی مهر) ~ boy ~

فارسی ~ امیرمهرگان ~ ترکیب دو اسم امیر و مهرگان (فرمانروا و مهربانی) ~ boy ~

فارسی ~ امیرمهیار ~ ترکیب دو اسم امیر و مهیار (فرمانروا و ماهیار) ~ boy ~

فارسی ~ امیرنظام ~ ترکیب دو اسم امیر و نظام (فرمانروا و آراستگی) ~ boy ~

فارسی ~ امیرنیکان ~ ترکیب دو اسم امیر و نیکان (فرمانروا و نیکو) ~ boy ~

فارسی ~ امیرنیما ~ ترکیب دو اسم امیر و نیما (فرمانروا و نامور) ~ boy ~

فارسی ~ امیرهمایون ~ ترکیب دو اسم امیر و همایون (فرمانروا و خجسته) ~ boy ~

فارسی ~ امیرهوشنگ ~ ترکیب دو اسم امیر و هوشنگ (فرمانروا و خردمند) ~ boy ~

فارسی ~ امیرهوشیار ~ ترکیب دو اسم امیر و هوشیار (فرمانروا و باهوش) ~ boy ~

فارسی ~ امیرهومان ~ ترکیب دو اسم امیر و هومان (فرمانروا و نیک اندیش) ~ boy ~

فارسی ~ امیرهومن ~ ترکیب دو اسم امیر و هومن (فرمانروا و نیک‌اندیش) ~ boy ~

فارسی ~ امیروالا ~ ترکیب دو اسم امیر و والا (فرمانروا و دارنده‌ی مقام) ~ boy ~

فارسی ~ امیریارا ~ ترکیب دو اسم امیر و یارا (فرمانروا و قدرت) ~ boy ~

فارسی ~ امیریزدان ~ ترکیب دو اسم امیر و یزدان (فرمانروا و خداوند) ~ boy ~

فارسی ~ امیریل ~ امیر قوی و شجاع، امیر پهلوان ~ boy ~

فارسی ~ امین(Amin) ~ امانتدار، صادق (Trustworthy, honest) ~ boy ~

فارسی ~ امینپارسا ~ ترکیب دو اسم امین و پارسا (امانتدار و پاکدامن) ~ boy ~

فارسی ~ امین‌الله(Aminullah) ~ امانتدار خدا (Trustworthy of God) ~ boy ~

فارسی ~ اندرز ~ نصيحت ~ boy ~

فارسی ~ اندریمان ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ اندمان ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ اندیان ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ اندیش ~ انديشه، انديشمند ~ boy ~

فارسی ~ انشان ~ دارنده فر آسمانی ~ boy ~

فارسی ~ انوش ~ جاویدان، بی‌مرگ ~ boy ~

فارسی ~ انوش(Anoush) ~ شیرین، نیکو (Sweet, beautiful) ~ boy ~

فارسی ~ انوشتکین ~ پهلوان جاودانی، از نامهای تاریخی ~ boy ~

فارسی ~ انوشروان ~ انوشیروان، دارای روان جاوید ~ boy ~

فارسی ~ انوشیروان ~ جاوید، جاویدان، دارای روان جاوید ~ boy ~

فارسی ~ اهرن ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ اهورا ~ وجود مطلق و هستی بخش، بی‌همتا ~ boy ~

فارسی ~ اهوراداد ~ خداداد یا آفریده خدا ~ boy ~

فارسی ~ اهورامزد ~ هرمز، نام روز اول از هر ماه شمسی در ایران قدیم ~ boy ~

فارسی ~ اوراز ~ قله، فراز، بالا ~ boy ~

فارسی ~ اوراش ~ یاری شده ~ boy ~

فارسی ~ اورامن ~ نوعي از خوانندگي و گويندگي پارسيان ~ boy ~

فارسی ~ اورداد ~ اهورداد، خداداد ~ boy ~

فارسی ~ اورمان ~ جنگل ~ boy ~

فارسی ~ اورمزد ~ هرمز، از نامهای خداوند در آیین زرتشت ~ boy ~

فارسی ~ اورمزدیار ~ خدایار ~ boy ~

فارسی ~ اورند ~ تخت پادشاهی، شکوه، از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ اورنگ ~ تخت پادشاهی، (به مجاز) فر و شکوه ~ boy ~

فارسی ~ اورنگ(Orang) ~ رنگین، رنگارنگ (Colorful) ~ boy ~

فارسی ~ اوژن ~ به زمین افکننده، از بین برنده دشمن ~ boy ~

فارسی ~ اوستا ~ نام کتاب مقدس زرتشتیان ~ boy ~

فارسی ~ اوشهنگ ~ هوشنگ، پسر سیامک پادشاه پیشدادی ایران ~ boy ~

فارسی ~ اوشیان(Oshyan) ~ دارای آتش (Possessing fire) ~ boy ~

فارسی ~ اولاد ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ اولجایتو ~ از فرمانروایان سلسله ایلخانان ایران ~ boy ~

فارسی ~ ایدون ~ این گونه، همچنین ~ boy ~

فارسی ~ ایراث ~ میراث ~ boy ~

فارسی ~ ایرانیار ~ یار ایران ~ boy ~

فارسی ~ ایرج ~ خوب‌روی و نیکو سیما مانند آفتاب ~ boy ~

فارسی ~ ایرمان ~ مهمان ~ boy ~

فارسی ~ ایزدبخش ~ بخشيده شده از سوي خدا ~ boy ~

فارسی ~ ایزدبد ~ نام یکی از سرداران زمان هخامنشی ~ boy ~

فارسی ~ ایزدداد ~ عطا و بخشش ایزد، بخشش و عطای خدا ~ boy ~

فارسی ~ ایزدراد ~ آن‌كه صفات جوانمردي، آزادگي را از خدا گرفته است ~ boy ~

فارسی ~ ایزدگشسب ~ خدا پرست ~ boy ~

فارسی ~ ایزدمهر ~ داراي مهر و محبت ايزدی ~ boy ~

فارسی ~ ایزدوند ~ منسوب به ايزد، ايزدي ~ boy ~

فارسی ~ ایزدیار ~ آن که خداوند یار و یاور اوست ~ boy ~

فارسی ~ ایلرای ~ اراده خداوند ~ boy ~

فارسی ~ ایلشاد ~ ايل و طایفه شاد ~ boy ~

فارسی ~ ایلگار ~ خداوندگار، قدرتمند ~ boy ~

فارسی ~ ایلیا(Ilya) ~ جلال و عظمت (Glory and greatness) ~ boy ~

فارسی ~ ایلیاد ~ به یاد ایل، نام منظومه معروف هومر ~ boy ~

فارسی ~ ایلیار ~ كسي كه همدم و مونس ايل و طايفه است ~ boy ~

فارسی ~ ایلیار(Iliar) ~ مرد بزرگ و مهربان (Great and kind man) ~ boy ~

فارسی ~ ایمان(Iman) ~ باور، اعتقاد (Belief, faith) ~ boy ~

فارسی ~ آباد ~ تندرست و مرفه، آراسته ~ boy ~

فارسی ~ آبادیس ~ نام یکی از پزشکان دوره هخامنشی ~ boy ~

فارسی ~ آباریس ~ موبد معروف دوره هخامنشی ~ boy ~

فارسی ~ آباقا ~ نام فرزند هلاکوخان مغول ~ boy ~

فارسی ~ آباگران ~ نام سردار شاپور دوم پادشاه ساسانی‏‎ ~ boy ~

فارسی ~ آباندان ~ نام فرستاده خسرو اول پادشاه ساسانی به دربار رم ~ boy ~

فارسی ~ آبتین ~ نفس کامل و انسان نیکوکار، صاحب گفتار و کردار نیک، از شخصیت‌های شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ آبدست ~ چابک، تردست، تر و فرز ~ boy ~

فارسی ~ آبرلی ~ دارای آبرو، آبرومند ~ boy ~

فارسی ~ آبستا ~ اوستا، اساس بنیاد اصل، کتاب مقدس زرتشتیان ~ boy ~

فارسی ~ آبش ~ تازه روی و خندان ~ boy ~

فارسی ~ آبلاتکا ~ از نامهای ایران باستان ~ boy ~

فارسی ~ آپاسای ~ نام منشی شاپور اول پادشاه ساسانی ~ boy ~

فارسی ~ آپتین ~ آبتین، صاحب گفتار و کردار نیک ~ boy ~

فارسی ~ آتردین ~ آذر دین، زردشتی ~ boy ~

فارسی ~ آترس ~ نترس، شجاع ~ boy ~

فارسی ~ آتروان ~ نگهبان آتش، پیشوای دین زرتشتی ~ boy ~

فارسی ~ آترون ~ نگهبان آتش، پیشوای دین زرتشتی ~ boy ~

فارسی ~ آترینه ~ صورت دیگری از آذرین ~ boy ~

فارسی ~ آتشزاد ~ زاده آتش ~ boy ~

فارسی ~ آتشین(Atashin) ~ آتشین، شعله‌ور (Fiery, blazing) ~ boy ~

فارسی ~ آثویه ~ روح کامل و درستکار ~ boy ~

فارسی ~ آجیر ~ محتاط، کوشا ~ boy ~

فارسی ~ آخش ~ قیمت بها ارزش ~ boy ~

فارسی ~ آداد ~ خدای هوا، توفان و باران ~ boy ~

فارسی ~ آدارایل ~ خداوند یاریگر ~ boy ~

فارسی ~ آدخ ~ خوب نغز خجسته مبارک ~ boy ~

فارسی ~ آدرین ~ آتشین، زیباروی ~ boy ~

فارسی ~ آدور ~ خار تیغ گیاهان ~ boy ~

فارسی ~ آدورا ~ کمک کننده، مددکار ~ boy ~

فارسی ~ آدین ~ آذین، آرایش‌هایی که در نوروز یا هنگام ورود پادشاهان و جشن‌های بزرگ در کوی و برزن و راه‌ها انجام می‌دهند ~ boy ~

فارسی ~ آذران ~ منسوب به آتش، جمع آذر (آتش) (به مجاز) دارنده ی عواطف تند ~ boy ~

فارسی ~ آذراوغلی ~ پسر آذربایجان ~ boy ~

فارسی ~ آذرآیین ~ نام چهارمین آتشکده از هفت آتشکده ایرانیان ~ boy ~

فارسی ~ آذربابا ~ پدر آتش ~ boy ~

فارسی ~ آذرباد ~ پابنده و نگهبان آتش ~ boy ~

فارسی ~ آذربان ~ نگهبان آتش ~ boy ~

فارسی ~ آذربد ~ نگهبان آتش ~ boy ~

فارسی ~ آذربرزین ~ آتش باشکوه ~ boy ~

فارسی ~ آذربه ~ بهترین آتش ~ boy ~

فارسی ~ آذربهرام ~ ترکیب دو اسم آذر و بهرام (آتش و پیروزمند) ~ boy ~

فارسی ~ آذرپاد ~ آذرپناه یا کسی که آتش نگهدار اوست ~ boy ~

فارسی ~ آذرپی ~ دارای قدمی چون آتش ~ boy ~

فارسی ~ آذرتاش ~ دو تن که اجاق و بخت یکسانی دارند ~ boy ~

فارسی ~ آذرتوس ~ صورت دیگر آذرطوس ~ boy ~

فارسی ~ آذرجوش ~ پهلوانی در داستان سمک عیار ~ boy ~

فارسی ~ آذرداد ~ داده آتش ~ boy ~

فارسی ~ آذرشن ~ نام پهلوانی ایرانی در گرشاسب نامه ~ boy ~

فارسی ~ آذرطوس ~ صورت دیگر آذرتوس ~ boy ~

فارسی ~ آذرفر ~ دارای شکوه وجلالی چون آتش ~ boy ~

فارسی ~ آذرمان ~ آذرمن، دارای فکر روشن ~ boy ~

فارسی ~ آذرمن ~ داراي فكر و انديشه روشن ~ boy ~

فارسی ~ آذروان ~ آذربان، آتش بان، نگهبان آتشکده ~ boy ~

فارسی ~ آراج ~ آراد ~ boy ~

فارسی ~ آراد ~ آرای، آراینده، بخشنده، سپید دست، جوان مرد، آراسته، نگاریده ~ boy ~

فارسی ~ آرازش ~ صدقه انفاق در راه خدا ~ boy ~

فارسی ~ آرامیان ~ فرزندان آرام ~ boy ~

فارسی ~ آران ~ نام پادشاه آذربایجان در عهد باستان، نام قدیمی ایران ~ boy ~

فارسی ~ آرپان ~ آرین، منسوب به قوم آریایی ~ boy ~

فارسی ~ آرتا ~ مقدس، پاک، راست گفتار، درست کردار ~ boy ~

فارسی ~ آرتاباز ~ نام فرمانده گردونه های کوروش پادشاه هخامنشی ~ boy ~

فارسی ~ آرتابان ~ اردوان ~ boy ~

فارسی ~ آرتاپارت ~ نام نگهبان کوروش دوم پادشاه هخامنشی ~ boy ~

فارسی ~ آرتاریا ~ آریایی درستکار ~ boy ~

فارسی ~ آرتام ~ دارای نیروی راستی ~ boy ~

فارسی ~ آرتامن ~ انديشه‌ي مقدس ~ boy ~

فارسی ~ آرتان ~ نام برادر داريوش و پسر ويشتاسپ، افزایش یابنده، افزوده ~ boy ~

فارسی ~ آرتمن ~ فرزند داریوش و برادر خشایارشاه ~ boy ~

فارسی ~ آرتن ~ آتشین تن ~ boy ~

فارسی ~ آرتوان ~ یاری کننده درستکاران، از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ آرتور ~ آتش ~ boy ~

فارسی ~ آرتی ~ پاك و مقدس ~ boy ~

فارسی ~ آرتیا ~ مرد پاک ~ boy ~

فارسی ~ آرتیان ~ منسوب به پاکی و تقدس ~ boy ~

فارسی ~ آرتیکاس ~ عدالت گری و داد خواهی ~ boy ~

فارسی ~ آرتیمان ~ انديشه‌ی پاك و مقدس ~ boy ~

فارسی ~ آرتین ~ پاك و مقدس، عاقل و زیرک، از شخصیت‌های شاهنامه، نام پهلوان نامدار ایرانی، هفتمين پادشاه ماد ~ boy ~

فارسی ~ آرتین(Artin) ~ پاك و مقدس، عاقل و زیرک، از شخصیت‌های شاهنامه، نام پهلوان نامدار ایرانی، هفتمين پادشاه ماد ~ boy ~

فارسی ~ آردا ~ آرشا، مقدس ~ boy ~

فارسی ~ آردین ~ مقدس ~ boy ~

فارسی ~ آرزم ~ جنگ، رزم ~ boy ~

فارسی ~ آرسام ~ آرشام، نیرومند، قوی هیکل، پسر آريامنه و پدر ويشتاسپ از خاندان هخامنشي ~ boy ~

فارسی ~ آرسامس ~ نام یکی از سرداران ایرانی ~ boy ~

فارسی ~ آرسان ~ نام پسر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی ~ boy ~

فارسی ~ آرسس ~ نام پسر اردشیر سوم، پادشاه ساسانی ~ boy ~

فارسی ~ آرسیس ~ مرد راستگوی ایرانی ~ boy ~

فارسی ~ آرسین ~ پسر آریایی ~ boy ~

فارسی ~ آرش ~ درخشنده، از شخصیت‌های شاهنامه، نام پهلوان نامدار ایرانی که در تیراندازی بسیار توانا بود (آرش کمانگیر) ~ boy ~

فارسی ~ آرش(Arash) ~ نام یک قهرمان افسانه‌ای (Name of a legendary hero) ~ boy ~

فارسی ~ آرشا ~ مقدس ~ boy ~

فارسی ~ آرشاویر ~ مرد مقدس، نام هفتمین پادشاه اشکانی ~ boy ~

فارسی ~ آرشاوین ~ آرشاویر، مرد مقدس، نام هفتمین پادشاه اشکانی ~ boy ~

فارسی ~ آرشیا ~ تخت و اورنگ پادشاهان ~ boy ~

فارسی ~ آرشین ~ آریایی اصیل ~ boy ~

فارسی ~ آرمان ~ امید، آرزو، كمال مطلوب، مراد و خواسته ~ boy ~

فارسی ~ آرمان(Arman) ~ آرزو، هدف (Wish, goal) ~ boy ~

فارسی ~ آرمناک ~ شخصی که ارمنیها نژاد خود را به او نسبت می دهند ~ boy ~

فارسی ~ آرمند ~ آرام گیرنده ~ boy ~

فارسی ~ آرمهر ~ مهر آریایی ~ boy ~

فارسی ~ آرمیا ~ آرامش دهنده ~ boy ~

فارسی ~ آرمین ~ از شخصیت‌های شاهنامه، نام چهارمين پسر كيقباد، مرد همیشه پیروز، آرام گرفتن، دلیر ~ boy ~

فارسی ~ آرمین(Armin) ~ مرد قوی و پرشور (Strong and passionate man) ~ boy ~

فارسی ~ آرمینی ~ سپهسالار یزگرد سوم پادشاه ساسانی ~ boy ~

فارسی ~ آرن ~ دلاور ~ boy ~

فارسی ~ آرنام ~ خوش نام آریایی ~ boy ~

فارسی ~ آرنگ ~ حاکم، مالک ~ boy ~

فارسی ~ آرنیا ~ از نسل آریایی ~ boy ~

فارسی ~ آرنیک ~ آریایی نیک خو ~ boy ~

فارسی ~ آروز ~ هدف بزرگ ~ boy ~

فارسی ~ آروکو ~ نجیب نجیب زاده ~ boy ~

فارسی ~ آرون ~ صفت نيك، فضيلت، خصلت پسندیده، خوي خوش ~ boy ~

فارسی ~ آروید ~ آریایی و آتش پاک ~ boy ~

فارسی ~ آروین ~ تجربه، امتحان و آزمایش ~ boy ~

فارسی ~ آریا ~ آزاده، نجيب ~ boy ~

فارسی ~ آریا(Aria) ~ نجیب، نیکو (Noble, good) ~ boy ~

فارسی ~ آریاباد ~ آریاپاد نگهبان قوم آریایی ~ boy ~

فارسی ~ آریابان ~ نگهبان قوم آریایی ~ boy ~

فارسی ~ آریابد ~ رئیس قوم آریایی ~ boy ~

فارسی ~ آریابرز ~ شکوه آریایی ~ boy ~

فارسی ~ آریابرزین ~ برادر زاده‌ی داريوش بزرگ ~ boy ~

فارسی ~ آریاراد ~ آریایی جوانمرد آریایی شجاع آریایی دانا ~ boy ~

فارسی ~ آریارامنه ~ آرام کننده آریائیان ~ boy ~

فارسی ~ آریارمن ~ رامشگر آریایی، شادی آور از نژاد آریایی ~ boy ~

فارسی ~ آریارمنه ~ نیای داریوش بزرگ از شاهان هخامنشی است ~ boy ~

فارسی ~ آریاز ~ رهبر، راهنما ~ boy ~

فارسی ~ آریاس ~ آریایی بزرگ ~ boy ~

فارسی ~ آریاسام ~ ترکیب دو اسم آریا و سام (آزاده و آتش) ~ boy ~

فارسی ~ آریاسپ ~ دارنده‌ی اسب ~ boy ~

فارسی ~ آریافر ~ دارای فر و شکوه آریایی ~ boy ~

فارسی ~ آریاگیو ~ سخنور آریایی ~ boy ~

فارسی ~ آریام ~ دارای نیروی آریایی ~ boy ~

فارسی ~ آریامن ~ آرامش دهنده، خوشبختی دهنده ~ boy ~

فارسی ~ آریامنش ~ دارای خوی و رفتار آریایی ~ boy ~

فارسی ~ آریامهر ~ ترکیب دو اسم آریا و مهر (آزاده و محبت) ~ boy ~

فارسی ~ آریان ~ منسوب به آريا، آريايي، آزاده، نجيب ~ boy ~

فارسی ~ آریان(Arian) ~ نجیب، شریف (Noble, honorable) ~ boy ~

فارسی ~ آریانرضا ~ ترکیب دو اسم آریان و رضا (آریایی و خشنود) ~ boy ~

فارسی ~ آریانوش ~ شادکننده و خوشحال کننده آریاییان ~ boy ~

فارسی ~ آریانیک ~ آریایی نیک ~ boy ~

فارسی ~ آریاوا ~ منسوب به آريا، آزاده ~ boy ~

فارسی ~ آریاوش ~ آریایی، نجیب ~ boy ~

فارسی ~ آریشا ~ شاه آریایی ~ boy ~

فارسی ~ آرین ~ آریایی، آزاده، نجيب ~ boy ~

فارسی ~ آرینراد ~ آريايی شجاع ~ boy ~

فارسی ~ آرینمهر ~ ترکیب دو اسم آرین و مهر (آریایی و محبت) ~ boy ~

فارسی ~ آرینود ~ آتش پاک ~ boy ~

فارسی ~ آریه ~ نام سپهدار ایرانی طرفدار کورش صغیر پادشاه هخامنشی ~ boy ~

فارسی ~ آریو ~ آریایی، منسوب به قوم آریایی ~ boy ~

فارسی ~ آریوبرزن ~ کنایه از قدرت و خشم ایرانی، نام یکی از سرداران بزرگ ایرانی ~ boy ~

فارسی ~ آریوبرزین ~ ترکیب دو اسم آریو و برزین (آریایی و آتش) ~ boy ~

فارسی ~ آریوراد ~ ایرانی و جوانمرد ~ boy ~

فارسی ~ آریوسام ~ پسر آتش مقدس ~ boy ~

فارسی ~ آریومهر ~ از سرداران داریوش سوم ~ boy ~

فارسی ~ آریوند ~ صاحب نژاد آریایی ~ boy ~

فارسی ~ آزات ~ آزاد ~ boy ~

فارسی ~ آزاد ~ رها شده از گرفتاری یا چیزی آزاردهنده، فارغ و آسوده ~ boy ~

فارسی ~ آزادبه ~ انسان سالم و آزاد ~ boy ~

فارسی ~ آزادسرو ~ همچون سرو زیبا و بی تعلق ~ boy ~

فارسی ~ آزادفروز ~ رهایی بخش، آنکه آزادی می آورد ~ boy ~

فارسی ~ آزادمهر ~ دوستدار آزادی، محبت ~ boy ~

فارسی ~ آزرمان ~ هميشه جوان ~ boy ~

فارسی ~ آزما ~ آزماينده، امتحان كننده ~ boy ~

فارسی ~ آزمون ~ امتحان ~ boy ~

فارسی ~ آژند ~ كلافه نخ ~ boy ~

فارسی ~ آژنگ ~ چین و شکنی که بر پوست بدن و بخصوص پیشانی می افتد ~ boy ~

فارسی ~ آژیار ~ رهایی ~ boy ~

فارسی ~ آسپاداس ~ آخرین پادشاه ماد ~ boy ~

فارسی ~ آسپیان ~ آبتین، روح کامل ~ boy ~

فارسی ~ آستیاژ ~ نام آخرين پادشاه ماد ~ boy ~

فارسی ~ آستیاگ ~ آستیاژ، نام آخرين پادشاه ماد ~ boy ~

فارسی ~ آسدین ~ نام موبدی در سده دهم یزگردی ~ boy ~

فارسی ~ آسیدات ~ یکی از بزرگان هخامنشی ~ boy ~

فارسی ~ آشناس ~ نام فرزند طهماسب ~ boy ~

فارسی ~ آشور ~ گوشه ای در دستگاه های ماهور، نوا و راست پنجگاه، رب النوع مورد پرستش مردم کشور آشور ~ boy ~

فارسی ~ آشینا ~ قوی، قدرتمند، نیرومند، زورمند ~ boy ~

فارسی ~ آصف(Asaf) ~ ستاره (Star) ~ boy ~

فارسی ~ آغنده ~ آکنده، انباشته ~ boy ~

فارسی ~ آکام ~ سرزمين فراز، زمين‌های بلند، تپه، نتیجه، امید ~ boy ~

فارسی ~ آگاس ~ آگاه ~ boy ~

فارسی ~ آگاه ~ بينا، دقيق، مطلع، باخبر ~ boy ~

فارسی ~ آلان ~ آران، سرزمین آریایی‌ها ~ boy ~

فارسی ~ آلماگل ~ گل سیب، کنایه از زیبایی و تر و تازگی ~ boy ~

فارسی ~ آمنید ~ نام دبیر داریوش پادشاه هخامنشی ~ boy ~

فارسی ~ آناگ ~ نام یکی از احکام پارت در زمان اردشیر پادشاه ساسانی ~ boy ~

فارسی ~ آهورا(Ahura) ~ خدایان (Gods) ~ boy ~

فارسی ~ آوش ~ مانند آب پاک و زلال ~ boy ~

فارسی ~ آوگان ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ آوند ~ حجت، دليل، برهان، آونگ ~ boy ~

فارسی ~ آوه ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ آویشار ~ مانند آب زلال ~ boy ~

فارسی ~ آیتونا ~ زیبا و درخشان مانند ماه ~ boy ~

فارسی ~ آیدا(Aida) ~ هدیه خدا (God's gift) ~ boy ~

فارسی ~ آیدین(Aidin) ~ روشنایی، برخوردار از نور (Brightness, illuminated) ~ boy ~

فارسی ~ آیراد ~ ماه جوانمرد ~ boy ~

فارسی ~ آیریک ~ آريايي، ايراني ~ boy ~

فارسی ~ آیین ~ روش، رسم، شيوه‌ی مناسب و مطلوب ~ boy ~

فارسی ~ بابک ~ پدر، استوار، امین، پرورنده ~ boy ~

فارسی ~ بابک(Babak) ~ جوان و شجاع (Young and brave) ~ boy ~

فارسی ~ بابوی ~ از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دلاوران ایرانی سپاه بهرام چوبین سردار ساسانی ~ boy ~

فارسی ~ بابیک ~ امیری که نامش در تاریخ سیستان آمده است ~ boy ~

فارسی ~ باتیس ~ دژبان غزه در زمان داریوش سوم پادشاه هخامنشی که تا آخرین نفس در برابر اسکندر پایداری کرد ~ boy ~

فارسی ~ بادان ~ آبادان ~ boy ~

فارسی ~ بادرام ~ کشاورز ~ boy ~

فارسی ~ باذان ~ نام جانشین خورخسرو فرماندار هاماوران در زمان انوشیروان پادشاه ساسانی ~ boy ~

فارسی ~ باراد ~ غیرتمند و غیور، جوانمرد ~ boy ~

فارسی ~ باران(Baran) ~ باران، نعمت الهی (Rain, divine blessing) ~ boy ~

فارسی ~ باربد ~ بزرگی و منزلت، نام نوازنده نامدار دربار خسروپرویز پادشاه ساسانی ~ boy ~

فارسی ~ بارسین ~ منسوب به پارس، ایرانی ~ boy ~

فارسی ~ بارشین ~ نام نوعی درختچه ~ boy ~

فارسی ~ بارمان ~ شخص محترم و لایق دارای روح بزرگ ~ boy ~

فارسی ~ بارمان(Barman) ~ ستاره، اختصاصی (Star, exclusive) ~ boy ~

فارسی ~ باریا ~ ای خدا ~ boy ~

فارسی ~ بازیار ~ بازدارنده ~ boy ~

فارسی ~ باژه ~ نام یکی از سرداران ایرانی در زمان اردشیر پادشاه هخامنشی ~ boy ~

فارسی ~ باستان ~ قدیمی، دیرینه، کهنه، گذشته ~ boy ~

فارسی ~ باستین ~ بردبار ~ boy ~

فارسی ~ باگه ~ نام یکی از سرداران هخامنشی ~ boy ~

فارسی ~ بالوی ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ بامداد ~ صبح، بامداد ~ boy ~

فارسی ~ بامداد(Bamdad) ~ صبح زود (Early morning) ~ boy ~

فارسی ~ بانیپال ~ نام بزرگترین پادشاه آشور ~ boy ~

فارسی ~ باهک ~ نام جد آذرباد ماراسپند ~ boy ~

فارسی ~ باور ~ یقین، اعتقاد ~ boy ~

فارسی ~ باوند ~ نام پسر شاپور اسپهبد طبرستان ~ boy ~

فارسی ~ بایا ~ بایسته، ضروری ~ boy ~

فارسی ~ بتیس ~ نام نگهبانِ شهر غزه از طرف داریوش سوم پادشاه ایران ~ boy ~

فارسی ~ بختاور ~ بخت آور، خوش بخت ~ boy ~

فارسی ~ بختیار ~ خوشبخت، سعید، نام استاد رودکی در موسیقی ~ boy ~

فارسی ~ بخشا ~ بخشاينده و بخشش‌كننده ~ boy ~

فارسی ~ بخشایش ~ عفو، رأفت، رحمت و شفقت ~ boy ~

فارسی ~ بدرام ~ پدرام، آراسته، نیکو ~ boy ~

فارسی ~ برازنده ~ شايسته، لايق، سزاوار ~ boy ~

فارسی ~ برانوش ~ از شخصیتهای شاهنامه، نام سردار رومی در زمان شاپور ذوالاکتاف پادشاه ساسانی ~ boy ~

فارسی ~ برایکا ~ بهترین ~ boy ~

فارسی ~ برتن ~ مرد مغرور ~ boy ~

فارسی ~ برته ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ بردان ~ نام یکی از پادشاهان اشکانی ~ boy ~

فارسی ~ بردبار ~ شكيبا، صبور ~ boy ~

فارسی ~ بردیا ~ نام دومین پسر کوروش پادشاه هخامنشی و برادر کمبوجیه ~ boy ~

فارسی ~ بردیس ~ مرد مغرور ~ boy ~

فارسی ~ برزام ~ نام جد مانی ~ boy ~

فارسی ~ برزفر ~ دارای قامتی با شکوه ~ boy ~

فارسی ~ برزفری ~ فریبرز ~ boy ~

فارسی ~ برزمند ~ باشکوه ~ boy ~

فارسی ~ برزمهر ~ خورشید باشکوه ~ boy ~

فارسی ~ برزو ~ تنومند، باشکوه، نام پسر سهراب ~ boy ~

فارسی ~ برزویه ~ بلند بالا ~ boy ~

فارسی ~ برزین ~ آتش، نام آتشکده ی بزرگ ایران ~ boy ~

فارسی ~ برسا ~ قدرتمند، نیرومند و دلیر ~ boy ~

فارسی ~ برسام ~ آتش بزرگ، بالاترین سوگند ~ boy ~

فارسی ~ برسان ~ خوشبو ~ boy ~

فارسی ~ برساوش ~ صورت فلکی که درخشان ترین ستاره ها را دارد ~ boy ~

فارسی ~ برشام ~ تيز و پيوسته نگريستن ~ boy ~

فارسی ~ برکان ~ کوه آتش فشان ~ boy ~

فارسی ~ برمک ~ رئیس، اداره کننده ~ boy ~

فارسی ~ برنا ~ شاب، ظریف، خوب، نیک، دلاور، جوان ~ boy ~

فارسی ~ برومند ~ بَرمند، باردار، بارور، صاحب نفع، مثمر، قوی، رشید، کامروا، کامیاب ~ boy ~

فارسی ~ برومند(Beroumand) ~ مرد جاهل (Ignorant man) ~ boy ~

فارسی ~ بزرگ ~ برجسته، مشهور، بزرگوار، شريف ~ boy ~

فارسی ~ بزرگمهر ~ بسیار مهربان، نام وزیر خردمند انوشیروان پادشاه ساسانی ~ boy ~

فارسی ~ بگاش ~ نام یکی از سرداران هخامنشی ~ boy ~

فارسی ~ بلاشان ~ از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی از پهلوانان افراسیاب ~ boy ~

فارسی ~ بندوی ~ نام دو تن از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ بنهور ~ پسر خورشید ~ boy ~

فارسی ~ بنیان ~ اساس، بنیاد، پایه ~ boy ~

فارسی ~ بهآئین ~ بهترین آئین ~ boy ~

فارسی ~ بهدین ~ ديندار بهين ~ boy ~

فارسی ~ بها ~ درخشندگی، روشنی ~ boy ~

فارسی ~ بهادار(Bahadar) ~ شجاع و دلاور (Brave and valiant) ~ boy ~

فارسی ~ بهادر(Bahador) ~ شجاع و دلاور (Brave and valiant) ~ boy ~

فارسی ~ بهامد ~ پیشامد خوب ~ boy ~

فارسی ~ بهامین ~ فصل بهار ~ boy ~

فارسی ~ بهاور ~ قیمتی، گران بها ~ boy ~

فارسی ~ بهاوند ~ دارنده نیکی ~ boy ~

فارسی ~ بهبود ~ پیشرفت تدریجی، حرکت رو به بهتر شدن، تندرستی ~ boy ~

فارسی ~ بهپور ~ نام پهلوانی در گرشاسب نامه ~ boy ~

فارسی ~ بهتاش ~ شریک خوب، صاحب اخلاق و رفتار نیکو ~ boy ~

فارسی ~ بهتام ~ ويژگی شخصِ خوب و دارای اخلاق نيكو که به کمال رسیده است ~ boy ~

فارسی ~ بهتیس ~ نام یکی از سرداران سپاه داریوش ~ boy ~

فارسی ~ بهداد ~ در کمال عدل و داد، بهترین هدیه خداوند ~ boy ~

فارسی ~ بهداد(Behdad) ~ هدیه خدا (Gift of God) ~ boy ~

فارسی ~ بهدوست ~ يار نيكو و خوب ~ boy ~

فارسی ~ بهدی(Behdi) ~ نور راهنما (Guiding light) ~ boy ~

فارسی ~ بهراد ~ جوانمرد نیکو، بهترین جوانمرد ~ boy ~

فارسی ~ بهراد(Behrad) ~ بهرام داده شده (Given by Bahram) ~ boy ~

فارسی ~ بهراز ~ شخص خوب و داراي اخلاق نيكو كه چون راز پوشيده است ~ boy ~

فارسی ~ بهرام ~ پیروزمند، روز بیستم از هر ماه شمسی، نام دیگر سیاره مریخ، نام چند تن از پادشاهان ساساني، در شاهنامه از پهلوانان ایرانی در زمان کیخسرو ~ boy ~

فارسی ~ بهرام(Bahram) ~ مرد پرهیزکار (Pious man) ~ boy ~

فارسی ~ بهرامعلی ~ ترکیب دو اسم بهرام و علی (پیروزمند و بلندقدر) ~ boy ~

فارسی ~ بهرامن ~ بهرمان، نوعی از یاقوت سرخ ~ boy ~

فارسی ~ بهرامین(Bahramin) ~ شاهزاده بهرام (Prince Bahram) ~ boy ~

فارسی ~ بهرمان ~ نوعي ياقوت سرخ ~ boy ~

فارسی ~ بهرنگ ~ رنگ خوب، دارای رنگ نیکوتر ~ boy ~

فارسی ~ بهرنگ(Behrang) ~ دارای رنگ و برجستگی (Colorful and prominent) ~ boy ~

فارسی ~ بهرهمند ~ آن كه يا آنچه بهره مي‌برد، برخوردار، كامياب ~ boy ~

فارسی ~ بهرهور ~ بهره‌مند، کامیاب ~ boy ~

فارسی ~ بهروان ~ روان شاد ~ boy ~

فارسی ~ بهرود ~ فرزند نيك ~ boy ~

فارسی ~ بهروز ~ سعادتمند، خوشبخت، روز نیک، روز خوش، نام نوعی بلور کبود ~ boy ~

فارسی ~ بهروز(Behrouz) ~ خوشحال، خندان (Happy, smiling) ~ boy ~

فارسی ~ بهروزان ~ بهروز، سعادتمند ~ boy ~

فارسی ~ بهزاد ~ نيك نژاد، نیکو تبار، نقاش و مينياتور ساز مشهور ملقب به كمال الدين ~ boy ~

فارسی ~ بهزاد(Behzad) ~ بهترین نسل (The best generation) ~ boy ~

فارسی ~ بهزادان ~ نام اصلی ابومسلم خراسانی فرزند شیدوش ~ boy ~

فارسی ~ بهستون ~ نام پسر وشمگیر و یکی از فرمانروایان آل زیار در طبرستان ~ boy ~

فارسی ~ بهسود ~ خوش آسودن، از نامهای زمان ساسانیان ~ boy ~

فارسی ~ بهسودان ~ نام فرمانروای دیلمان در سده سوم یزدگردی ~ boy ~

فارسی ~ بهشاد ~ بهترین شادی، نیکوی شاد ~ boy ~

فارسی ~ بهفام ~ بهرنگ، رنگ بهتر ~ boy ~

فارسی ~ بهفر ~ شکوهمند و با جلال و جبروت ~ boy ~

فارسی ~ بهک ~ نام موبد موبدان در زمان شاپور دوم پادشاه ساسانی ~ boy ~

فارسی ~ بهکام ~ خوش کام، بهترین آرزو ~ boy ~

فارسی ~ بهمن ~ نيك انديش، راست گفتار، راست کردار، ماه يازدهم از سال شمسي، (در جغرافیا) توده عظیمی از برف و یخ، (در شاهنامه) پسر اسفنديار ~ boy ~

فارسی ~ بهمن(Bahman) ~ یاور (Helper) ~ boy ~

فارسی ~ بهمنداد ~ نکوداد، آفریده‌ی نیک اندیش ~ boy ~

فارسی ~ بهمنزاد ~ نکو زاد، زاده‌ی نیک اندیش ~ boy ~

فارسی ~ بهمن‌پور(Bahmanpour) ~ فرزند بهمن (Child of Bahman) ~ boy ~

فارسی ~ بهمنش ~ دارای منش نيك، نيكو كردار ~ boy ~

فارسی ~ بهمنش(Bahmansh) ~ روزهای زمستان (Winter days) ~ boy ~

فارسی ~ بهمن‌فر(Bahmanfar) ~ دارای برکت (Blessed) ~ boy ~

فارسی ~ بهمنیار ~ دوست و یاورِ نیک منش ~ boy ~

فارسی ~ بهناد ~ آواز، بانگ و صدای بهتر ~ boy ~

فارسی ~ بهنام ~ نيك نام، خوش نام، شخصی که از او به نیکی یاد می شود ~ boy ~

فارسی ~ بهنام(Behnam) ~ نامور، مشهور (Famous, renowned) ~ boy ~

فارسی ~ بهنود ~ پسر عزیز، نام پادشاهان هند ~ boy ~

فارسی ~ بهنود(Behnoud) ~ خوش شانس (Lucky) ~ boy ~

فارسی ~ بهنیا ~ نیک‌نژاد، دارای اصل و نسب، اصیل، شریف ~ boy ~

فارسی ~ بهوران ~ آنکه دارای روح و روان نیکوست ~ boy ~

فارسی ~ بهوند ~ دارنده خوبی و نیکی، (مجاز) خوب و نیک ~ boy ~

فارسی ~ بهیاد ~ دارنده‌ ی بهترين ياد ~ boy ~

فارسی ~ بهیان ~ نيكو و تندرست ~ boy ~

فارسی ~ بهینمهر ~ (صاحب) بهترين مهربانی و عشق ~ boy ~

فارسی ~ بوبار ~ دارنده زمین ~ boy ~

فارسی ~ بوراب ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ بورژک ~ نام میزبان اردشیر بابکان پادشاه ساسانی ~ boy ~

فارسی ~ بورمند ~ نام گياهی بسیار خوشبو ~ boy ~

فارسی ~ بیارش ~ دو دلیر ~ boy ~

فارسی ~ بیتک ~ نام جد منوچهر پادشاه کیانی ~ boy ~

فارسی ~ بیدار ~ کسی که در خواب نباشد، (مجاز) آگاه و هوشیار ~ boy ~

فارسی ~ بیدل ~ دل داده، عاشق، بی‌صبر و قرار ~ boy ~

فارسی ~ بیژن ~ شجاع، جنگجو، پسر گیو ~ boy ~

فارسی ~ بینش ~ دیدن، بینایی، بصیرت ~ boy ~

فارسی ~ بیورد ~ نام چند تن از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ بیورزاد ~ نام سپهسالاری در زمان اشکانیان ~ boy ~

فارسی ~ پاپک ~ استوار، از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ پاتیرا ~ فراوانی ~ boy ~

فارسی ~ پادرا ~ سرزمین باشکوه ~ boy ~

فارسی ~ پادیان ~ نگهبان ~ boy ~

فارسی ~ پارتیا ~ سرزمین پارسی ~ boy ~

فارسی ~ پاردیک ~ جد ساسان، موسس ساسانیان ~ boy ~

فارسی ~ پارس ~ نام یکی از اقوام آریایی که در جنوب ایران سکونت داشتند ~ boy ~

فارسی ~ پارسا ~ پاکدامن، آن كه از ارتكاب گناه و خطا پرهيز كند، دیندار، پرهیزکار، عارف، دانشمند ~ boy ~

فارسی ~ پارسا(Parsa) ~ نیکوکار و شریف (Good and noble) ~ boy ~

فارسی ~ پارساکیا ~ پادشاهِ بزرگ و پرهيزكار و پاكدامن، نام يكی از امرای درگاه كاركيا ~ boy ~

فارسی ~ پارسامهر ~ ترکیب دو اسم پارسا و مهر (پاکدامن و محبت) ~ boy ~

فارسی ~ پارسان ~ منسوب به پارس، پارسی، اهل پارس، از مردم پارس ~ boy ~

فارسی ~ پارسوا ~ خطه، مرز، کنار، نام منطقه ای در غرب سرزمین مادها ~ boy ~

فارسی ~ پارسیا ~ مرد پارسی، اهل ایران ~ boy ~

فارسی ~ پارسیکا ~ اهالی سرزمین پارس ~ boy ~

فارسی ~ پارسین ~ منسوب به پارس، پارسي، اهل پارس، از مردم پارس ~ boy ~

فارسی ~ پارسینا ~ پارسین، پارسی، اهل پارس ~ boy ~

فارسی ~ پاساد ~ محافظت ~ boy ~

فارسی ~ پاساک ~ نام برادرزاده داریوش پادشاه هخامنشی ~ boy ~

فارسی ~ پاسیار ~ نگهبان ~ boy ~

فارسی ~ پاشا ~ مخففِ پادشاه، بزرگ ~ boy ~

فارسی ~ پاکمهر ~ دوست مخلص، باصفا ~ boy ~

فارسی ~ پاکان ~ منسوب به پاک، طاهر و پاکیزه، تمیز و مرتب ~ boy ~

فارسی ~ پاکباز ~ وارسته ، زاهد، عاشقِ صادق و پاک نظر ~ boy ~

فارسی ~ پاکداد ~ عادل، دادگستر، اصیل ~ boy ~

فارسی ~ پاکدل ~ پاک قلب، صاحب قلب سلیم، مخلص، بی‌کینه ~ boy ~

فارسی ~ پاکر ~ نام پسر اُرُد پادشاه اشکانی ~ boy ~

فارسی ~ پاکراد ~ جوانمرد پاک ~ boy ~

فارسی ~ پاکرای ~ پاکیزه رای، صاحب رأی پاک، دانا ~ boy ~

فارسی ~ پاکرو ~ فرد پاک و پاکیزه ~ boy ~

فارسی ~ پاکسار ~ شبیه و مانند پاک، (مجاز) پاک، بی‌آلایش، مبرا از بدی و گناه، بی عیب و نقص ~ boy ~

فارسی ~ پاکش(Paksh) ~ پاک و بی‌عیب (Pure and faultless) ~ boy ~

فارسی ~ پاکنام ~ نیکنام، خوشنام ~ boy ~

فارسی ~ پاکیار ~ یار مخلص، دارنده‌ی پاکی  ~ boy ~

فارسی ~ پامچال(Pamchal) ~ پاکیزه (Pure) ~ boy ~

فارسی ~ پامیر ~ پای میترا ~ boy ~

فارسی ~ پاو ~ نام پسر شاپور، سردودمان اسپرمبدان ~ boy ~

فارسی ~ پاوان ~ نگهبان، حافظ ~ boy ~

فارسی ~ پایا ~ پایدار، پاینده، جاوید، ثابت، ماندگار ~ boy ~

فارسی ~ پایار ~ سال گذشته، پار، (در کردی) پایدار، سربلند ~ boy ~

فارسی ~ پایدار ~ استوار، جاویدان، از نام های پروردگار ~ boy ~

فارسی ~ پایور ~ مقام دار، صاحب منصب، عنوانی برای منصب‌های شهربانی و کشوری ~ boy ~

فارسی ~ پدرام ~ آراسته، نیکو، خوش‌دل، شاد، سرسبز و خرم، مبارک، شادی، خوشحالی ~ boy ~

فارسی ~ پدیدار ~ نمایان، آشکار، آشکارا، ظاهر ~ boy ~

فارسی ~ پرتام ~ چیره، غالب ~ boy ~

فارسی ~ پرتو(Partow) ~ شعاع، نور (Ray, light) ~ boy ~

فارسی ~ پرسام ~ پهلوان مانند سام ~ boy ~

فارسی ~ پرسیکا ~ شیر ایرانی ~ boy ~

فارسی ~ پرشیا ~ ایران ~ boy ~

فارسی ~ پرشین ~ پارسی، ایرانی ~ boy ~

فارسی ~ پرمان ~ فرمان، امر ~ boy ~

فارسی ~ پرمایه ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ پرمودیه ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ پرهام ~ صورت فارسی اسم ابراهیم، فرشته‌ خوبی ~ boy ~

فارسی ~ پرهام(Parham) ~ پیامبر روحانی (Spiritual messenger) ~ boy ~

فارسی ~ پرهان ~ لقب حضرت ابراهیم و نامی در پارسی باستان ~ boy ~

فارسی ~ پرویز(Parviz) ~ پرزرق و برق، شادمان (Dazzling, joyful) ~ boy ~

فارسی ~ پژمان ~ غمگین، دل‌تنگ، نا امید، افسرده، پشیمان، متنفر، متوحش ~ boy ~

فارسی ~ پژمان(Pezhman) ~ جواهر (Jewel) ~ boy ~

فارسی ~ پژوا(Pejva) ~ خبرگیر (News listener) ~ boy ~

فارسی ~ پژواک ~ انعکاس صوت ~ boy ~

فارسی ~ پژوتن ~ پشوتن، فداکار ~ boy ~

فارسی ~ پژوهان ~ پژوهنده، جویان ~ boy ~

فارسی ~ پساک ~ نام پسر اردوان و برازنده داریوش یکم پادشاه هخامنشی ~ boy ~

فارسی ~ پشنگ ~ نام چند تن از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ پشوتن ~ فداکار ~ boy ~

فارسی ~ پشین ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ پگین ~ بلغت زند و پازند ارزن را گویند ~ boy ~

فارسی ~ پنام ~ روبند، پوشیده، پنهان ~ boy ~

فارسی ~ پنجعلی ~ مرکب از پنج (پنجه) + علی (بلند مرتبه) ~ boy ~

فارسی ~ پندار ~ فکر، اندیشه، وهم، گمان، ریشه پنداشتن ~ boy ~

فارسی ~ پهلبد ~ پهلوان ~ boy ~

فارسی ~ پهلوان ~ جنگجوي شجاع و زورمند ~ boy ~

فارسی ~ پوربه ~ پسر خوب و نیک، پسر بهتر ~ boy ~

فارسی ~ پورداد ~ پسر عدالت ~ boy ~

فارسی ~ پورسام ~ پسرِ سام، زال ~ boy ~

فارسی ~ پورسینا ~ پسر سینا ~ boy ~

فارسی ~ پورشا ~ پسرشاه، شاهپور ~ boy ~

فارسی ~ پورشان ~ پسر دارای قدر و ارزش ~ boy ~

فارسی ~ پورک ~ پسر عزیز ~ boy ~

فارسی ~ پورنگ ~ پسرِ خورشید ~ boy ~

فارسی ~ پوریا ~ بسیار دارنده، نام پهلوان دلير ايراني ملقب به پورياي ولي ~ boy ~

فارسی ~ پوریا(Pouya) ~ پیامبری از خدا (Prophet from God) ~ boy ~

فارسی ~ پوریار ~ پسر همراه ~ boy ~

فارسی ~ پوریامهر ~ ترکیب دو اسم پوریا و مهر (بسیار دارنده و خورشید) ~ boy ~

فارسی ~ پوریامین ~ پسر یامین، بنیامین ~ boy ~

فارسی ~ پوژن ~ زمین پاک ~ boy ~

فارسی ~ پوشنگ ~ نام شهری در نزدیکی هرات ~ boy ~

فارسی ~ پولاد ~ فولاد، نام پهلوانی در زمان کیقباد ~ boy ~

فارسی ~ پولادوند ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ پویا ~ پوینده، آن که در جهت پیشرفت حرکت می‌کند، جوینده ~ boy ~

فارسی ~ پویا(Pouya) ~ پرانرژی، زنده (Energetic, lively) ~ boy ~

فارسی ~ پویان ~ آن که در حال حرکت به نرمی و آرامی است، جوينده ~ boy ~

فارسی ~ پوئین ~ پویش وتلاش کردن ~ boy ~

فارسی ~ پیام ~ خبر، پیغام، وحی، الهام ~ boy ~

فارسی ~ پیام(Payam) ~ پیامبر (Messenger) ~ boy ~

فارسی ~ پیامبر(Payambar) ~ رسول (Messenger) ~ boy ~

فارسی ~ پیران ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ پیرمهر ~ محبت و دوستی کهن ~ boy ~

فارسی ~ پیروز ~ مبارک، فاتح، خجسته، کامیاب، خوشحال ~ boy ~

فارسی ~ پیروزان ~ پیروز، نام یکی از سرداران یزگرد پادشاه ساسانی ~ boy ~

فارسی ~ پیشرو ~ پیش رونده ~ boy ~

فارسی ~ پیغام ~ خبر، پیام، مژده ~ boy ~

فارسی ~ پیلتن ~ بزرگ جثه مانند فیل، پیل پیکر، تناور، تنومند، زورمند ~ boy ~

فارسی ~ پیلسم ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ پیما ~ پیماینده، رونده، اندازه گیرنده ~ boy ~

فارسی ~ پیمان ~ عهد، شرط، قرارداد، میثاق ~ boy ~

فارسی ~ پیمان(Peyman) ~ قرارداد، وعده (Agreement, promise) ~ boy ~

فارسی ~ پیمان‌بخش(Peymanbakhsh) ~ وعده‌دهنده (Promisor) ~ boy ~

فارسی ~ تابال ~ نام فرمانداری ایرانی در زمان کوروش پادشاه هخامنشی ~ boy ~

فارسی ~ تابان(Taban) ~ درخشان، روشن (Radiant, bright) ~ boy ~

فارسی ~ تابانمهر ~ ترکیب دو اسم تابان و مهر (روشن و خورشید) ~ boy ~

فارسی ~ تابش ~ تابیدن، درخشش، روشنایی و گرمی آفتاب یا آتش، فروغ، پرتو ~ boy ~

فارسی ~ تاجی(Taji) ~ تاج‌دار، سرافراز (Crowned, victorious) ~ boy ~

فارسی ~ تاراز ~ نام یکی از قله‌های سلسله کوه‌های زاگرس، نام روستایی در شهرستان ایذه در استان خوزستان ~ boy ~

فارسی ~ تارک ~ فرق سر، میان سر، (مجاز) اوج ~ boy ~

فارسی ~ تامیار ~ یار کامل ~ boy ~

فارسی ~ تباک ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ تبتل ~ از دنیا بریدن و به خدا پیوستن ~ boy ~

فارسی ~ تخار ~ نام چند تن از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ تخشا ~ کوشنده، کوشا، ساعی ~ boy ~

فارسی ~ تخواره ~ نام چند تن از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ تراب(Torab) ~ گل خاکی (Earthy) ~ boy ~

فارسی ~ ترانه(Taraneh) ~ نغمه (Melody) ~ boy ~

فارسی ~ ترسا ~ ترسنده، راهب مسیحی ~ boy ~

فارسی ~ تژاو ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ تکاور ~ تگاور، دونده، تیزتک، اسب تندرو ~ boy ~

فارسی ~ تلیمان ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ تنوتاس ~ صاحب علم و عمل را گویند ~ boy ~

فارسی ~ تهماسب ~ دارنده اسب فربه یا دارای اسب زورمند ~ boy ~

فارسی ~ تهمان ~ نیرومندان، پهلوان‌ها، قدرتمند ~ boy ~

فارسی ~ تهمتن ~ دارنده تن نیرومند، لقب رستم پهلوان شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ تهمورث ~ پهلوان زمین ~ boy ~

فارسی ~ تهمورس ~ تهمورث ~ boy ~

فارسی ~ تهمین ~ پهلوان، شجاع ~ boy ~

فارسی ~ توان ~ نیرو، زور، قوه، قدرت، طاقت، توانایی ~ boy ~

فارسی ~ توانا ~ نیرومند، قادر، مقتدر ~ boy ~

فارسی ~ تورج ~ نام پسر فریدون پادشاه پیشدادی ~ boy ~

فارسی ~ تورج(Touraj) ~ شاهزاده زرین (Golden prince) ~ boy ~

فارسی ~ تورک ~ نام پسر شیدسب پادشاه زابلستان ~ boy ~

فارسی ~ توس ~ درختی بزرگ و جنگلی، پسر نوذر پهلوان و سردار بزرگ ایران در دوره‌ی کیقباد ~ boy ~

فارسی ~ توفان ~ جریان هوای بسیار شدید، تندباد، (به مجاز) غوغا، هياهو ~ boy ~

فارسی ~ توکان ~ آن كه چون چشم عزيز است، نام يكی از صورت‌های فلكی ~ boy ~

فارسی ~ توهان ~ ناآرامی، خشم، طوفان ~ boy ~

فارسی ~ تیام(Tiyam) ~ چشمانم، عزیز و گرامی، در گویش لرستان به معنی چشمانم، بسیار عزیز و دوست داشتنی ~ boy ~

فارسی ~ تیران ~ نام پسر اردشير سوم و نام چندین پادشاه از سلسله اشکانیان ~ boy ~

فارسی ~ تیرانداز(Tirandaz) ~ شمشیرزن (Swordsman) ~ boy ~

فارسی ~ تیربد ~ فرمانده‌ی يك ستون كوچك تير انداز ~ boy ~

فارسی ~ تیرداد ~ زاده شده در تير ماه ~ boy ~

فارسی ~ تیرگان ~ روز سیزدهم تیرماه، جشنی که در این روز در ایران باستان برپا می‌کرده‌اند ~ boy ~

فارسی ~ تیفانی ~ رنگی آبی شبیه به فیروزه ای ~ boy ~

فارسی ~ تیلکو ~ بچه کوه ~ boy ~

فارسی ~ تیماس ~ جنگل، بیشه ~ boy ~

فارسی ~ تیوان ~ توانا، توانمند ~ boy ~

فارسی ~ جابان ~ اميری كه پوراندخت پادشاه عجم او را با سپاهی عظيم به جنگ سپاه عرب فرستاد ~ boy ~

فارسی ~ جادی ~ زعفران ~ boy ~

فارسی ~ جامی ~ ظرفی از طلا، کاسه ~ boy ~

فارسی ~ جانافزا ~ آنچه جان را بیفزاید آنکه یا آنچه باعث شادی شود ~ boy ~

فارسی ~ جانپرور ~ روح پرور، جان بخش ~ boy ~

فارسی ~ جانبخش ~ زنده كننده ~ boy ~

فارسی ~ جاندل ~ زنده دل ~ boy ~

فارسی ~ جانلی ~ جاندار، زنده ~ boy ~

فارسی ~ جانمهر ~ دوستدار جان ~ boy ~

فارسی ~ جانوشیار ~ نام وزیر دارای داراب در زمان اسکندر مقدونی ~ boy ~

فارسی ~ جانی ~ جاندار ~ boy ~

فارسی ~ جانیار ~ دارای روح و روان، یاری دهنده جان ~ boy ~

فارسی ~ جاودان ~ همیشگی، جاویدان، ابدی، پایدار ~ boy ~

فارسی ~ جاوید ~ جاویدان، همیشگی، ابدی ~ boy ~

فارسی ~ جاویدان ~ هميشگی، ابدی ~ boy ~

فارسی ~ جاویدحسین ~ ترکیب دو اسم جاوید و حسین (جاویدان و نیکو) ~ boy ~

فارسی ~ جستان ~ چالاک و چابک، نام پدر مرزبان نخستین پادشاه جستانیان ~ boy ~

فارسی ~ جمزاد ~ نژاد و گوهر جم، (مجاز) بزرگ زاده، از نسل پادشاهان ~ boy ~

فارسی ~ جمشاد ~ پادشاه بزرگ و شاد ~ boy ~

فارسی ~ جمشید ~ پادشاه بزرگ درخشان، پادشاه روشن، پسر خورشید، از شخصیت های شاهنامه فرزند تهمورث و شاهی فرهمند است ~ boy ~

فارسی ~ جمشید(Jamshid) ~ خورشید (Sun) ~ boy ~

فارسی ~ جندل ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ جهانبخت ~ بلند اقبال، آن كه جهان بر وفق مرادش باشد ~ boy ~

فارسی ~ جهانبخش ~ آن که جهان تحت سلطه اوست و می تواند آن را به کسی ببخشد ~ boy ~

فارسی ~ جهانبین ~ ويژگي آن كه جهان را مي‌بيند ~ boy ~

فارسی ~ جهانجو ~ جوینده و طالب جهان، (مجاز) پادشاه بزرگ و کشور گشا ~ boy ~

فارسی ~ جهانبان ~ نگهبان جهان، خداوند ~ boy ~

فارسی ~ جهانبخش(Jahanbakhsh) ~ توسعه‌دهنده جهان (World developer) ~ boy ~

فارسی ~ جهاندار ~ خداوند، نگهبان جهان، پادشاه، (به مجاز) بزرگ و قدرتمند ~ boy ~

فارسی ~ جهانشاد ~ آن که مردم جهان از او شادند ~ boy ~

فارسی ~ جهانشید ~ نور و روشنایی عالم ~ boy ~

فارسی ~ جهانشیر ~ دلاور در جهان ~ boy ~

فارسی ~ جهانفر ~ کسی که جهانیان به او افتخار کنند، مایه شکوه و عظمت جهان ~ boy ~

فارسی ~ جهانگرد ~ آن که به کشورها و نواحی مختلف جهان سفر می کند ~ boy ~

فارسی ~ جهانگشای ~ تسخیرکننده جهان، فاتح ~ boy ~

فارسی ~ جهانگیر ~ فاتح جهان، جهان گشا ~ boy ~

فارسی ~ جهانگیر(Jahangir) ~ فتح‌گر، غالب (Conqueror, victorious) ~ boy ~

فارسی ~ جهانور ~ جهاندار ~ boy ~

فارسی ~ جهانیار ~ یاور و یاور مردم جهان ~ boy ~

فارسی ~ جهن ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ جواد(Javad) ~ بخشنده و دارای جود و کرم (Benevolent and generous) ~ boy ~

فارسی ~ جوان ~ شاداب و با طراوت ~ boy ~

فارسی ~ جوانشیر ~ شیر جوان، کنایه از جوان زورمند و دلیر است ~ boy ~

فارسی ~ جوانمرد ~ بخشنده، دارای همت والا ~ boy ~

فارسی ~ جوانوی ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ جویا ~ جستجو کننده، جوینده ~ boy ~

فارسی ~ جویان ~ جوینده، جست و جو کننده ~ boy ~

فارسی ~ چابک ~ چست و چالاک، زرنگ، ماهر، زبردست ~ boy ~

فارسی ~ چاکان ~ نام روستایی در نزدیکی لاهیجان ~ boy ~

فارسی ~ چالاک ~ چابك، تند و تيز، سريع ~ boy ~

فارسی ~ چکاد ~ جلو سر، پیش سر، میان سر، تارک، بالای پیشانی، سرچکاد، سرکوه، بالای کوه، قله ~ boy ~

فارسی ~ چکاوک(Chakavak) ~ نغمه خوان (Melodious singer) ~ boy ~

فارسی ~ چمران ~ نام شخصیتی عالم و پارسایی باتقوا ~ boy ~

فارسی ~ چنگش ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ چهربرزین ~ دارنده نژاد برتر ~ boy ~

فارسی ~ چوبینه ~ لقب بهرام سردار دوره ساسانی ~ boy ~

فارسی ~ چیره ~ غالب، مسلط، مستولی، ماهر، پیروز ~ boy ~

فارسی ~ حامد(Hamed) ~ ستوده شده (Praised) ~ boy ~

فارسی ~ حامی(Hami) ~ دوست و یار (Friend and companion) ~ boy ~

فارسی ~ حسین(Hossein) ~ دارای احترام و شرافت (Respected and noble) ~ boy ~

فارسی ~ حسینسالار ~ ترکیب دو اسم حسین و سالار (نیکو و رهبر) ~ boy ~

فارسی ~ حسینفربد ~ ترکیب دو اسم حسین و فربد (خوب و شکوهمند) ~ boy ~

فارسی ~ حسینا ~ نام شاعری مجنون چون بابا طاهر ~ boy ~

فارسی ~ حمیدرضا(Hamidreza) ~ حمد و ستایش به خدا (Praise and glorification to God) ~ boy ~

فارسی ~ خابان ~ نام سردار ایرانی در زمان رستم فرخزاد ~ boy ~

فارسی ~ خاتم ~ نقش و طرح های تزیینی، آخرین ~ boy ~

فارسی ~ خادم(Khadem) ~ خدمتکار (Servant) ~ boy ~

فارسی ~ خدابخش ~ عطای الهی، بخشیده خداوند ~ boy ~

فارسی ~ خدابنده ~ بنده خداوند ~ boy ~

فارسی ~ خداداد ~ عطا شده از سوی خداوند ~ boy ~

فارسی ~ خدایار ~ آن که خداوند یار اوست ~ boy ~

فارسی ~ خدیو ~ خداوند، پادشاه، امیر، فرمانروا ~ boy ~

فارسی ~ خراد ~ نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ خرد ~ دانش ~ boy ~

فارسی ~ خرداد ~ کمال، درستی، ماه سوم از سال خورشیدی، ماه آخر بهار، [قدیمی] روز ششم از هر ماه خورشیدی ~ boy ~

فارسی ~ خردادبه ~ کمال، رسایی و درستی بهتر ~ boy ~

فارسی ~ خردمند ~ دارای خرد، عاقل، دانا، هوشیار ~ boy ~

فارسی ~ خردیار ~ خردمند، دارنده خرد ~ boy ~

فارسی ~ خرسند ~ شادمان، خوشحال، قانع، خشنود ~ boy ~

فارسی ~ خرم ~ فرخنده، مبارك، سرسبز و با طراوت، شاد، خوشحال، خوب، خوش ~ boy ~

فارسی ~ خرمشاد ~ ترکیب دو اسم خرم و شاد (فرخنده و خوشحال) ~ boy ~

فارسی ~ خروش ~ فریاد، بانگ ~ boy ~

فارسی ~ خروشان ~ خروشنده، فریاد کنان، نالان ~ boy ~

فارسی ~ خستو ~ کسی که به امری اقرار و اعتراف می‌کند، مقر، معترف، اقرارکننده ~ boy ~

فارسی ~ خسرو(Khosrow) ~ شاه (King) ~ boy ~

فارسی ~ خسروپرویز ~ ترکیب دو اسم خسرو و پرویز (پادشاه و فاتح) ~ boy ~

فارسی ~ خسروداد ~ داده پادشاه ~ boy ~

فارسی ~ خسروزاد ~ زاده پادشاه ~ boy ~

فارسی ~ خسروشاه(Khosroshah) ~ پادشاه بزرگ (Great king) ~ boy ~

فارسی ~ خشاش ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ خشایار ~ دلیر، نیرومند، نام دو تن از پادشاهان هخامنشی ~ boy ~

فارسی ~ خشایار(Khashayar) ~ دارای خشونت (Violent) ~ boy ~

فارسی ~ خشایارشا ~ شاه دلیر نام پسر داریوش پادشاه هخامنشی ~ boy ~

فارسی ~ خشنود ~ خوشحال و راضي ~ boy ~

فارسی ~ خلیل(Khalil) ~ دوست صمیمی (Close friend) ~ boy ~

فارسی ~ خنجست ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ خندان ~ بشاش، کسی که همواره می خندد ~ boy ~

فارسی ~ خورداد ~ خرداد، ماه سوم از سال شمسی، روز ششم از هر ماه شمسی در ایران قدیم ~ boy ~

فارسی ~ خورزاد ~ نام یکی از پسران خسروپرویز پادشاه ساسانی ~ boy ~

فارسی ~ خورشاد ~ خورشید ~ boy ~

فارسی ~ خورشید(Khorshid) ~ خورشید (Sun) ~ boy ~

فارسی ~ خوزان ~ نام پهلوانی ایرانی در زمان کیخسرو پادشاه کیانی ~ boy ~

فارسی ~ خوشروز ~ داراي زندگي راحت ~ boy ~

فارسی ~ خوشزاد ~ دارای اصل و نژاد نیکو، نکوزاد ~ boy ~

فارسی ~ خوشچهر ~ آن که چهره ای زیبا و خوشایند دارد ~ boy ~

فارسی ~ خوشنوا ~ خوش آواز، خوش نغمه ~ boy ~

فارسی ~ خوشنواز ~ سازنده، مطرب، موسیقی دان، نام پادشاهی ~ boy ~

فارسی ~ خوشیار ~ دوست و يار شاد ~ boy ~

فارسی ~ داتام ~ آفریننده و مخلوق، پسر کامیسار، از حکام دوران اردشیر دوم هخامنشی ~ boy ~

فارسی ~ داتامیس ~ والی ایرانی کیلیکیا در زمان اردشیر دوم ~ boy ~

فارسی ~ داتیس ~ نام یکی از سرداران داریوش پادشاه هخامنشی ~ boy ~

فارسی ~ دادار ~ داد دهنده، دادگر، عادل، بخشاینده، آفریننده، آفریدگار، یکی از نام ها و صفات باری تعالی ~ boy ~

فارسی ~ دادآفرید ~ آفریده شده بر مبنای عدل و داد،یکی از لحن‌های قدیمی موسیقی، یکی از نام‌های خدای تعالی ~ boy ~

فارسی ~ دادآفرین ~ آن که عدالت ایجاد کند، از نام ها و صفات باری تعالی، یکی از گوشه های موسیقی ~ boy ~

فارسی ~ دادآور ~ داد آورنده، عدالت آورنده، آورندۀ عدل و داد، از نام‌های خداوند تعالی ~ boy ~

فارسی ~ دادبخش ~ بخشندۀ عدل و داد، داد دهنده، عادل، از نام‌های خداوند تعالی ~ boy ~

فارسی ~ دادبه ~ دارنده‌ي بهترين عدل ~ boy ~

فارسی ~ دادبین ~ نگرنده از روي عدل و داد ~ boy ~

فارسی ~ دادجو ~ جوينده و خواستار عدالت و دادگري ~ boy ~

فارسی ~ دادران ~ عدل ورزنده، عدالت گستر ~ boy ~

فارسی ~ دادفر ~ دارای فر و شكوه و عظمت ~ boy ~

فارسی ~ دادفروز ~ فروزنده عدل و داد، عادل ~ boy ~

فارسی ~ دادفرین ~ نام یکی از سرداران زمان اسکندر مقدونی ~ boy ~

فارسی ~ دادگر ~ داد دهنده، عادل، یکی از صفات باری تعالی ~ boy ~

فارسی ~ دادمهر ~ داده خورشید، نام یکی از پادشاهان طبرستان ~ boy ~

فارسی ~ دادهرمز ~ داده هرمز، خداداد، نام موبدی در زمان ساسانیان ~ boy ~

فارسی ~ دادور ~ قاضي، از نام‌هاي خداوند ~ boy ~

فارسی ~ دارا ~ دارنده، ثروتمند، از نام‌های پروردگار، داریوش سوم از پادشاهان ایران ~ boy ~

فارسی ~ داراب ~ دارنده، شان و شکوه ~ boy ~

فارسی ~ داراب(Darab) ~ شجاع، دلاور (Brave, valiant) ~ boy ~

فارسی ~ داران ~ عربی دنیا و آخرت ~ boy ~

فارسی ~ دارمان ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ دارنوش ~ نام یکی از وزیران بخت نصر ~ boy ~

فارسی ~ داریا ~ دارنده، دارا ~ boy ~

فارسی ~ داریان ~ منسوب به دارا، نام شهری در شیراز و شوشتر ~ boy ~

فارسی ~ داریاو ~ نام یکی از شهریاران پارس در زمان سلوکیها ~ boy ~

فارسی ~ داریس ~ صورت ديگر نام داريوش به معنی دارنده‌ی نيكی ~ boy ~

فارسی ~ دارین ~ منسوب به درخت ~ boy ~

فارسی ~ دارینوش ~ نام یکی از پادشاهان کیانی ~ boy ~

فارسی ~ داریو ~ داریوش، نام پادشاهی پیش از ساسانیان ~ boy ~

فارسی ~ داریوش ~ دارنده نیکی، نام سه تن از پادشاهان ایرانی از سلسله‌ی هخامنشی ~ boy ~

فارسی ~ داریوش(Dariush) ~ ستاره، خوش‌قدم (Star, graceful) ~ boy ~

فارسی ~ داشاب ~ هدیه ~ boy ~

فارسی ~ داشاد ~ هدیه ~ boy ~

فارسی ~ دامور ~ آواز نرم و لطیف ~ boy ~

فارسی ~ دامون ~ دشت و صحرا، نام یکی از حكمای قديم يونان ~ boy ~

فارسی ~ دامیار ~ شکارچی، ماهی گیر ~ boy ~

فارسی ~ دانا ~ داننده، آگاه، عالم، دانشمند، از نام‌های پروردگار ~ boy ~

فارسی ~ دانا(Dana) ~ دانشمند (Scholar) ~ boy ~

فارسی ~ دانادل ~ دانا و خردمند، آگاه و هوشیار، دل آگاه ~ boy ~

فارسی ~ دانامهر ~ پسر دانا و مهربان ~ boy ~

فارسی ~ دانش ~ علم، معرفت، آگاهی، شعور، خرد، دانایی، اندیشه، فرهنگ ~ boy ~

فارسی ~ دانشور ~ صاحب علم و دانش ~ boy ~

فارسی ~ داننده ~ دانا، استاد، ماهر، آگاه به امری ~ boy ~

فارسی ~ دانوش ~ نام شخصی در داستان وامق و عذرا ~ boy ~

فارسی ~ دانیار ~ دارنده ی دانش و آگاهی ~ boy ~

فارسی ~ دانیال(Daniel) ~ دانا، خردمند (Wise, knowledgeable) ~ boy ~

فارسی ~ داو ~ قاضی، خداوند ~ boy ~

فارسی ~ داور ~ آن‌که میان دو نفر به عدالت حکم کند، (به مجاز) خداوند ~ boy ~

فارسی ~ درود ~ سلام، ثنا، ستایش، نیایش، دعا، رحمت ~ boy ~

فارسی ~ دریا(Darya) ~ دریا (Sea) ~ boy ~

فارسی ~ دریادل ~ مرد بسیار بخشنده و باگذشت، دلیر، با سخاوت ~ boy ~

فارسی ~ دریاس ~ شیر ~ boy ~

فارسی ~ دژار ~ دزار، بنا، معمار ~ boy ~

فارسی ~ دستان ~ آهنگ و لحن، داستان، قصه، افسانه ~ boy ~

فارسی ~ دشمه ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ دلال ~ ناز و کرشمه ~ boy ~

فارسی ~ دلاور ~ شجاع و جنگجو ~ boy ~

فارسی ~ دلبین ~ صاحب دل و جان ~ boy ~

فارسی ~ دلیر ~ شجاع، دارای جرأت و جسارت ~ boy ~

فارسی ~ دماوند ~ نام کوهی از سلسله جبال البرز در شمال شرقی تهران ~ boy ~

فارسی ~ دمور ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ دمیر(Damir) ~ سخنران (Orator) ~ boy ~

فارسی ~ دهقان ~ صاحب زمین وملک، کشاورز ~ boy ~

فارسی ~ دهناد ~ نظم و ترتیب ~ boy ~

فارسی ~ دوستدار ~ دوستار، خیرخواه، یار مهربان، خواهان ~ boy ~

فارسی ~ دوستار ~ یار، رفیق، دوستدار ~ boy ~

فارسی ~ دیانوش ~ دارنده ی جاودانگی ~ boy ~

فارسی ~ دیدار ~ ملاقات، ديدن يكديگر، ديدن، مشاهده، (به مجاز) چهره ~ boy ~

فارسی ~ دینبه ~ دین بهتر، کیش و آیین برتر ~ boy ~

فارسی ~ دیندار ~ کسی که دارای دین و آیینی باشد، متدین، متدین بدین اسلام، متقی، با تقوی ~ boy ~

فارسی ~ دینور ~ دیندار، متدین، مومن ~ boy ~

فارسی ~ دینوند ~ متصف به اوصاف دین، دیندار، دینور ~ boy ~

فارسی ~ دینیاد ~ پای‌بند به مبانی دین و عامل بر دستورهای آن ~ boy ~

فارسی ~ دینیار ~ یاور و مددکار دین ~ boy ~

فارسی ~ رابونا ~ بزرگتر ~ boy ~

فارسی ~ رابین(Rabin) ~ دارای نقشه (Planner) ~ boy ~

فارسی ~ راثین ~ سردار ایرانی که از گزنفون شکست خورد، سردار سپاه ایران درجنگ با سردار «سدمونی » ~ boy ~

فارسی ~ راد ~ جوانمرد، آزاده، دانا، حکیم ~ boy ~

فارسی ~ راد(Rad) ~ راه، راهنما (Path, guide) ~ boy ~

فارسی ~ رادان ~ منسوب به راد، جوان‌مرد، آزاده، بخشنده، سخاوتمند، خردمند، دانا ~ boy ~

فارسی ~ رادبد ~ نگهبان جوانمردی و آزادگی و بخشندگی ~ boy ~

فارسی ~ رادبرزین ~ ترکیب دو اسم راد و برزین (جوانمرد و آتش) ~ boy ~

فارسی ~ رادبه ~ بهترین جوانمرد، آزاده و بخشنده ی بهتر ~ boy ~

فارسی ~ رادسام ~ پادشاه بخشنده ~ boy ~

فارسی ~ رادفر ~ شکوه انسان بزرگوار و بخشنده ~ boy ~

فارسی ~ رادفرخ ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ رادمان ~ رادمنش، با سخاوت، از شخصیت‌های شاهنامه، نام یکی از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی ~ boy ~

فارسی ~ رادمان(Radman) ~ خداوندی، الهی (Divine, godly) ~ boy ~

فارسی ~ رادمرد ~ سخاوتمند، جوانمرد، کریم الطبع، آزادمرد ~ boy ~

فارسی ~ رادمن ~ مردی كه دارای انديشه‌‌ی جوانمردی است ~ boy ~

فارسی ~ رادمنش ~ دارای منش راد، سخی، کریم، سخاپیشه ~ boy ~

فارسی ~ رادمهر ~ بخشنده چون خورشید، بزرگوار ~ boy ~

فارسی ~ رادنوش ~ جوانمرد جاوید ~ boy ~

فارسی ~ رادنیک ~ ترکیب دو اسم راد و نیک (جوانمرد و خوب) ~ boy ~

فارسی ~ رادوین ~ جوانمرد ~ boy ~

فارسی ~ رادیان ~ منسوب به راد ~ boy ~

فارسی ~ رادین ~ آزاده، جوانمرد، بخشنده ~ boy ~

فارسی ~ رادین(Radin) ~ روشنفکر، دانشمند (Intellectual, scholar) ~ boy ~

فارسی ~ رازان(Razan) ~ رازگشایی کننده (Revealer) ~ boy ~

فارسی ~ رازبین ~ بيننده راز، واقف به اسرار نهانی ~ boy ~

فارسی ~ رازدار ~ کسی که رازی را حفظ می کند، رازبان، رازنگه دار، سِرنگه دار، کسی که رازی دارد، دارای راز ~ boy ~

فارسی ~ رازمهر ~ محبت و مهربانی نهانی، (مجاز) مهربان و با محبت ~ boy ~

فارسی ~ رازی ~ منسوب به ري، اهل ري ~ boy ~

فارسی ~ راستین ~ راستی، حقیقی، واقعی ~ boy ~

فارسی ~ راسین ~ نام یکی از سرداران ایرانی ~ boy ~

فارسی ~ راشین(Rashin) ~ صبور و با شکیبایی (Patient and tolerant) ~ boy ~

فارسی ~ رام ~ مأنوس، موافق، سازگار، شاد و خوشحال، نام روز بيست و يكم از هر ماه خورشیدی در ايران قديم ~ boy ~

فارسی ~ رامان ~ منسوب به رام، مأنوس، موافق، سازگار، شاد و خوشحال، نام روز بيست و يكم از هر ماه خورشیدی در ايران قديم ~ boy ~

فارسی ~ رامبد ~ نگهبان آرامش، آرامش دهنده ~ boy ~

فارسی ~ رامتن ~ آرام ترین تن ~ boy ~

فارسی ~ رامتین ~ نوازنده، نام یکی از نوازندگان در زمان ساسانیان ~ boy ~

فارسی ~ رامتین(Ramtin) ~ صاحب آرامش (Possessor of tranquility) ~ boy ~

فارسی ~ رامسین ~ صورت دیگر اسم رامتین، سازنده و نوازنده ~ boy ~

فارسی ~ رامشاد ~ آرام و شاد ~ boy ~

فارسی ~ رامفر ~ شکوه و جلالِ آرام ~ boy ~

فارسی ~ رامک ~ فرمانبردار، اهلی ~ boy ~

فارسی ~ رامند ~ نام نوایی و لحنی در موسیقی ایرانی ~ boy ~

فارسی ~ رامون ~ راهبر، راهنما، هدایت کننده ~ boy ~

فارسی ~ رامی ~ منسوب به رام، شاد و خوشحال ~ boy ~

فارسی ~ رامیاد ~ مطیع، بنده و دوستدار اهورامزدا ~ boy ~

فارسی ~ رامیار ~ رمه‌يار، چوپان، گوسفندچران ~ boy ~

فارسی ~ رامین ~ نام عاشق ويس در منظومه ویس و رامین نوشته فخرالدین اسعد گرگانی ~ boy ~

فارسی ~ رامین(Ramin) ~ گلی که درخششش بیداری است (Flower whose radiance is awakening) ~ boy ~

فارسی ~ راهبر ~ راهنما ~ boy ~

فارسی ~ راهمان(Rahman) ~ دارای راه و روش (Having a method) ~ boy ~

فارسی ~ راوی(Ravi) ~ شاعر، داستان‌گو (Poet, storyteller) ~ boy ~

فارسی ~ راویز ~ نام یک درخت ~ boy ~

فارسی ~ راوین ~ دارای شکوه و شوکت ~ boy ~

فارسی ~ رایکا ~ محبوب، مطلوب، ریکا ~ boy ~

فارسی ~ رایمن ~ فرد دانا و باهوش ~ boy ~

فارسی ~ رایمند ~ صاحب نظر و دانا ~ boy ~

فارسی ~ رایمون ~ پسر باهوش ~ boy ~

فارسی ~ رایموند ~ پسر عاقل و دانا ~ boy ~

فارسی ~ راینیک ~ اندیشه نیک ~ boy ~

فارسی ~ رایین ~ نام سردار اردشیر دوم پادشاه ساسانی ~ boy ~

فارسی ~ رائین ~ نام سردار اردشیر دوم پادشاه ساسانی، دانا و خردمند ~ boy ~

فارسی ~ رحمدل ~ دلسوز ~ boy ~

فارسی ~ رخام ~ سنگ سپيد ~ boy ~

فارسی ~ رزمآرا ~ جنگجويِ زبردست ~ boy ~

فارسی ~ رزمان ~ نام یکی از سرداران دیلمیان ~ boy ~

فارسی ~ رزمجو ~ جنگجو، دلیر ~ boy ~

فارسی ~ رزمهر ~ نام پسر سوخره سردار جنگي در ايرانِ باستان ~ boy ~

فارسی ~ رزمیار ~ رزمنده، ياري كننده در جنگ ~ boy ~

فارسی ~ رزمین ~ پسر جنگجو، پسر مبارز ~ boy ~

فارسی ~ رزوان ~ باغبان بويژه نگهبان باغ انگور ~ boy ~

فارسی ~ رسا ~ بلیغ، واضح، کنایه از شخص رشید و خوش قد و قامت ~ boy ~

فارسی ~ رستار ~ نجات یافته، رها شده ~ boy ~

فارسی ~ رستان ~ آزاد و رها ~ boy ~

فارسی ~ رستگار ~ خلاص، رها شونده ~ boy ~

فارسی ~ رستم ~ نیرومند، پهلوان، بلند بالا ~ boy ~

فارسی ~ رستم(Rostam) ~ قهرمان افسانه‌ای (Legendary hero) ~ boy ~

فارسی ~ رستم‌آرا(Rostamar) ~ پشتوانه‌بار، مدافع (Defender) ~ boy ~

فارسی ~ رستم‌بخش(Rostambakhsh) ~ بخشنده (Generous) ~ boy ~

فارسی ~ رشتاک ~ رستاک، شاخه‌ای كه از بيخ درخت بر آمده ~ boy ~

فارسی ~ رشنان ~ با طراوت ~ boy ~

فارسی ~ رشنواد ~ راستگویی، نام سپهسالار همای چهرآزاد و مادر بهمن ~ boy ~

فارسی ~ رشیدا ~ از خطاطان نامی ایران ~ boy ~

فارسی ~ رضا(Reza) ~ قناعت و رضایت (Contentment and satisfaction) ~ boy ~

فارسی ~ رغمان ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ رکسار ~ پهلوان ~ boy ~

فارسی ~ رمزی ~ منسوب به رمز، به صورت رمز، نهانی ~ boy ~

فارسی ~ رهبین ~ راه بین، راه شناس ~ boy ~

فارسی ~ رهاد ~ مسافر، سیاح، جهانگرد ~ boy ~

فارسی ~ رهام ~ نام پسر گودرز پهلوان ایرانی، از شخصیت‌های شاهنامه، پرنده شکست ناپذیر، لطافت باران ~ boy ~

فارسی ~ رهام(Raham) ~ مهربانی، بخشندگی (Kindness, generosity) ~ boy ~

فارسی ~ رهامیر ~ ترکیبی از اسم های رهام و امیر ~ boy ~

فارسی ~ رهان ~ رهنده، رهاشونده ~ boy ~

فارسی ~ رهبان ~ محافظ راه، نگهبان راه ~ boy ~

فارسی ~ رهنما ~ راه نما، بلد راه ~ boy ~

فارسی ~ رهور ~ راهوار ~ boy ~

فارسی ~ رهیاب ~ راه یاب، آن که به جایی راه پیدا می کند ~ boy ~

فارسی ~ رهیار ~ راه شناس، راه نما ~ boy ~

فارسی ~ رهیار(Rahyar) ~ راهنما، راهبر (Guide, navigator) ~ boy ~

فارسی ~ روانمهر ~ ویژگی کسی که دارای جان و روح مهربان است ~ boy ~

فارسی ~ روانبخش ~ روح بخش، جان بخش، از صفات پروردگار ~ boy ~

فارسی ~ روحان ~ پاک و مقدس ~ boy ~

فارسی ~ رودک ~ پسر دوست داشتني و محبوب ~ boy ~

فارسی ~ رودین ~ فرزند پسر ~ boy ~

فارسی ~ روزان(Rouzan) ~ روشنی (Brightness) ~ boy ~

فارسی ~ روزبان ~ دربانِ كاخ شاه، نگهبان ~ boy ~

فارسی ~ روزبه ~ خوشبخت، سعادتمند، بهروز ~ boy ~

فارسی ~ روزبه(Roozbeh) ~ ازادی روز (Day's freedom) ~ boy ~

فارسی ~ روزبه(Ruzbeh) ~ دارای پیروزی (Victorious) ~ boy ~

فارسی ~ روزبهان ~ روزبه، نام شیخ شطاح عارف بزرگ قرن ششم ~ boy ~

فارسی ~ روزگار ~ ایام، زمان ~ boy ~

فارسی ~ روزمهر ~ خورشید روز، درخشان ~ boy ~

فارسی ~ روشاک ~ نام یکی از سرداران ایرانی در جنگ اسکندر مقدونی ~ boy ~

فارسی ~ روشام ~ برازنده، شایسته، لایق ~ boy ~

فارسی ~ روشان(Rowshan) ~ درخشان، روشن (Shining, bright) ~ boy ~

فارسی ~ روشنمهر ~ خورشید درخشان ~ boy ~

فارسی ~ روناک(Runak) ~ درخشان، روشن (Bright, radiant) ~ boy ~

فارسی ~ رونیا(Ronia) ~ شیرینی و خوشبوی گل (Sweetness and fragrance of flowers) ~ boy ~

فارسی ~ روهام ~ نام یکی از پهلوانان ایرانی در شاهنامه فردوسی ~ boy ~

فارسی ~ روهان ~ نیک سیرت و پارسا ~ boy ~

فارسی ~ رویین ~ محکم، استوار ~ boy ~

فارسی ~ رویینتن ~ دارای بدنی که سلاح بر آن کارگر نباشد ~ boy ~

فارسی ~ ریونیز ~ نام پسركيكاووس و داماد طوس ~ boy ~

فارسی ~ زاب ~ زو، از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ زابل(Zabol) ~ زمین (Earth) ~ boy ~

فارسی ~ زادان ~ منسوب به آزاد، آزاد و آزاده ~ boy ~

فارسی ~ زادبه ~ آزادبه ~ boy ~

فارسی ~ زادشم ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ زادفرخ ~ فرخ زاد، از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ زادمن ~ آزادمنش ~ boy ~

فارسی ~ زادمهر ~ نام یکی از نوازندگان ایرانی ~ boy ~

فارسی ~ زاگرس ~ نام رشته کوهی که از مغرب ایران تا شرق ترکیه و شمال عراق ادامه دارد ~ boy ~

فارسی ~ زال ~ سفید مو، نام پهلوان افسانه ای ايران، از شخصیت‌های شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ زامیاد ~ رامیاد، نام روز بیست و هشتم از هر ماه شمسی در قدیم ~ boy ~

فارسی ~ زاهد(Zahed) ~ منزه، پرهیزکار (Innocent, abstinent) ~ boy ~

فارسی ~ زاور ~ دلیری و یارایی، جرئت ~ boy ~

فارسی ~ زاویش ~ نام نیای مادری زرتشت ~ boy ~

فارسی ~ زائان ~ نام سر سلسله زادنیان یکی از قبایل معروف قزوین ~ boy ~

فارسی ~ زرار ~ تیزفهم، سبک روح ~ boy ~

فارسی ~ زراوه ~ نام پهلوانی ایرانی ~ boy ~

فارسی ~ زرتشت ~ نام پیامبر ایرانی در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی ~ boy ~

فارسی ~ زرتشت(Zoroast) ~ دارای زرتشتیان (Zoroastrian) ~ boy ~

فارسی ~ زرداده ~ نام پهلوانی ایرانی و عموزاده گرشاسپ پهلوان نامدار ~ boy ~

فارسی ~ زردشت ~ نام پیامبر ایرانی در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی ~ boy ~

فارسی ~ زرمهر ~ از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر سوفر ~ boy ~

فارسی ~ زرنشان ~ زرنگار، نوعی صنعت در طلاکاری ~ boy ~

فارسی ~ زرنگار ~ دارای نقش‌هايی از طلا ~ boy ~

فارسی ~ زرنوش ~ زر و طلای جاوید ~ boy ~

فارسی ~ زروان ~ ایزدِ زمانِ بی پایان ~ boy ~

فارسی ~ زروند ~ دارنده‌ي زر و طلا ~ boy ~

فارسی ~ زریاب ~ يابنده‌ی زر ~ boy ~

فارسی ~ زریر ~ تیز خاطر، سبک روح، از شخصیت‌های شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ زریون ~ زرگون، به رنگ زر، طلایی، سبز و خرم ~ boy ~

فارسی ~ زمان ~ روزگار، وقت، هنگام ~ boy ~

فارسی ~ زمان(Zaman) ~ زمان، دوران (Time, era) ~ boy ~

فارسی ~ زمران ~ نام پسر ابراهیم (ع) ~ boy ~

فارسی ~ زمرد(Zomorod) ~ نیلوفر سبز (Green emerald) ~ boy ~

فارسی ~ زنگه ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ زنگو ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ زهیر(Zahir) ~ آشکار، بی‌پنهان (Evident, manifest) ~ boy ~

فارسی ~ زواره ~ زنده، دارای زندگی، از شخصیت های شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ زوبین ~ نوعی نيزه‌ی كوچك با سر دو شاخه و نوك تيز، نام پسر پيران و نام پسر كاووس ~ boy ~

فارسی ~ زوپین ~ نام پسر کاووس پادشاه کیانی ~ boy ~

فارسی ~ زویین ~ زوپین ~ boy ~

فارسی ~ زیار ~ نام نیای آل زیار ~ boy ~

فارسی ~ زیرک ~ باهوش، هوشیار ~ boy ~

فارسی ~ زین‌الدین(Zinaddin) ~ زینت و دین (Beauty and religion) ~ boy ~

فارسی ~ زیناوند ~ مسلح، لقب تهمورث پادشاه پیشدادی ~ boy ~

فارسی ~ زینو(Zino) ~ زیبا، جذاب (Beautiful, charming) ~ boy ~

فارسی ~ ژافه ~ نام یکی از پسران نوح ~ boy ~

فارسی ~ ژاماسب ~ جاماسب ~ boy ~

فارسی ~ ژاوید(Zhavid) ~ پایدار و دیرینه (Steadfast and ancient) ~ boy ~

فارسی ~ ژکان ~ کسی که با خود دمدمه کند از دلتنگی ~ boy ~

فارسی ~ ژوبین ~ نوعی نیزه کوچک با سر دو شاخه و نوک تیز، نام پسر پیران ~ boy ~

فارسی ~ ژیان ~ بی باك و شجاع ~ boy ~

فارسی ~ ژیگس ~ نام پدر میرسوس سردار پارسی در زمان داریوش پادشاه هخامنشی ~ boy ~

فارسی ~ ساتیار ~ یار صاف و ساده ~ boy ~

فارسی ~ سارکو ~ کوه سرد، کوه بلند ~ boy ~

فارسی ~ سارگن ~ شاه عادل ~ boy ~

فارسی ~ سارنگ ~ نام پرنده‌ای کوچک به رنگ سیاه ~ boy ~

فارسی ~ سارو ~ نام پرنده‌ای سیاه رنگ در هندوستان که مانند طوطی سخن‌گو است، طوطی ~ boy ~

فارسی ~ ساریا ~ رونده در شب ~ boy ~

فارسی ~ ساسان ~ کسی که از مال و منال دنیا می‌گذرد، زاهد، پسر بهمن و نوه‌ی اسفندیار، جدّ اردشیر بابکان ~ boy ~

فارسی ~ سالار ~ سردار سپاه، فرمانده لشکر، بزرگ، حاکم، شاه، رهبر ~ boy ~

فارسی ~ سالارمهدی ~ ترکیب دو اسم سالار و مهدی (رهبر و هدایت شده) ~ boy ~

فارسی ~ سام ~ آتش، از شخصیت‌های شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ سام(Sam) ~ کمک، دعم (Help, support) ~ boy ~

فارسی ~ سامراد ~ ترکیب دو اسم سام و راد (آتش و جوانمرد) ~ boy ~

فارسی ~ سامان ~ سرزمين، مكان، ترتيب و روش كاري، ثروت، توانايي، صبر، آرام و قرار ~ boy ~

فارسی ~ سامان(Saman) ~ صلح و آرامش (Peace and tranquility) ~ boy ~

فارسی ~ سامر(Samer) ~ عظمت و جلال (Greatness and majesty) ~ boy ~

فارسی ~ سامیار ~ ثروتمند، یاور آتش، محافظ آتش ~ boy ~

فارسی ~ سامیز ~ سامان ~ boy ~

فارسی ~ سامین ~ منسوب به سام، آتش ~ boy ~

فارسی ~ سانک ~ شبیه کوچک ~ boy ~

فارسی ~ سانی ~ سامان یافته، قابل احترام، مقدس ~ boy ~

فارسی ~ سانیار ~ دارای عزت و قدرت و کیفیت، حامی و پشتیبان ~ boy ~

فارسی ~ ساورا ~ امید ~ boy ~

فارسی ~ ساونگ ~ نام پدر باونگهه در فروردین یشت ~ boy ~

فارسی ~ ساویز ~ خوش خلق، نیک خو ~ boy ~

فارسی ~ سایراد ~ سایه بخشنده ~ boy ~

فارسی ~ سایهان ~ خدای عدالت ~ boy ~

فارسی ~ سباک ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ سبلان ~ نام کوهی در آذربایجان ~ boy ~

فارسی ~ سپاس ~ حمد، ستايش ~ boy ~

فارسی ~ سپنتامن ~ نام سرداری ایرانی ~ boy ~

فارسی ~ سپند ~ اسپند دانه سیاه و خوشبویی که برای دفع چشم زخم در آتش می ریزند ~ boy ~

فارسی ~ سپندار ~ بردباري و فروتني مقدس ~ boy ~

فارسی ~ سپنسار ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ سپهدار ~ فرمانده سپاه، سپهسالار، فرمانروا، پادشاه ~ boy ~

فارسی ~ سپهر ~ آسمان، فلک، اقبال، نام نوایی در موسیقی ~ boy ~

فارسی ~ سپهر(Sepehr) ~ آسمان (Sky) ~ boy ~

فارسی ~ سپهراد ~ جوانمرد لشكر، شجاع و دلير ~ boy ~

فارسی ~ سپهرام ~ موجب آرام و قرار سپاه ~ boy ~

فارسی ~ سپهران ~ سپهر، آسمان، فلك ~ boy ~

فارسی ~ سپهرداد ~ نام داماد داریوش که در شجاعت ممتاز بود ~ boy ~

فارسی ~ سپهرم ~ از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی در زمان کیکاووس ~ boy ~

فارسی ~ سپهرین ~ آسماني ~ boy ~

فارسی ~ سپهیار ~ یار سپاه و گروه ~ boy ~

فارسی ~ سپیتام ~ نام هشتمین نیای زرتشت ~ boy ~

فارسی ~ سپیتمان ~ فرد سفید روی ~ boy ~

فارسی ~ ستایان ~ ستایش کننده ~ boy ~

فارسی ~ سجاد(Sajjad) ~ صابر، خشنود (Patient, content) ~ boy ~

فارسی ~ سخنور ~ صاحب سخن، ادیب ~ boy ~

فارسی ~ سدرا ~ نام درختی در آسمان هفتم بهشت ~ boy ~

فارسی ~ سرافراز ~ سربلند، مفتخر ~ boy ~

فارسی ~ سرایش ~ عمل سرودن ~ boy ~

فارسی ~ سرحان ~ اسد، شیر ~ boy ~

فارسی ~ سردار ~ فرمانده یک گروه نظامی، پیشوا، رهبر ~ boy ~

فارسی ~ سرشار ~ پر، لبريز ~ boy ~

فارسی ~ سرفراز ~ سر افراز، سربلند، با عزت، بلند مرتبه ~ boy ~

فارسی ~ سرکش ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ سرمد(Sarmad) ~ ابدی، دیرینه (Eternal, ancient) ~ boy ~

فارسی ~ سرواد ~ سروا، سرواده، سروده ~ boy ~

فارسی ~ سرود ~ هر نوع آواز آهنگين ~ boy ~

فارسی ~ سرور(Sorour) ~ شادی، خوشحالی (Happiness, joy) ~ boy ~

فارسی ~ سرور(سَروَر) ~ آن که مورد احترام است و نسبت به دیگران سمت بزرگی دارد ~ boy ~

فارسی ~ سروش ~ فرشته‌ی پیام آور، فرشته، پیامی که از عالم غیب برسد، الهام ~ boy ~

فارسی ~ سروش(Soroush) ~ فرستنده پیام (Messenger of the message) ~ boy ~

فارسی ~ سروشان ~ نام جد بایزید بسطامی ~ boy ~

فارسی ~ سریران ~ منسوب به سَرير، تخت پادشاهی ~ boy ~

فارسی ~ سزاوار ~ شايسته، لايق ~ boy ~

فارسی ~ سعدی ~ فرخندگی، خجستگی، مبارکی ~ boy ~

فارسی ~ سعید(Saeed) ~ خوشبخت، مبارک (Happy, blessed) ~ boy ~

فارسی ~ سغدیان ~ هفتمین شاه هخامنشی ~ boy ~

فارسی ~ سمان ~ مخفف آسمان، نام روز بیست و هفتم از هر ماه شمسی در ایران قدیم ~ boy ~

فارسی ~ سمراد ~ وهم، فکر، خیال ~ boy ~

فارسی ~ سمران ~ سمرکند یا سمرقند ~ boy ~

فارسی ~ سمندر ~ اسب تندرو و نیرومند ~ boy ~

فارسی ~ سمیر(Samir) ~ دوست داشتنی، همدل (Lovable, sympathetic) ~ boy ~

فارسی ~ سنباد ~ سندباد، نام سرِدار مجوسِ ابو مسلم خراساني ~ boy ~

فارسی ~ سندباد ~ نام پسر گشتاسب پسر لهراسب ~ boy ~

فارسی ~ سندل ~ نام نوعی درخت، نوعی سبزی ~ boy ~

فارسی ~ سهراب ~ دارنده آب و رنگ سرخ، پسر رستم از تهمینه ~ boy ~

فارسی ~ سهراب(Sohrab) ~ شب‌کش (Night slayer) ~ boy ~

فارسی ~ سهره ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ سهند ~ محکم، پابرجا ~ boy ~

فارسی ~ سهند(Sohand) ~ برجسته و منحصربه‌فرد (Prominent and unique) ~ boy ~

فارسی ~ سهیراد ~ جوانمرد راست و بلند ~ boy ~

فارسی ~ سورن ~ نام سردار دلیر ایرانی ~ boy ~

فارسی ~ سورنا ~ سورن، نام سردار دلیر ایرانی ~ boy ~

فارسی ~ سوریاش ~ خدای نور و خورشید ~ boy ~

فارسی ~ سورین ~ نیرومند، قدرتمند، توانا، دلیر ~ boy ~

فارسی ~ سوشا ~ موعود آخرالزمان دین زرتشت ~ boy ~

فارسی ~ سوفرا ~ از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری اهل شیراز ~ boy ~

فارسی ~ سیامک ~ دارای موی سیاه ، سیاه موی ~ boy ~

فارسی ~ سیاوش ~ دارنده اسب نر سیاه، پسر کیکاووس ~ boy ~

فارسی ~ سیاوش(Siavash) ~ مرد خوب و شجاع (Good and brave man) ~ boy ~

فارسی ~ سیاووش ~ سیاوش ~ boy ~

فارسی ~ سیبویه ~ سیب کوچک یا بوی سیب ~ boy ~

فارسی ~ سیتاک ~ نام یکی از سرداران داریوش سوم پادشاه هخامنشی ~ boy ~

فارسی ~ سیحان ~ روان شدن آب بر روی زمین، رفتن در زمین جهت عبادت ~ boy ~

فارسی ~ سیحون ~ از رودهای معروف در شمال ایران قدیم ~ boy ~

فارسی ~ سیرخ ~ نام یکی از سرداران سپاه وشمگیر ~ boy ~

فارسی ~ سیرنگ ~ سیمرغ ~ boy ~

فارسی ~ سیروس ~ کوروش، نام نوعی ابر ~ boy ~

فارسی ~ سیروس(Cyrus) ~ شاه قدیمی (Ancient king) ~ boy ~

فارسی ~ سیمین(Simin) ~ پاک و بی‌عیب (Pure and faultless) ~ boy ~

فارسی ~ سینا ~ ابوعلي سينا دانشمند معروف ايراني، شبه جزیره‌ي بیابانی، در شمال شرقی مصر که در تورات آمده در همین محل موسی به پیغمبری برگزیده شد ~ boy ~

فارسی ~ سینار ~ سنباد، از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ سیناک ~ نام یکی از بزرگان فارسی در زمان اشک هجدهم پادشاه اشکانی ~ boy ~

فارسی ~ سینامهر ~ ترکیب دو اسم سینا و مهر (سينه و صدر و محبت) ~ boy ~

فارسی ~ سینداد ~ داده سیمرغ ~ boy ~

فارسی ~ شابرزین ~ شاه برزین ~ boy ~

فارسی ~ شابهار ~ نام دشتی در نواحی کابل ~ boy ~

فارسی ~ شاپور ~ شاه پور، پسر شاه، شاهزاده، از شخصیت‌های شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ شادبه ~ بهترین شادی ~ boy ~

فارسی ~ شادتگین ~ پهلوان شاد، از امیران دربار خوارزمشاه ~ boy ~

فارسی ~ شادرای ~ اندیشه زنده و شاد ~ boy ~

فارسی ~ شادروز ~ نیکروز، خوشبخت ~ boy ~

فارسی ~ شادفر ~ آن که دارای شکوه و شادی است ~ boy ~

فارسی ~ شادکام ~ خوشحال، شادمان ~ boy ~

فارسی ~ شادکان ~ کامیاب، کامروا ~ boy ~

فارسی ~ شادل ~ شاه دل و جان ~ boy ~

فارسی ~ شادمان ~ شاد، خوشحال و مسرور ~ boy ~

فارسی ~ شادمهر ~ مهربان و خوشحال، (به مجاز) ويژگی آن كه دارای شادی و مهربانی است ~ boy ~

فارسی ~ شادمهر(Shadmehr) ~ سرور و خرمنا (Joyful and cheerful) ~ boy ~

فارسی ~ شادیار ~ شاد و خوشحال ~ boy ~

فارسی ~ شادیان ~ شادیانه، آهنگ و نوای شادی آور ~ boy ~

فارسی ~ شادیور ~ داراي حالت شادي و شادماني ~ boy ~

فارسی ~ شاروسین ~ پادشاه مقدس ~ boy ~

فارسی ~ شارونا ~ سرزمین پربار و حاصلخیز ~ boy ~

فارسی ~ شاندیز ~ شکوهمند و دارای عظمت و جلال ~ boy ~

فارسی ~ شاها ~ منسوب به شاه و شاهی ~ boy ~

فارسی ~ شاهارا ~ حافظ شبهای روزه داران ~ boy ~

فارسی ~ شاهان ~ منسوب به شاه و شاهی ~ boy ~

فارسی ~ شاهبد ~ دارای نشان شاهنشاهی ~ boy ~

فارسی ~ شاهپور ~ شاپور، پسر شاه، شاهزاده ~ boy ~

فارسی ~ شاهدل ~ شاهِ دل ~ boy ~

فارسی ~ شاهدیس ~ مانند شاه ~ boy ~

فارسی ~ شاهدین ~ شاهِ دین ~ boy ~

فارسی ~ شاهراد ~ پادشاه جوانمرد ~ boy ~

فارسی ~ شاهرام ~ رام و مطیع شاه ~ boy ~

فارسی ~ شاهرخ ~ شاه سیما، آن که چهره‌ای با هیبت و شکوه چون شاه دارد ~ boy ~

فارسی ~ شاهرس ~ فرد رسیده به شاهی ~ boy ~

فارسی ~ شاهرو ~ دارای چهره ای شاهانه ~ boy ~

فارسی ~ شاهرود ~ رود بزرگ، نوعی ساز ~ boy ~

فارسی ~ شاهروز ~ نام پسر شاه بهرام پادشاه کشمیر ~ boy ~

فارسی ~ شاهزاد ~ زاده شاهانه ~ boy ~

فارسی ~ شاهسا ~ مانند شاه ~ boy ~

فارسی ~ شاهسار ~ نام یکی از شاعران دربار سامانیان ~ boy ~

فارسی ~ شاهسام ~ آتش شاهانه، پادشاه آتش ~ boy ~

فارسی ~ شاهسان ~ مانند شاه ~ boy ~

فارسی ~ شاهفر ~ شکوه شاهانه، شاه باشکوه ~ boy ~

فارسی ~ شاهقلی ~ غلام شاه ~ boy ~

فارسی ~ شاهک ~ شاه کوچک، از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ شاهکار ~ کار شاهانه، برجسته، ممتاز ~ boy ~

فارسی ~ شاهگل ~ شاه گل ها ~ boy ~

فارسی ~ شاهلار ~ شاهان ~ boy ~

فارسی ~ شاهمهر ~ مهر شاهانه ~ boy ~

فارسی ~ شاهنام ~ دارای نام شاهانه ~ boy ~

فارسی ~ شاهندل ~ دارای دلِ صالح و نیک ~ boy ~

فارسی ~ شاهنده ~ متقی و پرهیزگار و صالح و نیکوکار ~ boy ~

فارسی ~ شاهنور ~ نور شاهانه ~ boy ~

فارسی ~ شاهنوش ~ شاه جاویدان ~ boy ~

فارسی ~ شاهو ~ آن که چون شاه بزرگ و شکوهمند است ~ boy ~

فارسی ~ شاهوش ~ آن که چون شاه بزرگ و شکوهمند است ~ boy ~

فارسی ~ شاهوند ~ دارای نشان شاهی ~ boy ~

فارسی ~ شاهوی ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ شاهویر ~ باهوش ~ boy ~

فارسی ~ شاهوین ~ مانند شاه ~ boy ~

فارسی ~ شاهویه ~ نام در برزویه دانشمند ایرانی ~ boy ~

فارسی ~ شاهیاد ~ یاد شاه ~ boy ~

فارسی ~ شاهیار ~ یار سلطان، ملازم شاه ~ boy ~

فارسی ~ شاهیده ~ پارسا، پرهیزکار، نیکوکار ~ boy ~

فارسی ~ شاهین ~ نام نوعی پرنده شکاری، منسوب به شاه ~ boy ~

فارسی ~ شاهین(Shahin) ~ عقاب (Falcon) ~ boy ~

فارسی ~ شاوان ~ ناب و خالص ~ boy ~

فارسی ~ شاور ~ صورت دیگری از کلمه ی شاپور است ~ boy ~

فارسی ~ شاوران ~ بزرگ و بلند مرتبه ~ boy ~

فارسی ~ شاوگ ~ نام پادشاه کوشان در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی ~ boy ~

فارسی ~ شاویس ~ نام شخصی پارسا که از تابعین بوده است ~ boy ~

فارسی ~ شایار ~ یار پدر ~ boy ~

فارسی ~ شایان ~ سزاوار، درخور، شایسته ~ boy ~

فارسی ~ شایان(Shayan) ~ شایسته، مناسب (Worthy, suitable) ~ boy ~

فارسی ~ شایراد ~ هاله و خرمن ماه ~ boy ~

فارسی ~ شایگان ~ سزاوار، درخور شاه، گرانبها ~ boy ~

فارسی ~ شایمین ~ فرزندی پر برکت و بی همتا ~ boy ~

فارسی ~ شراکیم ~ نام یکی از سپهبدان مازندران ~ boy ~

فارسی ~ شرزین ~ نيرومند و قوی ~ boy ~

فارسی ~ شروان ~ درخت سرو ~ boy ~

فارسی ~ شروین ~ نام انوشیروان دادگر، نام قلعه شروان ~ boy ~

فارسی ~ شغاد ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ شفیعا ~ منسوب به شفيع، شفاعت گر ~ boy ~

فارسی ~ شکوهمند ~ با شكوه ~ boy ~

فارسی ~ شکیب ~ تحمل، بردباری، صبر، آرام ~ boy ~

فارسی ~ شگرف ~ نادر، کمیاب ~ boy ~

فارسی ~ شماساس ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ شنگان ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ شهاب ~ پاره‌ای از آتش، افروزه، ستاره دنباله‌دار، سنگ‌های آسمانی که در اثر برخورد با زمین می‌سوزند ~ boy ~

فارسی ~ شهاب(Shahab) ~ شعله‌ور، آتشین (Flaming, fiery) ~ boy ~

فارسی ~ شهان ~ پادشاهان ~ boy ~

فارسی ~ شهباز ~ نوعی باز سفید رنگ و شکاری ~ boy ~

فارسی ~ شهبال ~ بال بزرگ، بزرگترین پر از پرهای بال مرغ ~ boy ~

فارسی ~ شهبان ~ برادر زرین ملک در داستان ملک بهمن ~ boy ~

فارسی ~ شهبد ~ شاه بزرگ و صاحب اختیار ~ boy ~

فارسی ~ شهداد ~ آفریده خداوند، داده شاه، بخشیده شاه ~ boy ~

فارسی ~ شهدل ~ شاه دل ~ boy ~

فارسی ~ شهراد ~ پادشاه جوان‌مرد، پادشاه بخشنده ~ boy ~

فارسی ~ شهرام ~ مطیع شاه، موجب آرامش شاه ~ boy ~

فارسی ~ شهرام(Shahram) ~ ملک شهر، شهریار (City king, king of the city) ~ boy ~

فارسی ~ شهران ~ از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از خردمندان ایرانی در زمان یزدگرد پادشاه ساسانی ~ boy ~

فارسی ~ شهرخ ~ شاهرخ ~ boy ~

فارسی ~ شهرداد ~ زاده ی شهر، شهری ~ boy ~

فارسی ~ شهرسب ~ از اساطیر شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ شهرگیر ~ فاتح شهر، از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ شهروز ~ پادشاه روزگار، دارای بخت و روز شاه ~ boy ~

فارسی ~ شهروز(Shahrouz) ~ شاه شب (King of the night) ~ boy ~

فارسی ~ شهریار ~ فرمانروای شهر یا کشور، پادشاه، حاکم ~ boy ~

فارسی ~ شهریار(Shahriar) ~ پادشاه شهر (King of the city) ~ boy ~

فارسی ~ شهسام ~ پادشاه آتش ~ boy ~

فارسی ~ شهسان ~ مانند شاه، شاهوار، دارای جلال و شکوه شاهانه ~ boy ~

فارسی ~ شهسوار ~ سوار دلاور، چالاک و ماهر در اسب سواری ~ boy ~

فارسی ~ شهفور ~ شاهپور پسر شاه، شاهزاده ~ boy ~

فارسی ~ شهمیر ~ شاه، امير و سلطان ~ boy ~

فارسی ~ شهنام ~ بزرگ نام و دارنده ی نامِ شاهانه، (به مجاز) نيكنام ~ boy ~

فارسی ~ شهنور ~ نور خدا ~ boy ~

فارسی ~ شهیاد ~ یاد شاه ~ boy ~

فارسی ~ شهیار ~ همنشین و مونس شاه، نظیر و همتای شاه، (به مجاز) بلند مرتبه ~ boy ~

فارسی ~ شوان ~ شبان، چوپان ~ boy ~

فارسی ~ شوشیناک ~ نام خدای شوش ~ boy ~

فارسی ~ شوقی ~ برانگیختن به عشق و محبت ~ boy ~

فارسی ~ شیانا ~ پاداش دهنده، جزا دهنده ~ boy ~

فارسی ~ شیدالله ~ خورشيد خدا، نور خدا ~ boy ~

فارسی ~ شیدرنگ ~ نام پهلوانی دانشمند و فاضل ~ boy ~

فارسی ~ شیدسب ~  از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ شیدور ~ رخشنده و درخشان ~ boy ~

فارسی ~ شیدوس ~ دارنده دانش درخشان ~ boy ~

فارسی ~ شیدوش ~ از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری جنگاور در دربار فریدون پادشاه پیشدادی ~ boy ~

فارسی ~ شیراک ~ نام پدر هرمزد، کنده کار کتیبه کعبه زرتشت ~ boy ~

فارسی ~ شیران ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ شیراوژن ~ بسيار شجاع و قدرتمند ~ boy ~

فارسی ~ شیردل ~ دلاور، شجاع ~ boy ~

فارسی ~ شیرزاد ~ زاده شیر، (به مجاز) دلیر و شجاع ~ boy ~

فارسی ~ شیرو ~ منسوب به شير، (به مجاز) دلير و شجاع، از شخصیت‌های شاهنامه، نام یکی از پسران گشتاسپ پادشاه کیانی ~ boy ~

فارسی ~ شیروار ~ مثل شير، چون شير ~ boy ~

فارسی ~ شیروی ~ شیرویه، شجاع و دلیر ~ boy ~

فارسی ~ شیرویه ~ از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان ایرانی، شکوهمند، شجاع و دلیر ~ boy ~

فارسی ~ صحتیار ~ داراي تندرستي و سلامتي ~ boy ~

فارسی ~ صدرا ~ بالا برنده، ارج دهنده، بلندمرتبه، والامقام، نام حکیم و فيلسوف ایرانی معروف به ملاصدرا ~ boy ~

فارسی ~ صدران ~ رؤسا و بزرگان ~ boy ~

فارسی ~ صدیده ~ مهم ~ boy ~

فارسی ~ صفدر ~ صف شکن، (به مجاز) شجاع و دلیر، از القاب حضرت علی (ع) ~ boy ~

فارسی ~ طرحان ~ گنج و ثروت ~ boy ~

فارسی ~ طهماسب ~ دارنده اسب نیرومند، نام دو تن از پادشاهان صفوی ~ boy ~

فارسی ~ طهماسپ ~ دارنده اسب نیرومند، از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ طهمورث ~ تهمورث ~ boy ~

فارسی ~ طورگ ~ از شخصیتهای شاهنامه، نام سرداری ایرانی در زمان کیخسرو پادشاه کیانی ~ boy ~

فارسی ~ طوطیانوش ~ مرکب از طوطیا (توتیا) + نوش (عسل )، نام دیگر اسکندر مقدونی ~ boy ~

فارسی ~ طینوش ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ عباس(Abbas) ~ شیر (Lion) ~ boy ~

فارسی ~ عرشیا ~ ملکوتی، آسمانی، منسوب به عرش ~ boy ~

فارسی ~ عرشیان ~ ساکنان آسمان، ملائکه، فرشتگان ~ boy ~

فارسی ~ عرفان(Erfan) ~ دانش و عرفان (Knowledge and mysticism) ~ boy ~

فارسی ~ علوان ~ بزرگان ~ boy ~

فارسی ~ علی(Ali) ~ عالی، نجیب (High, noble) ~ boy ~

فارسی ~ علیارشیا ~ ترکیب دو اسم علی و ارشیا (شریف و تخت پادشاهی) ~ boy ~

فارسی ~ علیآریا ~ ترکیب دو اسم علی و آریا (شریف و نجیب) ~ boy ~

فارسی ~ علیآرین ~ ترکیب دو اسم علی و آرین (شریف و آریایی) ~ boy ~

فارسی ~ علیپارسا ~ ترکیب دو اسم علی و پارسا (بلندقدر و دانشمند) ~ boy ~

فارسی ~ علیپویا ~ ترکیب دو اسم علی و پوریا (شریف و پوینده) ~ boy ~

فارسی ~ علیسا ~ مانند علی، علی وار ~ boy ~

فارسی ~ علیسالار ~ ترکیب دو اسم علی و سالار (شریف و بزرگ) ~ boy ~

فارسی ~ علیسینا ~ ترکیب دو اسم علی و سینا (بلندقدر و سوراخ کننده) ~ boy ~

فارسی ~ علیعرشیا ~ ترکیب دو اسم علی و عرشیا (شریف و ملکوتی) ~ boy ~

فارسی ~ علیکیا ~ ترکیب دو اسم علی و کیا (شریف و حاکم) ~ boy ~

فارسی ~ علیماهان ~ ترکیب دو اسم علی و ماهان (شریف و زیبا چون ماه) ~ boy ~

فارسی ~ علیمهر ~ ترکیب دو اسم علی و مهر (شریف و محبت) ~ boy ~

فارسی ~ علیمهراد ~ ترکیب دو اسم علی و مهراد (شریف و بخشنده بزرگ) ~ boy ~

فارسی ~ علیمهزیار ~ ترکیب دو اسم علی و مهزیار (شریف و مازیار) ~ boy ~

فارسی ~ علیتا ~ همتای علی ~ boy ~

فارسی ~ علیداد ~ داده علی (ع) ~ boy ~

فارسی ~ علیراد ~ بزرگ جوانمرد ~ boy ~

فارسی ~ علیسان ~ علی‌وار، مانند علی ~ boy ~

فارسی ~ علیشاه ~ وزیر سلطان محمد خدابنده ~ boy ~

فارسی ~ عنایت ~ مهربانی، لطف ~ boy ~

فارسی ~ غاتفر ~ از شخصیتهای تاریخی شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ فاراب ~ زراعت آبی در مقابل ديم ~ boy ~

فارسی ~ فارناس ~ نام پادشاه کاپادوکیه ~ boy ~

فارسی ~ فارناسس ~ نام برادر همسر داریوش سوم پادشاه هخامنشی ~ boy ~

فارسی ~ فارناک ~ نام برادر همسر داریوش سوم پادشاه هخامنشی ~ boy ~

فارسی ~ فاریاب ~ فاراب، نام شهری در استان کرمان ~ boy ~

فارسی ~ فرابرز ~ نام پهلوانی ایرانی از سپه داران و رایزنان دارا ~ boy ~

فارسی ~ فرابین ~ بلند نظر و عاقبت انديش ~ boy ~

فارسی ~ فراد ~ گشايش بخش، گره گشاي ~ boy ~

فارسی ~ فرادخت ~ بخشنده ~ boy ~

فارسی ~ فرادین ~ ديندار، متدين ~ boy ~

فارسی ~ فراراد ~ بالاترین بخشنده ~ boy ~

فارسی ~ فرارس ~ بالندگی ~ boy ~

فارسی ~ فراز ~ اوج، بلندی، (به مجاز) خوب، خوش ~ boy ~

فارسی ~ فرازان ~ افرازنده، بالابرنده ~ boy ~

فارسی ~ فرازمان ~ دارای اندیشه بلند، دارای افکار متعالی ~ boy ~

فارسی ~ فرازمهر ~ شخص مهربان، با محبت، خوب و خوشحال ~ boy ~

فارسی ~ فرازنده ~ بالابرنده و افرازنده ~ boy ~

فارسی ~ فرازین ~ بالایی، فرازی، اعلی ~ boy ~

فارسی ~ فراسیاک ~ افراسیاب ~ boy ~

فارسی ~ فرامرز ~ آمرزنده دشمن، از پیش آمرزیده ~ boy ~

فارسی ~ فرامرز(Faramarz) ~ شجاع و برجسته (Brave and prominent) ~ boy ~

فارسی ~ فرامین ~ فرمان ها، اوامر ~ boy ~

فارسی ~ فراهل ~ نبیره کیومرث نخستین پادشاه پیشدادی ~ boy ~

فارسی ~ فراهین ~ نام یک ایرانی معروف در زمان قباد ~ boy ~

فارسی ~ فراواز ~ نام دو رود است از رودهای بخارا ~ boy ~

فارسی ~ فراوک ~ دارای گفتار باشکوه, خوشگو ~ boy ~

فارسی ~ فرایین ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ فربخش ~ ويژگي آن كه شكوه و جلال مي‌بخشد ~ boy ~

فارسی ~ فربد ~ شکوهمند، دارای جلال ~ boy ~

فارسی ~ فربدعلی ~ ترکیب دو اسم فربد و علی (دارای جلال و شریف) ~ boy ~

فارسی ~ فربود ~ راست و درست ~ boy ~

فارسی ~ فربین ~ طالب شكوه و جلال ~ boy ~

فارسی ~ فرتاش ~ وجودی که در برابر عدم است ~ boy ~

فارسی ~ فرتوس ~ نام یکی از سرداران سپاه افراسیاب ~ boy ~

فارسی ~ فرجاد ~ فاضل، دانشمند، حکیم ~ boy ~

فارسی ~ فرجام ~ سرانجام، عاقبت، پايان ~ boy ~

فارسی ~ فرجو ~ جوينده شكوه و رفعت ~ boy ~

فارسی ~ فرجود ~ معجزه، اعجاز ~ boy ~

فارسی ~ فرخپی ~ نيك بخت و كامروا ~ boy ~

فارسی ~ فرخداد ~ خوش قدم، قدم خير ~ boy ~

فارسی ~ فرخروز ~ خوشبخت و سعادتمند ~ boy ~

فارسی ~ فرخان ~ نام یکی از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی ~ boy ~

فارسی ~ فرخزاد ~ نيك بخت، خجسته ~ boy ~

فارسی ~ فرداد ~ مولود با شکوه، زاده با شکوه و جلال ~ boy ~

فارسی ~ فردید ~ بلند نظر، زيبانگر ~ boy ~

فارسی ~ فردین ~ نگهبان پارسایی و پاکی در آیین زرتشت، فروردین ~ boy ~

فارسی ~ فرزاد ~ با جلال و شكوه زاده شده، زاده‌ي با فر و شكوه و عظمت ~ boy ~

فارسی ~ فرزام ~ لایق، درخور، شایسته ~ boy ~

فارسی ~ فرزام(Farzam) ~ سرافراز، شجاع (Triumphant, brave) ~ boy ~

فارسی ~ فرزان ~ فرزانه، خردمند، عاقل، حکیم ~ boy ~

فارسی ~ فرزان(Farzan) ~ دانا، خردمند (Knowledgeable, wise) ~ boy ~

فارسی ~ فرزانمهر ~ آفتاب فرزانگي و عاقلي ~ boy ~

فارسی ~ فرزانفر ~ فر و شكوه خردمندي و عاقلي ~ boy ~

فارسی ~ فرزن ~ نام روستایی در نزدیکی هرات ~ boy ~

فارسی ~ فرزنه ~ نام روستایی در نزدیکی مشهد ~ boy ~

فارسی ~ فرزین ~ فروزان، مهره‌ای در بازی شطرنج، وزیر ~ boy ~

فارسی ~ فرزین(Farzin) ~ دانا و متعالی (Knowledgeable and sublime) ~ boy ~

فارسی ~ فرساد ~ حکیم، دانشمند، دانا ~ boy ~

فارسی ~ فرسار ~ قوت عدل و نيروي داد ~ boy ~

فارسی ~ فرسام ~ دارای شکوه و عظمتی چون سام ~ boy ~

فارسی ~ فرسان ~ صاحب اسب ~ boy ~

فارسی ~ فرسمن ~ نام پادشاه گرجستان در زمان اردوان سوم پادشاه اشکانی ~ boy ~

فارسی ~ فرسیم ~ پسر با ارزش و با شکوه ~ boy ~

فارسی ~ فرشاد ~ شادمان و باشکوه، نام روح و عقلِ كره‌ مرّيخ ~ boy ~

فارسی ~ فرشید ~ فرشیدورد، شكوه و روشنايی، شكوه خورشيد، شكوه درخشان ~ boy ~

فارسی ~ فرشیدورد ~ در شاهنامه نام برادر اسفنديار ~ boy ~

فارسی ~ فرشیم ~ قسم، جزو ~ boy ~

فارسی ~ فرطوس ~ از شخصیتهای شاهنامه، نام مهندسی رومی در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی ~ boy ~

فارسی ~ فرغار ~ شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ فرغان ~ نام شهری در ترکستان قدیم ~ boy ~

فارسی ~ فرگان ~ جشن با شکوه ~ boy ~

فارسی ~ فرگاه ~ پیشگاه باشکوه ~ boy ~

فارسی ~ فرمان ~ حکم، امر، دستور ~ boy ~

فارسی ~ فرمد ~ نام روستایی در نزدیکی طوس ~ boy ~

فارسی ~ فرمند ~ دارای شکوه و وقار ~ boy ~

فارسی ~ فرمهر ~ دارای شکوه و عظمتی چون خورشید ~ boy ~

فارسی ~ فرمین ~ فرمان ~ boy ~

فارسی ~ فرناد ~ پایان، سرانجام، توانایی ~ boy ~

فارسی ~ فرناس ~ نیم خواب و خواب آلود ~ boy ~

فارسی ~ فرناک ~ نام پادشاه کاپادوکیه ~ boy ~

فارسی ~ فرنام ~ بهترین نام، بالاترین نام ~ boy ~

فارسی ~ فرند ~ بسیار نرم و لطیف و زیبا ~ boy ~

فارسی ~ فرنود ~ برهان و دلیل ~ boy ~

فارسی ~ فرنور ~ شکوه و جلال نور ~ boy ~

فارسی ~ فرهاد ~ شکوهمند، یاری، از شخصیت‌های شاهنامه و از پهلوانان ایرانی در زمان کیکاووس، نام چند تن از پادشاهان اشکانی، عاشق ناکام شیرین ~ boy ~

فارسی ~ فرهاد(Farhad) ~ متفکر و هنرمند (Thinker and artist) ~ boy ~

فارسی ~ فرهان ~ باشکوه و بزرگ ~ boy ~

فارسی ~ فرهمند ~ دارای شکوه و وقار، (به مجاز) خردمند و دانا، نورانی و با شکوه ~ boy ~

فارسی ~ فرهنگ ~ آداب، رسوم، اندیشه، هنر، شیوه‌ی زندگی، شعور، تربيت اجتماعی ~ boy ~

فارسی ~ فرهنوش ~ ويژگی آن كه دارای شكوه و جلال ابدی است ~ boy ~

فارسی ~ فرهور ~ دارای شکوه و جلالی چون خورشید ~ boy ~

فارسی ~ فرهوش ~ دارای هوش و ذکاوت ~ boy ~

فارسی ~ فرهوشداد ~ دارنده شکوه و هوش ~ boy ~

فارسی ~ فرهومند ~ مرد نوراني ~ boy ~

فارسی ~ فرهی ~ فرّ و شأن و شكوت و شكوه و عظمت ~ boy ~

فارسی ~ فرواک ~ پیشگفتار، پیش سخن، نام پسر سیامک پادشاه پیشدادی ~ boy ~

فارسی ~ فروتن ~ افتاده، متواضع ~ boy ~

فارسی ~ فرود ~ فرا رسیدن، نشیب، سرازیری، پایین ~ boy ~

فارسی ~ فرور ~ نگهداری كردن، پروردن ~ boy ~

فارسی ~ فرورتیش ~ نام یکی از پادشاهان ماد ~ boy ~

فارسی ~ فروغالدین ~ روشني دين ~ boy ~

فارسی ~ فروهل ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ فریاب ~ داراي شكوه و جلال ~ boy ~

فارسی ~ فریاد ~ صدا و آواز بلند و رسا ~ boy ~

فارسی ~ فریار ~ دارنده ی شکوه و جلال، فرهور ~ boy ~

فارسی ~ فریان ~ آزاده، آزادگی ~ boy ~

فارسی ~ فریبرز ~ دارای قامت شکوهمند و زیبا ~ boy ~

فارسی ~ فریتون ~ فریدون، از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ فریداد ~ داده‌ي خجسته و مبارك ~ boy ~

فارسی ~ فریدون ~ مظهر قدرت و پیروزی در ادبیات فارسی،نام عقل فلک هشتم در ایران باستان ~ boy ~

فارسی ~ فریس ~ مهربان، مهرورز ~ boy ~

فارسی ~ فریشاد ~ با شکوه و خوشحال ~ boy ~

فارسی ~ فریمان ~ دارای اندیشه ی خجسته، مبارک و با شکوه ~ boy ~

فارسی ~ فریمن ~ زیبا اندیش، خوش فکر ~ boy ~

فارسی ~ فریمند ~ صاحب زیبایی و شکوه ~ boy ~

فارسی ~ فریور ~ درستكار، صحيح العمل ~ boy ~

فارسی ~ فریین ~ بیننده شکوه و جلال ~ boy ~

فارسی ~ فیروز ~ پیروز، برنده، غالب، فاتح ~ boy ~

فارسی ~ فیروزان ~ پیروزان ~ boy ~

فارسی ~ فیروزمند ~ پيروزمند، موفق، كامروا ~ boy ~

فارسی ~ فیروزمهر ~ ترکیب دو اسم فیروز و مهر (پیروز و مهربانی) ~ boy ~

فارسی ~ قارن ~ از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر کاوه آهنگر و سپهدار فریدون پادشاه پیشدادی ~ boy ~

فارسی ~ قالوس ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ قباد ~ محبوب، دانا ~ boy ~

فارسی ~ قیام ~ به پا خواستن ~ boy ~

فارسی ~ کابی ~ معرب منسوب به کاوه آهنگر ~ boy ~

فارسی ~ کابیان ~ درفش كاويان ~ boy ~

فارسی ~ کارا ~ به کار آینده، مفید، مؤثر ~ boy ~

فارسی ~ کاران ~ اهل کار ~ boy ~

فارسی ~ کاربین ~ کاربیننده، کارشناس ~ boy ~

فارسی ~ کاردار ~ وزیر پادشاه، حاکم، والی ~ boy ~

فارسی ~ کاردان ~ دانا و با تجربه، كار آزموده ~ boy ~

فارسی ~ کاردو ~ نیرومند و پهلوان ~ boy ~

فارسی ~ کارن ~ جنگجو ~ boy ~

فارسی ~ کارنگ ~ كسی كه آوای خوبی دارد، خوش نوا ~ boy ~

فارسی ~ کاروان ~ گروه مسافرانی که باهم سفر می‌کنند، [مجاز] چیزی که اجزای آن به دنبال هم می‌آید ~ boy ~

فارسی ~ کارون ~ پرآب ترین و بزرگ ترین رود ایران ~ boy ~

فارسی ~ کاروند ~ از نامهای ایرانی ~ boy ~

فارسی ~ کاریا ~ مرد جنگجو و سلحشور ~ boy ~

فارسی ~ کاسپین ~ آبی سپید زار، کرانه ~ boy ~

فارسی ~ کاکله ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ کاکی ~ نام پدر ماکان دیلمی ~ boy ~

فارسی ~ کالو ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ کامبخش ~ آرزوبخش، مرادبخش ~ boy ~

فارسی ~ کامبد ~ نگهبان كام، ميل، آرزو و مقصد و مراد ~ boy ~

فارسی ~ کامبوزیا ~ گویش امروزی کبوجیه، نام پسر کوروش پادشاه هخامنشی ~ boy ~

فارسی ~ کامبیز ~ گویش امروزی کبوجیه، نام پسر کوروش پادشاه هخامنشی ~ boy ~

فارسی ~ کامبیز(Kambiz) ~ یار جهان (Friend of the world) ~ boy ~

فارسی ~ کامبین ~ نيك بخت، سعادتمند، توانگر ~ boy ~

فارسی ~ کامجو ~ آن که به دنبال عیش و خوشی است ~ boy ~

فارسی ~ کامداد ~ نام وزیر و مشاور آبتین ~ boy ~

فارسی ~ کامدین ~ خواسته دین ~ boy ~

فارسی ~ کامراد ~ جوانمرد قدرتمند و توانا ~ boy ~

فارسی ~ کامراز ~ راز موفقیت یا فرد موفق ~ boy ~

فارسی ~ کامران ~ کامیاب، نیک‌بخت، خوش‌گذران ~ boy ~

فارسی ~ کامران(Kamran) ~ شایسته، سلطان (Worthy, king) ~ boy ~

فارسی ~ کامرو ~ ويژگي آن كه به خواست و اراده خود حركت مي‌كند ~ boy ~

فارسی ~ کامروا ~ آن که به آرزو و خواستش رسیده است، موفق ~ boy ~

فارسی ~ کامروز ~ خوشبخت ~ boy ~

فارسی ~ کامشا ~ شاه آرزومند ~ boy ~

فارسی ~ کامک ~ آرزوی کوچک ~ boy ~

فارسی ~ کامکار ~ کامروا، موفق، کامگار ~ boy ~

فارسی ~ کامنوش ~ کامروا، خوشبخت، کامیاب ~ boy ~

فارسی ~ کامور ~ كامياب و كامروا ~ boy ~

فارسی ~ کاموس ~ از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان کوشانی در سپاه افراسیاب تورانی ~ boy ~

فارسی ~ کامیاب ~ (مجاز) آن که به خواست و آرزویش رسیده است، پیروز، موفق ~ boy ~

فارسی ~ کامیار ~ کامیاب، با شادی و با خوشحالی ~ boy ~

فارسی ~ کامیار(Kamyar) ~ دوست دار صلح (Lover of peace) ~ boy ~

فارسی ~ کامین ~ آرزومند، دارای اراده و قصد، توانا ~ boy ~

فارسی ~ کاوش ~ جستجو، بررسي و تحقيق ~ boy ~

فارسی ~ کاوک ~ کاوه ~ boy ~

فارسی ~ کاوه ~ از شخصیت‌های شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ کاوه(Kaveh) ~ رهبر شجاع (Brave leader) ~ boy ~

فارسی ~ کاووس ~ از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر کیقباد پادشاه کیانی ~ boy ~

فارسی ~ کاویار ~ مراد، آرزو ~ boy ~

فارسی ~ کاویان ~ پرچم کاوه که به درفش کاویانی معروف است ~ boy ~

فارسی ~ کبوجیه ~ نام پسر کوروش پادشاه هخامنشی ~ boy ~

فارسی ~ کتماره ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ کدمان ~ نام اصلی داریوش پادشاه هخامنشی ~ boy ~

فارسی ~ کدیور ~ صاحب خانه، مالك خانه ~ boy ~

فارسی ~ کراخان ~ نام پسر بزرگ افراسیاب تورانی ~ boy ~

فارسی ~ کردوشا ~ پناه ~ boy ~

فارسی ~ کردوی ~ نام دلاوري توراني ~ boy ~

فارسی ~ کردیار ~ یار کرد ~ boy ~

فارسی ~ کروخان ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ کسرا ~ خسرو، عنوان هر يك از پادشاهان ساسانی ~ boy ~

فارسی ~ کسری ~ خسرو ~ boy ~

فارسی ~ کسما ~ نام گیاهی از نوع نخود که در سواحل شام می‌روید ~ boy ~

فارسی ~ کلالی ~ کوزه‌گری، سفال‌گری ~ boy ~

فارسی ~ کلان ~ بسيار، زياد، بزرگ، جسيم، تنومند ~ boy ~

فارسی ~ کلاهور ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ کلباد ~ دارای بویِ گل، از شخصیت های شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ کمانگر ~ آن كه كمان مي‌سازد، سازنده‌ي كمان ~ boy ~

فارسی ~ کمبوجیه ~ نام پسر کوروش پادشاه هخامنشی ~ boy ~

فارسی ~ کنارنگ ~ فرماندار، حاکم ~ boy ~

فارسی ~ کهار ~ از شخصیتهای شاهنامه، نام سرداری تورانی و جزو سپاه افراسیاب تورانی ~ boy ~

فارسی ~ کهبد ~ آن مرد باشد که زر و سیم پادشاه به وی سپارد چون خازن و قابض ~ boy ~

فارسی ~ کهرام ~ قهرمان ~ boy ~

فارسی ~ کهرم ~ از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور تورانی در سپاه افراسیاب تورانی ~ boy ~

فارسی ~ کهزاد ~ زاده کوهستان، کوهزاد ~ boy ~

فارسی ~ کهیار ~ کوهیار، کوه نشین ~ boy ~

فارسی ~ کهیلا ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ کوپال ~ گرز آهنین ~ boy ~

فارسی ~ کورنگ ~ نام پسر گرشاسپ از پادشاهان پیشدادی ~ boy ~

فارسی ~ کوروس ~ کوروش، نام سه تن از پادشاهان هخامنشی، کور ~ boy ~

فارسی ~ کوروش ~ نام بنیان گذار سلسلۀ هخامنشی، خورشید ~ boy ~

فارسی ~ کوروش(Koroush) ~ فرمانروای خوب (Good ruler) ~ boy ~

فارسی ~ کوروش(Kourosh) ~ خورشید (Sun) ~ boy ~

فارسی ~ کوشا ~ آن که بسیار تلاش و کوشش می کند، ساعی، تلاشگر ~ boy ~

فارسی ~ کوشاد ~ ریشه گیاهی خوشرنگ ~ boy ~

فارسی ~ کوشان ~ کوشا، تلاش‌گر ~ boy ~

فارسی ~ کوشش ~ سعي، تلاش، تقلا ~ boy ~

فارسی ~ کوشیار ~ داده ی فرشته ~ boy ~

فارسی ~ کوهرنگ ~ نام دره و رودخانه ای در زردکوه بختیاری ~ boy ~

فارسی ~ کوهزاد ~ زاده کوهستان ~ boy ~

فارسی ~ کوهسار ~ جایی که دارای کوههای متعدد است ~ boy ~

فارسی ~ کوهشاد ~ نام روستایی در استان هرمزگان ~ boy ~

فارسی ~ کوهیار ~ استوار و پابرجا، از دلاوران ایرانی نام برادر مازیار فرمانروای طبرستان ~ boy ~

فارسی ~ کویر ~ شیر ژیان ~ boy ~

فارسی ~ کوین ~ از نژاد کوه ~ boy ~

فارسی ~ کیوین ~ شاه کوچک ~ boy ~

فارسی ~ کیا ~ پادشاه، حاکم، فرمانروا، (به مجاز) سرور و بزرگ، عزت ~ boy ~

فارسی ~ کیاداوود ~ ترکیب دو اسم کیا و داوود (پادشاه و محبوب) ~ boy ~

فارسی ~ کیاسام ~ ترکیب دو اسم کیا و سام (پادشاه و آتش) ~ boy ~

فارسی ~ کیابد ~ نگهبان پادشاهان و بزرگان ~ boy ~

فارسی ~ کیاتن ~ تن شاهانه ~ boy ~

فارسی ~ کیاجور ~ عاقل، فاضل و دانا ~ boy ~

فارسی ~ کیاراد ~ ترکیب دو اسم کیا و راد (پادشاه و جوانمرد) ~ boy ~

فارسی ~ کیارام ~ خو گیرنده و الفت گرفته با پادشاهان ~ boy ~

فارسی ~ کیارزم ~ مرکب از کیا (پادشاه) + رزم (نبرد) ~ boy ~

فارسی ~ کیارس ~ کیارش، از شخصیتهای شاهنامه، نام دومین پسر کیقباد پادشاه کیانی ~ boy ~

فارسی ~ کیارش ~ پادشاه و شهریار دلیر، نام دومین پسر کیقباد پادشاه کیانی، از شخصیت‌های شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ کیارش(Kiarash) ~ شجاع و قوی (Brave and strong) ~ boy ~

فارسی ~ کیارنگ ~ رنگ پاکیزه و لطیف ~ boy ~

فارسی ~ کیازاد ~ زاده پادشاه ~ boy ~

فارسی ~ کیازند ~ پادشاه بزرگ ~ boy ~

فارسی ~ کیاس ~ بسیار زیرک و تیزهوش ~ boy ~

فارسی ~ کیاسا ~ مانند شاه ~ boy ~

فارسی ~ کیاسان ~ مانند پادشاه ~ boy ~

فارسی ~ کیاشا ~ حاکم، سلطان، فرمانروا، شاهنشاه، پادشاه ~ boy ~

فارسی ~ کیافر ~ بزرگِ با شکوه ~ boy ~

فارسی ~ کیاکسار ~ پسر آستياگ و دايی كوروش ~ boy ~

فارسی ~ کیامرد ~ مرد سلطان و پادشاه ~ boy ~

فارسی ~ کیامن ~ اندیشه ی بزرگ ~ boy ~

فارسی ~ کیامهر ~ ترکیب دو اسم کیا و مهر (پادشاه ومحبت) ~ boy ~

فارسی ~ کیان ~ پادشاهان، بزرگان، سروران ~ boy ~

فارسی ~ کیان(Kian) ~ نسل، فرزند (Generation, child) ~ boy ~

فارسی ~ کیانرضا ~ ترکیب دو اسم کیان و رضا (پادشاهان و خشنود) ~ boy ~

فارسی ~ کیانمهر ~ ترکیب دو اسم کیان و مهر (پادشاهان و خورشید) ~ boy ~

فارسی ~ کیانژاد ~ آن كه نژاد او به پادشاهان مي‌رسد ~ boy ~

فارسی ~ کیانور ~ ويژگي آن كه داراي صفات بزرگي و سروري است ~ boy ~

فارسی ~ کیانوش ~ از شخصیتهای شاهنامه، بزرگ جاودان ~ boy ~

فارسی ~ کیانوش(Kianoush) ~ فرزند شاه (Child of the king) ~ boy ~

فارسی ~ کیاهور ~ پادشاه خورشید ~ boy ~

فارسی ~ کیاوش ~ مانند پادشاهان، سروران و بزرگان ~ boy ~

فارسی ~ کیآرمین ~ آرمین، يكی از برادران كاووس و پسر كی ~ boy ~

فارسی ~ کیبد ~ نگهبان پادشاه ~ boy ~

فارسی ~ کیخسرو ~ پادشاه بزرگ و والامقام، پادشاه عادل، نام پادشاه سوم از سلسله کیان ~ boy ~

فارسی ~ کیسان ~ همانند پادشاه، (به مجاز) از بزرگان و پادشاهان ~ boy ~

فارسی ~ کیشید ~ پادشاه نور و روشنی ~ boy ~

فارسی ~ کیقباد ~ پادشاه محبوب و سرور گرامی ~ boy ~

فارسی ~ کیکاووس ~ داراي منبع فراوان، از شخصیتهای شاهنامه، نام دومین پادشاه کیانی، پسر کیقباد ~ boy ~

فارسی ~ کیمان ~ دارای اندیشه ی بلند، اندیشمند ~ boy ~

فارسی ~ کیمند ~ داراي بزرگ مرتبه‌اي پادشاهان ~ boy ~

فارسی ~ کیمنش ~ صاحب طبع شاهانه، شاه طبيعت، بزرگ منش ~ boy ~

فارسی ~ کیهان ~ جهان، دنیا، مجموعه سیارات منظومه شمسی ~ boy ~

فارسی ~ کیوان ~ زحل، پادشاه گیتی، محافظ و نگهبان شاه ~ boy ~

فارسی ~ کیوان(Keyvan) ~ ستاره (Star) ~ boy ~

فارسی ~ کیور ~ آن كه بزرگ مرتبه‌ايِ پادشاه را دارد ~ boy ~

فارسی ~ کیوس ~ نام پسر قباد و برادر بزرگ انوشیروان پادشاه ساسانی ~ boy ~

فارسی ~ کیومرث ~ زنده ی فانی، زنده ی گویا ~ boy ~

فارسی ~ کیومرث(Keyumars) ~ شاهزاده (Prince) ~ boy ~

فارسی ~ کیومهر ~ مهر، محبت و دوستی زندگی ~ boy ~

فارسی ~ گرازه ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ گرانخوار ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ گراهون ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ گرد ~ دلير، پهلوان ~ boy ~

فارسی ~ گرداب ~ نام پهلوانی ایرانی در سپاه گرشاسب پهلوان نامدار ~ boy ~

فارسی ~ گردگیر ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ گردیا ~ شجاع و دلير ~ boy ~

فارسی ~ گرزم ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ گرستون ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ گرسیوز ~ از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر پشنگ و برادر افراسیاب تورانی و از سرداران سپاه وی ~ boy ~

فارسی ~ گرشاسب ~ دارنده اسب لاغر، نام جهان پهلوان ایرانی ~ boy ~

فارسی ~ گرگین ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ گرگینه ~ پوست گرگ ~ boy ~

فارسی ~ گرمانک ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ گرمایل ~ گرمانک، از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ گروخان ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ گژدهم ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ گستهم ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ گشتاسب ~ دارنده ی اسب آماده، نام پدر داريوش بزرگ پادشاه هخامنشي ~ boy ~

فارسی ~ گشواد ~ دارای بیان شیوا و فصیح ~ boy ~

فارسی ~ گلباد ~ دارای بوی گل، از پسران ویسه که از پهلوانان تورانی است ~ boy ~

فارسی ~ گلپا ~ گلِ پاينده و جاويد، (مجاز) هميشه دوست داشتنی (شخص)، محافظ و نگهبان گل، گلبان، باغبان، (مجاز) خوشقدم ~ boy ~

فارسی ~ گلپاد ~ محافظ و نگهبان گل، گلبان، باغبان ~ boy ~

فارسی ~ گلشاه ~ نخستین انسان روی زمین به عقیده پارسیان ~ boy ~

فارسی ~ گلکار ~ پرورنده گل، باغبان ~ boy ~

فارسی ~ گلگله ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ گودرز ~ نام پهلوان ایرانی، از شخصیت‌های شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ گورنگ ~ نام برادر گرشاسپ و پدر نریمان ~ boy ~

فارسی ~ گوشیار ~ نام حکیمی از فارس ~ boy ~

فارسی ~ گوهران ~ عناصر اربعه (خاك، آب، هوا و آتش)، جمع گوهر ~ boy ~

فارسی ~ گویا ~ گوینده، سخنگو، واضح، رسا، (قید) مثل اینکه، گویی ~ boy ~

فارسی ~ گیو ~ یکی از پهلوانان داستانی ایرانی پسر گودرز، داماد رستم و پدر بیژن است ~ boy ~

فارسی ~ گیوان ~ کیوان، سیاره زحل ~ boy ~

فارسی ~ گئومات ~ پسر کوروش و برادر کمبوجیه ~ boy ~

فارسی ~ لهاک ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ لهراسب ~ صاحب اسب تندرو، نام سومین پادشاه سلسله کیانی ~ boy ~

فارسی ~ لواده ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ لیام ~ محافظ ~ boy ~

ارسی ~ لیام(liam) ~ محافظ (guardian) ~ boy ~

فارسی ~ لیوراد ~ خورشید جوانمرد ~ boy ~

فارسی ~ ماتیا ~ چشم ماه ~ boy ~

فارسی ~ ماتیار ~ کمک کننده به مادر، یار مادر ~ boy ~

فارسی ~ مادیار ~ ياور و كمك كننده مادر ~ boy ~

فارسی ~ مارتین ~ رهبر ~ boy ~

فارسی ~ مازستا ~ بهترین و خوب ترین ~ boy ~

فارسی ~ مازیار ~ صاحب کوهستان ~ boy ~

فارسی ~ مازیار(Maziar) ~ قوی، مقاوم (Strong, resilient) ~ boy ~

فارسی ~ ماکان ~ آنچه بوده است، نام پسر كاكي از سران ديالمه، شجاع ~ boy ~

فارسی ~ مانای ~ سرکرده پارسیان در زمان سلطنت دیوکس پادشاه ماد ~ boy ~

فارسی ~ مانوک ~ نوزاد ~ boy ~

فارسی ~ مانی ~ اندیشمند، نام بنیان‌گذار آیین مانوی ~ boy ~

فارسی ~ مانی(Mani) ~ گوهر، جواهر (Gem, jewel) ~ boy ~

فارسی ~ مانیاد ~ به یاد بمان، (به مجاز) عزیز و گرامی ~ boy ~

فارسی ~ مانیار ~ یار ماندگار ~ boy ~

فارسی ~ ماهان ~ منسوب به ماه، روشن و زیبا همچون ماه ~ boy ~

فارسی ~ ماهان(Mahan) ~ ماهتاب (Moonlight) ~ boy ~

فارسی ~ ماهبد ~ نگهبان ماه ~ boy ~

فارسی ~ ماهداد ~ داده ماه ~ boy ~

فارسی ~ ماهشاد ~ ترکیب دو اسم ماه و شاد (زیبا و خوشحال) ~ boy ~

فارسی ~ ماهو ~ نام حاکم سیستان در زمان یزگرد پادشاه ساسانی ~ boy ~

فارسی ~ ماهور ~ تپه‌های به هم پیوسته‌ی دامنه کوه، نام یکی از هفت دستگاه موسیقی ایرانی ~ boy ~

فارسی ~ ماهونداد ~ نام پدر دستور آذرباد از موبدان ~ boy ~

فارسی ~ ماهیار ~ دوست و یاور ماه، از شخصیت‌های شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ مایار ~ یار مادر ~ boy ~

فارسی ~ مجدراد ~ جوانمرد بزرگ ~ boy ~

فارسی ~ مجید(Majid) ~ شایسته تمجید (Worthy of praise) ~ boy ~

فارسی ~ محمد(Mohammad) ~ ستایش شده، قابل تحسین (Praised, commendable) ~ boy ~

فارسی ~ محمداردلان ~ ترکیب دو اسم محمد و اردلان (ستوده و پارسایی) ~ boy ~

فارسی ~ محمدارشام ~ ترکیب دو اسم محمد و ارشام (ستوده و نیرو) ~ boy ~

فارسی ~ محمدارشیا ~ ترکیب دو اسم محمد و ارشیا (ستوده و تخت پادشاهی) ~ boy ~

فارسی ~ محمداشکان ~ ترکیب دو اسم محمد و اشکان (ستوده و منسوب به اشک) ~ boy ~

فارسی ~ محمدافشار ~ ترکیب دو اسم محمد و افشار (ستوده و معاون) ~ boy ~

فارسی ~ محمدافشین ~ ترکیب دو اسم محمد و افشین (ستوده و لقب پادشاهان اسروشنه) ~ boy ~

فارسی ~ محمدامید ~ ترکیب دو اسم محمد و امید ( ستوده و آرزو ) ~ boy ~

فارسی ~ محمدایلیا ~ ترکیب دو اسم محمد و ایلیا (ستوده و الیاس) ~ boy ~

فارسی ~ محمدآرتا ~ ترکیب دو اسم محمد و آرتا (ستوده و پاک) ~ boy ~

فارسی ~ محمدآرتین ~ ترکیب دو اسم محمد و آرتین (ستوده و پاک) ~ boy ~

فارسی ~ محمدآرشا ~ ترکیب دو اسم محمد و آرشا (ستوده و مقدس) ~ boy ~

فارسی ~ محمدآرمان ~ ترکیب دو اسم محمد و آرمان (ستوده و آرزو) ~ boy ~

فارسی ~ محمدآرمین ~ ترکیب دو اسم محمد و آرمین (ستوده و دلیر) ~ boy ~

فارسی ~ محمدآروین ~ ترکیب دو اسم محمد و آروین (ستوده و تجربه) ~ boy ~

فارسی ~ محمدآریا ~ ترکیب دو اسم محمد و آریا (ستوده و نجیب) ~ boy ~

فارسی ~ محمدآریان ~ ترکیب دو اسم محمد و آریان (ستوده و آریایی) ~ boy ~

فارسی ~ محمدآرین ~ ترکیب دو اسم محمد و آرین (ستوده و آریایی) ~ boy ~

فارسی ~ محمدآکام ~ ترکیب دو اسم محمد و آکام (ستوده و امید) ~ boy ~

فارسی ~ محمدبرنا ~ ترکیب دو اسم محمد و برنا (ستوده و جوان) ~ boy ~

فارسی ~ محمدبنیامین ~ ترکیب دو اسم محمد و بنیامین (ستوده و برادر حضرت یوسف) ~ boy ~

فارسی ~ محمدبهراد ~ ترکیب دو اسم محمد و بهراد (ستوده و جوانمرد نیکو) ~ boy ~

فارسی ~ محمدبهروز ~ ترکیب دو اسم محمد و بهروز (ستوده و سعادتمند) ~ boy ~

فارسی ~ محمدبهزاد ~ ترکیب دو اسم محمد و بهزاد (ستوده و نيك نژاد) ~ boy ~

فارسی ~ محمدبهمن ~ ترکیب دو اسم محمد و بهمن (ستوده و نیک‌اندیش) ~ boy ~

فارسی ~ محمدبهنام ~ ترکیب دو اسم محمد و بهنام (ستوده و خوش نام) ~ boy ~

فارسی ~ محمدبهنود ~ ترکیب دو اسم محمد و بهنود (ستوده و پسر عزیز) ~ boy ~

فارسی ~ محمدپارسا ~ ترکیب دو اسم محمد و پارسا (ستوده و باتقوا) ~ boy ~

فارسی ~ محمدپایا ~ ترکیب دو اسم محمد و پایا (ستوده و پایدار) ~ boy ~

فارسی ~ محمدپدرام ~ ترکیب دو اسم محمد و پدرام (ستوده و آراسته) ~ boy ~

فارسی ~ محمدپرهام ~ ترکیب دو اسم محمد و پرهام (ستوده و ابراهیم) ~ boy ~

فارسی ~ محمدپوریا ~ ترکیب دو اسم محمد و پوریا (ستوده و بسیار دارنده) ~ boy ~

فارسی ~ محمدپویا ~ ترکیب دو اسم محمد و پویا (ستوده و پوینده) ~ boy ~

فارسی ~ محمدپویان ~ ترکیب دو اسم محمد وپویان (ستوده و روان ) ~ boy ~

فارسی ~ محمدپیام ~ ترکیب دو اسم محمد و پیام (ستوده و خبر) ~ boy ~

فارسی ~ محمدپیمان ~ ترکیب دو اسم محمد و پیمان (ستوده و قرارداد) ~ boy ~

فارسی ~ محمدجمشید ~ ترکیب دو اسم محمد و جمشید (ستوده و پادشاه روشن) ~ boy ~

فارسی ~ محمددارا ~ ترکیب دو اسم محمد و دارا (ستوده و دارنده) ~ boy ~

فارسی ~ محمددانش ~ ترکیب دو اسم محمد و دانش (ستوده و علم) ~ boy ~

فارسی ~ محمدراد ~ ترکیب دو اسم محمد و راد (ستوده و جوانمرد) ~ boy ~

فارسی ~ محمدرادمان ~ ترکیب دو اسم محمد و رادمان (ستوده و رادمنش) ~ boy ~

فارسی ~ محمدرادین ~ ترکیب دو اسم محمد و رادین (ستوده و آزاده) ~ boy ~

فارسی ~ محمدراستین ~ ترکیب دو اسم محمد و راستین (ستوده و راستی) ~ boy ~

فارسی ~ محمدرامتین ~ ترکیب دو اسم محمد و رامتین (ستوده و نوازنده) ~ boy ~

فارسی ~ محمدرامین ~ ترکیبی از دو اسم محمد و رامین (ستوده و طربناك) ~ boy ~

فارسی ~ محمدرسا ~ ترکیب دو اسم محمد و رسا (ستوده و بلیغ) ~ boy ~

فارسی ~ محمدرستگار ~ ترکیب دو اسم محمد و رستگار (ستوده و رها شونده) ~ boy ~

فارسی ~ محمدرهام ~ ترکیب دو اسم محمد و رهام (ستوده و پهلوان ایرانی) ~ boy ~

فارسی ~ محمدساسان ~ ترکیب دو اسم محمد و ساسان (ستوده و درویش) ~ boy ~

فارسی ~ محمدسالار ~ ترکیب دو اسم محمد و سالار (ستوده و رهبر) ~ boy ~

فارسی ~ محمدسام ~ ترکیب دو اسم محمد و سام (ستوده و از شخصیت‌های شاهنامه) ~ boy ~

فارسی ~ محمدسامان ~ ترکیب دو اسم محمد و سامان (ستوده و آرام) ~ boy ~

فارسی ~ محمدسپهر ~ ترکیب دو اسم محمد و سپهر (ستوده و آسمان) ~ boy ~

فارسی ~ محمدسروش ~ ترکیب دو اسم محمد و سروش (ستوده و پیام آور) ~ boy ~

فارسی ~ محمدسهراب ~ ترکیب دو اسم محمد و سهراب (ستوده و دارنده آب و رنگ سرخ) ~ boy ~

فارسی ~ محمدسهند ~ ترکیب دو اسم محمد و سهند (ستوده و محکم) ~ boy ~

فارسی ~ محمدسورنا ~ ترکیب دو اسم محمد و سورنا (ستوده و سورن) ~ boy ~

فارسی ~ محمدسینا ~ ترکیب دو اسم محمد و سینا (ستوده و سوراخ کننده) ~ boy ~

فارسی ~ محمدشاهرخ ~ ترکیب دو اسم محمد و شاهرخ (ستوده و شاه سیما) ~ boy ~

فارسی ~ محمدشاهین ~ ترکیب دو اسم محمد و شاهین (ستوده و نوعی پرنده شکاری) ~ boy ~

فارسی ~ محمدشایان ~ ترکیب دو اسم محمد و شایان (ستوده و سزاوار) ~ boy ~

فارسی ~ محمدشایگان ~ ترکیب دو اسم محمد و شایگان (ستوده و سزاوار) ~ boy ~

فارسی ~ محمدشروین ~ ترکیب دو اسم محمد و شروین (ستوده و نام انوشیروان دادگر) ~ boy ~

فارسی ~ محمدشکیب ~ ترکیب دو اسم محمد و شکیب (ستوده و بردباری) ~ boy ~

فارسی ~ محمدشهرام ~ ترکیب دو اسم محمد و شهرام (ستوده و مطیع شاه) ~ boy ~

فارسی ~ محمدشهروز ~ ترکیب دو اسم محمد و شهروز (ستوده و پادشاه روزگار) ~ boy ~

فارسی ~ محمدشهریار ~ ترکیب دو اسم محمد و شهریار (ستوده و پادشاه) ~ boy ~

فارسی ~ محمدشهیار ~ ترکیب دو اسم محمد و شهیار (ستوده و مونس شاه) ~ boy ~

فارسی ~ محمدعرشیا ~ ترکیب دو اسم محمد و عرشیا (ستوده و ملکوتی) ~ boy ~

فارسی ~ محمدفراز ~ ترکیب دو اسم محمد و فراز (ستوده و اوج) ~ boy ~

فارسی ~ محمدفربد ~ ترکیبی از دو اسم محمد و فربد (ستوده و شکوهمند) ~ boy ~

فارسی ~ محمدفردین ~ ترکیب دو اسم محمد و فردین (ستوده و نگهبان پارسایی) ~ boy ~

فارسی ~ محمدفرزاد ~ ترکیب دو اسم محمد و فرزاد (ستوده و با جلال) ~ boy ~

فارسی ~ محمدفرزام ~ ترکیب دو اسم محمد و فرزام (ستوده و شایسته) ~ boy ~

فارسی ~ محمدفرزان ~ ترکیب دو اسم محمد فرزان (ستوده و خردمند) ~ boy ~

فارسی ~ محمدفرزین ~ ترکیب دو اسم محمد و فرزین (ستوده و فروزان) ~ boy ~

فارسی ~ محمدفرساد ~ ترکیب دو اسم محمد و فرساد (ستوده و حکیم) ~ boy ~

فارسی ~ محمدفرشاد ~ ترکیب دو اسم محمد و فرشاد (ستوده و شادمان) ~ boy ~

فارسی ~ محمدفرشید ~ ترکیب دو اسم محمد و فرشید (ستوده و شکوه خورشید) ~ boy ~

فارسی ~ محمدفرهاد ~ ترکیب دو اسم محمد و فرهاد (ستوده و یاری) ~ boy ~

فارسی ~ محمدفیروز ~ ترکیب دو اسم محمد و فیروز (ستوده و پیروز) ~ boy ~

فارسی ~ محمدکامران ~ ترکیب دو اسم محمد و کامران (ستوده و نیک‌بخت) ~ boy ~

فارسی ~ محمدکسرا ~ ترکیب دو اسم محمد و کسرا (ستوده و خسرو) ~ boy ~

فارسی ~ محمدکیا ~ ترکیب دو اسم محمد و کیا (ستوده و پادشاه) ~ boy ~

فارسی ~ محمدکیان ~ ترکیب دو اسم محمد و کیان (ستوده و پادشاهان) ~ boy ~

فارسی ~ محمدکیهان ~ ترکیب دو اسم محمد و کیهان (ستوده و جهان) ~ boy ~

فارسی ~ محمدکیوان ~ ترکیب دو اسم محمد و کیوان (ستوده و پادشاه گیتی) ~ boy ~

فارسی ~ محمدلیام ~ ترکیب دو اسم محمد و لیام (ستوده و محافظ) ~ boy ~

فارسی ~ محمدماکان ~ ترکیب دو اسم محمد و ماکان (ستوده و شجاع) ~ boy ~

فارسی ~ محمدماهان ~ ترکیبی دو اسم محمد و ماهان (ستوده و منسوب به ماه) ~ boy ~

فارسی ~ محمدمهبد ~ ترکیب دو اسم محمد و مهبد (ستوده و نگهدارنده ماه) ~ boy ~

فارسی ~ محمدمهدیار ~ ترکیب دو اسم محمد و مهدیار (ستوده و محافظ) ~ boy ~

فارسی ~ محمدمهر ~ ترکیب دو اسم محمد و مهر (ستوده و خورشید) ~ boy ~

فارسی ~ محمدمهراب ~ ترکیب دو اسم محمد و مهراب (ستوده و دوستدار آب) ~ boy ~

فارسی ~ محمدمهراد ~ ترکیب دو اسم محمد و مهراد (ستوده و جوانمرد) ~ boy ~

فارسی ~ محمدمهران ~ ترکیب دو اسم محمد و مهران (ستوده و دارنده مهر) ~ boy ~

فارسی ~ محمدمهرداد ~ ترکیب دو اسم محمد و مهرداد (ستوده و آفریده شده‌ی مهر) ~ boy ~

فارسی ~ محمدمهرشاد ~ ترکیب دو اسم محمد و مهرشاد (ستوده و شادمان) ~ boy ~

فارسی ~ محمدمهزیار ~ ترکیب دو اسم محمد و مهزیار (ستوده و صاحب کوهستان) ~ boy ~

فارسی ~ محمدمهیار ~ ترکیب دو اسم محمد و مهیار (ستوده و ماهیار) ~ boy ~

فارسی ~ محمدنوید ~ ترکیب دو اسم محمد و نوید (ستوده و خبر خوش) ~ boy ~

فارسی ~ محمدنیکان ~ ترکیب دو اسم محمد و نیکان (ستوده و نیکو) ~ boy ~

فارسی ~ محمدنیما ~ ترکیب دو اسم محمد و نیما (ستوده و نامور) ~ boy ~

فارسی ~ محمدهامان ~ ترکیب دو اسم محمد و هامان (ستوده و مشهور) ~ boy ~

فارسی ~ محمدهمایون ~ ترکیب دو اسم محمد و همایون (ستوده و خجسته) ~ boy ~

فارسی ~ محمدهومان ~ ترکیب دو اسم محمد و هومان (ستوده و نیک‌اندیش) ~ boy ~

فارسی ~ محمدهومن ~ ترکیب دو اسم محمد و هومن (ستوده و نیک‌اندیش) ~ boy ~

فارسی ~ محمدیزدان ~ ترکیب دو اسم محمد و یزدان (ستوده و خداوند) ~ boy ~

فارسی ~ محمدامین(Mohammadamin) ~ اعتماد محمد (Trust of Mohammad) ~ boy ~

فارسی ~ محمدآبتین ~ ترکیب دو اسم محمد و آبتین (ستوده و انسان نیکوکار) ~ boy ~

فارسی ~ محمدآدرین ~ ترکیب دو اسم محمد و آدرین (ستوده و زیباروی) ~ boy ~

فارسی ~ محمدآرسام ~ ترکیب دو اسم محمد و آرسام (ستوده و نیرومند) ~ boy ~

فارسی ~ محمدباراد ~ ترکیب دو اسم محمد باراد (ستوده و جوانمرد) ~ boy ~

فارسی ~ محمدرامان ~ ترکیب دو اسم محمد و رامان (ستوده و شاد) ~ boy ~

فارسی ~ محمدسامیار ~ ترکیب دو اسم محمد و سامیار (ستوده و یاور آتش) ~ boy ~

فارسی ~ محمدسردار ~ ترکیب دو اسم محمد و سردار (ستوده و رهبر) ~ boy ~

فارسی ~ محمدکارن ~ ترکیب دو اسم محمد و کارن (ستوده و جنگجو) ~ boy ~

فارسی ~ محمدکاوه ~ ترکیب دو اسم محمد و کاوه (ستوده و از شخصیت های شاهنامه) ~ boy ~

فارسی ~ محمدکسری ~ ترکیب دو اسم محمد و کسری (ستوده و خسرو) ~ boy ~

فارسی ~ محمدمازیار ~ ترکیب دو اسم محمد و مازیار (ستوده و صاحب کوهستان) ~ boy ~

فارسی ~ محمدمیران ~ ترکیب دو اسم محمد و میران (ستوده و شاهانه) ~ boy ~

فارسی ~ محمدمیرزا ~ ترکیب دو اسم محمد و میرزا (ستوده و شاهزاده) ~ boy ~

فارسی ~ محمدهیرسا ~ ترکیب دو اسم محمد و هیرسا (ستوده و پرهیزگار) ~ boy ~

فارسی ~ محمدیارا ~ ترکیب دو اسم محمد و یارا (ستوده و قدرت) ~ boy ~

فارسی ~ محمدیاسان ~ ترکیب دو اسم محمد و یاسان (ستوده و نام یکی از پیغمبران باستانی ایران) ~ boy ~

فارسی ~ مدریک ~ پسر تیز هوش، انسان فهیم ~ boy ~

فارسی ~ مرتضی(Morteza) ~ قبول و رضایت شده (Accepted and satisfied) ~ boy ~

فارسی ~ مرتیا ~ جوانمرد ~ boy ~

فارسی ~ مرداس ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ مردافکن ~ قوی و زورمند، نام یکی از بزرگان ایران ~ boy ~

فارسی ~ مردتیا ~ بزرگ مرد ~ boy ~

فارسی ~ مردو ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ مرزبان ~ آن كه از مرز كشور پاسداری مي‌كند، (به مجاز) مبارز و پهلوان، نگهبان ~ boy ~

فارسی ~ مرزوان ~ مرزبان، حاکم، اختر ~ boy ~

فارسی ~ مزدک ~ آورنده آیین مزدکی در زمان پادشاهی قباد که به دستور انوشیروان او و پیروانش را کشتند ~ boy ~

فارسی ~ مسباد ~ از نامهای دوران هخامنشی ~ boy ~

فارسی ~ مسیحا ~ لقب حضرت عیسی (ع) ~ boy ~

فارسی ~ مسین ~ بزرگ ~ boy ~

فارسی ~ مشکان ~ منسوب به مشک، خوشبو ~ boy ~

فارسی ~ مطیعا ~ منسوب به مطیع، (به مجاز) کسی که فرمانبردار و مطیع است ~ boy ~

فارسی ~ مقاره ~ آرام و قرار گرفتن ~ boy ~

فارسی ~ مقیما ~ از شاعران قرن یازدهم هجری است که در طهران اقامت داشت ~ boy ~

فارسی ~ مکابیز ~ نام یکی از سرداران داریوش پادشاه هخامنشی ~ boy ~

فارسی ~ ملکآرا ~ آن که موجب آرایش و رونق مملکت است ~ boy ~

فارسی ~ ملکشاه ~ شاه شاهان ~ boy ~

فارسی ~ منجیک ~ نام شاعر ایرانی قرن چهارم ~ boy ~

فارسی ~ مندا ~ علم دانش ادارک شناخت ~ boy ~

فارسی ~ منوچهر ~ بهشت روی، از تبار پهلوانی به نام منوش ~ boy ~

فارسی ~ منوش ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ منوشان ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ مهابد ~ بزرگ ~ boy ~

فارسی ~ مهباد ~ نام یکی از سرداران هخامنشی ~ boy ~

فارسی ~ مهبد ~ نگه‌دارنده ماه، سرور ماه، کنایه از کسی که زیباییش از ماه بیشتر است ~ boy ~

فارسی ~ مهبود ~ نام وزیر خردمند انوشیروان پادشاه ساسانی ~ boy ~

فارسی ~ مهتاب(Mahtab) ~ نور ماه (Moonlight) ~ boy ~

فارسی ~ مهداد ~ بزرگ زاده، داده ماه ~ boy ~

فارسی ~ مهدار ~ مِهتر خانه، بزرگتر خانه و سرا ~ boy ~

فارسی ~ مهدی(Mehdi) ~ هدایت‌کننده (Guided one) ~ boy ~

فارسی ~ مهدیپارسا ~ ترکیب دو اسم مهدی پارسا (هدایت شده و پاکدامن) ~ boy ~

فارسی ~ مهدییار ~ یار حضرت مهدی (عج) ~ boy ~

فارسی ~ مهدیار ~ محافظ و نگهبان سرزمین و میهن، یار حضرت مهدی (عج) ~ boy ~

فارسی ~ مهدیار(Mehdiyar) ~ سرباز مهدی (Soldier of the Mahdi) ~ boy ~

فارسی ~ مهر ~ خورشید، محبت و دوستی، مهربانی، ماه هفتم سال شمسی، روز شانزدهم از هر ماه شمسی در ايران قديم ~ boy ~

فارسی ~ مهراسپند ~ کلام مقدس، نام فرشته نگهبان آب، نام روز بیست و نهم از هر ماه خورشیدی در ایران قدیم ~ boy ~

فارسی ~ مهرآرتا ~ ترکیب دو اسم مهر و آرتا (خورشید و مقدس) ~ boy ~

فارسی ~ مهرآریا ~ ترکیب دو اسم مهر و آریا (محبت و آزاده) ~ boy ~

فارسی ~ مهرآزاد ~ ترکیب دو اسم مهر و آزاد (خورشید و رها شده) ~ boy ~

فارسی ~ مهرآزما ~ ترکیب دو اسم مهر و آزما (خورشید و آزماینده) ~ boy ~

فارسی ~ مهرآیین ~ ترکیب دو اسم مهر و آیین (مهربانی و رسم) ~ boy ~

فارسی ~ مهرسام ~ ترکیب دو اسم مهر و سام (مهربانی و آتش) ~ boy ~

فارسی ~ مهرسینا ~ ترکیب دو اسم مهر و سینا (خورشید و سوراخ کننده) ~ boy ~

فارسی ~ مهرشاد ~ ترکیب دو اسم مهر و شاد (خورشید و خوشحال) ~ boy ~

فارسی ~ مهریاد ~ ترکیب دو اسم مهر و یاد (محبت و خاطره) ~ boy ~

فارسی ~ مهراب ~ دارنده‌ی جلوه‌ آفتاب و كسی كه تابش مهر دارد، نام یکی از پادشاهان كابل ~ boy ~

فارسی ~ مهراد ~ جوانمرد مِهتر و بزرگتر، بخشنده بزرگ ~ boy ~

فارسی ~ مهرام ~ ماه آرام، خوشبخت ~ boy ~

فارسی ~ مهران ~ منسوب به مهر، دارنده‌ي مهر، فروغ خورشید، نام پدر اورند سردار ايراني ~ boy ~

فارسی ~ مهراندیش ~ آن که در فکر و اندیشه محبت و مهربانی است ~ boy ~

فارسی ~ مهرانفر ~ دارای شأن و شکوه از حیث مهربانی و محبت ~ boy ~

فارسی ~ مهرآراد ~ ترکیب دو اسم مهر و آراد (محبت و آراینده) ~ boy ~

فارسی ~ مهرآمین ~ خورشید استوار ~ boy ~

فارسی ~ مهرباز ~ دوستدار و طرفدار مهر و مهربانی و محبت ~ boy ~

فارسی ~ مهربد ~ محافظ یا نگهبان مهربانی و محبت، شخصِ مهربان ~ boy ~

فارسی ~ مهرپاد ~ نگهبان خورشید و مهربانی ~ boy ~

فارسی ~ مهرپو ~ پوینده‌ی مهر، جوینده‌ی مهربانی ~ boy ~

فارسی ~ مهرپویا ~ ترکیب دو اسم مهر و پویا (محبت و پوینده) ~ boy ~

فارسی ~ مهرپویان ~ ترکیب دو اسم مهر و پویان (خورشید و جوینده) ~ boy ~

فارسی ~ مهرتاش ~ همدل، همپایه خورشید ~ boy ~

فارسی ~ مهرثنا ~ ترکیب دو اسم مهر و ثنا (مهربانی و ستایش) ~ boy ~

فارسی ~ مهرجو ~ جوینده‌ی عاطفه و دوستی، خواهان محبت از سوی دیگران ~ boy ~

فارسی ~ مهرخو ~ دارای خوی و عادت ملازم با محبت و مهربانی، (به مجاز) مهربان و با محبت ~ boy ~

فارسی ~ مهرداد ~ داده‌ی مهر، آفريده شده‌ي مهر، بخشنده خورشید ~ boy ~

فارسی ~ مهرداد(Mehrdad) ~ هدیه خدا (Gift of God) ~ boy ~

فارسی ~ مهردار ~ دارنده‌ی مهربانی و محبت، (به مجاز) مهربان ~ boy ~

فارسی ~ مهررضا ~ ترکیب دو اسم مهر و رضا (محبت و خشنود) ~ boy ~

فارسی ~ مهرزاد ~ زاده مهر و محبت، زاده خورشید ~ boy ~

فارسی ~ مهرشاد(Mehrshad) ~ شاد و خوشحال (Happy and joyful) ~ boy ~

فارسی ~ مهرفر ~ شکوه خورشید و محبت ~ boy ~

فارسی ~ مهرکام ~ خواهنده‌ی مهربانی و محبت، آرزومند محبت ~ boy ~

فارسی ~ مهرکان ~ سرچشمه مهربانی ~ boy ~

فارسی ~ مهرکوش ~ کوشا و ساعی برای مهربانی کردن و مهرورزی ~ boy ~

فارسی ~ مهرکوشا ~ ترکیب دو اسم مهر و کوشا (خورشید و تلاشگر) ~ boy ~

فارسی ~ مهرکیش ~ آن که دارای آیین مهرورزی و مهربانی می‌باشد، (به مجاز) مهربان و با محبت ~ boy ~

فارسی ~ مهرمان ~ اندیشه نیک و درخشان ~ boy ~

فارسی ~ مهرمس ~ خورشید بزرگ ~ boy ~

فارسی ~ مهرمند ~ دارای مهر، بامحبت، دوست ~ boy ~

فارسی ~ مهرنام ~ مشهور به مهربانی و دارندگی محبت، (به مجاز) مهربان و با محبت ~ boy ~

فارسی ~ مهروالا ~ ترکیب دو اسم مهر و والا (محبت و گرامی) ~ boy ~

فارسی ~ مهروان ~ دارای روان بزرگ، دارای روح بزرگ ~ boy ~

فارسی ~ مهرورز ~ بامهر، عطوف، دوستی ورزنده، دوست ~ boy ~

فارسی ~ مهروند ~ منسوب به مهر، دارای مهر و محبت ~ boy ~

فارسی ~ مهروین ~ خورشید کوچک ~ boy ~

فارسی ~ مهزیار ~ مازیار، نام پدر علی اهوازی که توفیق ملاقات با امام زمان (عج) را به دست آورد ~ boy ~

فارسی ~ مهناد ~ فریاد بلند ~ boy ~

فارسی ~ مهوند ~ منسوب به بزرگی و مِهتری، (به مجاز) مِهتر و بزرگتر ~ boy ~

فارسی ~ مهیاد ~ تداعی‌گر بزرگی، کسی که زیبایی او یاد آور ماه است، دارای چهره‌ای زیبا چون ماه ~ boy ~

فارسی ~ مهیار ~ ماهیار، نام پهلوان ايرانی ~ boy ~

فارسی ~ موتا ~ نام یکی از سرداران دیلمی ~ boy ~

فارسی ~ میران ~ منسوب به امير، اميرانه، شاهانه ~ boy ~

فارسی ~ میرزا ~ شاهزاده و امیرزاده ~ boy ~

فارسی ~ میرشاد ~ امیر شاد و خوشحال، پادشاه و حاکم شادمان ~ boy ~

فارسی ~ میرو ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ میرین ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ میشان ~ نام روستایی در استان کهگیلویه ~ boy ~

فارسی ~ میلاد(Milad) ~ تولد، زادروز (Birth, birthday) ~ boy ~

فارسی ~ میلاو ~ پاداش و نوید ~ boy ~

فارسی ~ نادین ~ پویا و پرتحرک، الهه رودخانه ~ boy ~

فارسی ~ نادینوس ~ شاه بابل ~ boy ~

فارسی ~ نارامسین ~ محبوب ماه ~ boy ~

فارسی ~ نارنیا ~ از تبار آتش ~ boy ~

فارسی ~ نازلر ~ دختر نازلر ~ boy ~

فارسی ~ نازوند ~ دختر نازدار، دختر ناز ~ boy ~

فارسی ~ ناصر(Naser) ~ پشتیبان، مدافع (Supporter, defender) ~ boy ~

فارسی ~ نامبد ~ صاحب نام ~ boy ~

فارسی ~ نامجو ~ نامدار، مشهور ~ boy ~

فارسی ~ نامدار ~ معروف، بزرگ، نیک نام ~ boy ~

فارسی ~ نامور ~ نام آور، نامدار، دارای نام، معروف، مشهور، با ارزش ~ boy ~

فارسی ~ نامی ~ سرشناس، مشهور، محبوب ~ boy ~

فارسی ~ نامیک ~ نامور و مشهور ~ boy ~

فارسی ~ نامین ~ نامی، مشهور، نامدار ~ boy ~

فارسی ~ ناهرین ~ نهرها ~ boy ~

فارسی ~ نبرزین ~ نام فرماندار گرگان در زمان داریوش پادشاه هخامنشی ~ boy ~

فارسی ~ نثاراحمد ~ ترکیب دو اسم نثار و احمد (فدا کردن و بسیار ستوده تر) ~ boy ~

فارسی ~ نریمان ~ از شخصیت‌های شاهنامه، نام پدر سام جد رستم پهلوان شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ نستار ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ نستهن ~ نستیهن، پهلوانی تورانی ~ boy ~

فارسی ~ نستهین ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ نستود ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ نستور ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ نستوه ~ خستگی ناپذیر، [قدیمی] مرد جنگی که از جنگ و ستیز عاجز و خسته نشود، نام پهلوان ایرانی ~ boy ~

فارسی ~ نشواد ~ نام پهلوان تورانی ~ boy ~

فارسی ~ نگیسا ~ نام یکی از موسیقی دانان زمان خسروپرویز ~ boy ~

فارسی ~ نهاد ~ سرشت، طبيعت، ضمير، دل، بنياد، آئين، مقام، جايگاه ~ boy ~

فارسی ~ نهل ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ نوبخت ~ جوان بخت، پیروز بخت ~ boy ~

فارسی ~ نوتاش ~ همیشه، دایم ~ boy ~

فارسی ~ نوذر ~ از شخصیت‌های شاهنامه، نام فرزند منوچهر پادشاه کیانی ~ boy ~

فارسی ~ نورافشان ~ نوردهنده، پرتوافکن، نوربخش ~ boy ~

فارسی ~ نورمند ~ دارای نور، منور، روشن، پرنور ~ boy ~

فارسی ~ نوروز ~ (به مجاز) بهار، روز نو، نام یکی از نواهای موسیقی ~ boy ~

فارسی ~ نوری ~ منسوب به نور، روشن و درخشان ~ boy ~

فارسی ~ نوژن ~ نوعی كاج، صنوبر ~ boy ~

فارسی ~ نوشاب ~ آب گوارا، شربت مطبوع ~ boy ~

فارسی ~ نوشاد ~ نام شهری که زیبارویان آن معروف بوده اند ~ boy ~

فارسی ~ نوشروان ~ انوشیروان، جاویدان ~ boy ~

فارسی ~ نوشیار ~ یار شیرین چون عسل ~ boy ~

فارسی ~ نومان ~ نام یک گیاه ~ boy ~

فارسی ~ نونود ~ فرزند تازه ~ boy ~

فارسی ~ نویار ~ یار تازه ~ boy ~

فارسی ~ نوید ~ خبر خوش، مژده، وعده نیک ~ boy ~

فارسی ~ نوید(Navid) ~ بشارت، خبر خوش (Good news) ~ boy ~

فارسی ~ نویدحسین ~ ترکیب دو اسم نوید و حسین (خبرخوش و نیکو) ~ boy ~

فارسی ~ نویدرضا ~ ترکیب دو اسم نوید و رضا (مژده و خشنود) ~ boy ~

فارسی ~ نوین ~ تازه، جدید ~ boy ~

فارسی ~ نیاتور ~ نیاطوس، از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ نیاتوس ~ نام برادر قیصر روم در زمان خسرو و پرویز ~ boy ~

فارسی ~ نیاراد ~ از خاندان جوانمرد ~ boy ~

فارسی ~ نیاسا ~ کسی که مانند نیاکان خود است ~ boy ~

فارسی ~ نیاسان ~ شبيه به نياكان، مانند اجداد، همانند نياكان ~ boy ~

فارسی ~ نیاک ~ پسری که خلق و خوی او مانند اجداد و نیاکانشان است ~ boy ~

فارسی ~ نیاوش ~ شبيه به نياكان، مانند اجداد، همانند نياكان ~ boy ~

فارسی ~ نیاوند ~ از نژاد نیاکان، از نسل اجداد ~ boy ~

فارسی ~ نیرم ~ نریمان، جد رستم، مرد دلیر ~ boy ~

فارسی ~ نیرو ~ توانایی، قدرت، زور ~ boy ~

فارسی ~ نیروان ~ نام رودخانه ای در سقز ~ boy ~

فارسی ~ نیرومند ~ داراي نيرو، قوي ~ boy ~

فارسی ~ نیسان ~ نام ماه دومین ماه بهار ~ boy ~

فارسی ~ نیشام ~ فرشته نگهبان آذرخش ~ boy ~

فارسی ~ نیک ~ خوب، نيكو، آدم خوب، شخص صالح، شايسته، خوشی، سعادت ~ boy ~

فارسی ~ نیکآرا ~ ترکیب دو اسم نیک و آرا (نیکو و آراستن) ~ boy ~

فارسی ~ نیکآهنگ ~ خوش نیت، دارای قصد خوب ~ boy ~

فارسی ~ نیکآیین ~ نيك منش، نيكو رفتار ~ boy ~

فارسی ~ نیکبد ~ نیکو، خوبی ~ boy ~

فارسی ~ نیکبین ~ خوش‌بين ~ boy ~

فارسی ~ نیکپی ~ با سعادت، مبارك قدم ~ boy ~

فارسی ~ نیکجو ~ نيك‌خواه ~ boy ~

فارسی ~ نیکخو ~ خوش اخلاق، مهربان، خوش خوي ~ boy ~

فارسی ~ نیکروز ~ سعادتمند، خوشبخت ~ boy ~

فارسی ~ نیکفام ~ آراسته به خوبی و نيكی ~ boy ~

فارسی ~ نیکان ~ منسوب به نیک، خوب، نيكو، آدم خوب، شخص صالح، شايسته، خوشی، سعادت ~ boy ~

فارسی ~ نیکبه ~ بهترین نیکی ~ boy ~

فارسی ~ نیکداد ~ داده‌ی نيك، داده‌ی خوب ~ boy ~

فارسی ~ نیکدل ~ فرد مهربان و نیک ~ boy ~

فارسی ~ نیکراد ~ جوانمرد صالح و شايسته ~ boy ~

فارسی ~ نیکرای ~ اندیشه خوب و نیک ~ boy ~

فارسی ~ نیکزاد ~ پاك نژاد، زاده نیکی ها، پاک سرشت ~ boy ~

فارسی ~ نیکسام ~ پسر خورشید و نیکو ~ boy ~

فارسی ~ نیکسان ~ مانند نیکی ~ boy ~

فارسی ~ نیکفر ~ آراسته به خوبي و نيكي ~ boy ~

فارسی ~ نیکمهر ~ داراي مهر و محبت خوب و نيك ~ boy ~

فارسی ~ نیکنام ~ خوشنام ~ boy ~

فارسی ~ نیکوراد ~ ترکیب دو اسم نیکو و راد (شایسته و جوانمرد) ~ boy ~

فارسی ~ نیکومهر ~ ترکیب دو اسم نیکو و مهر (شایسته و محبت) ~ boy ~

فارسی ~ نیکونام ~ نیکنام، خوشنام ~ boy ~

فارسی ~ نیکوش ~ شبيه به نيك ~ boy ~

فارسی ~ نیکیاد ~ نیک ترین یاد و خاطره ~ boy ~

فارسی ~ نیکیار ~ خوب و نيكو ~ boy ~

فارسی ~ نیما(Nima) ~ پیشگام، پیشرو (Pioneer, forerunner) ~ boy ~

فارسی ~ نیمان(Nayman) ~ پر شور و هیجان (Energetic and passionate) ~ boy ~

فارسی ~ نیمان(Niman) ~ دلاور، برجسته (Brave, prominent) ~ boy ~

فارسی ~ نیو ~ دلیر، شجاع ~ boy ~

فارسی ~ نیواد ~ شجاعت و دلیری ~ boy ~

فارسی ~ نیوتش ~ با کسی یکی شدن، همراهی ~ boy ~

فارسی ~ نیوراد ~ پهلوان جوانمرد ~ boy ~

فارسی ~ نیوزاد ~ زاده دلیر و شجاع ~ boy ~

فارسی ~ نیوسا ~ مانند پهلوان ~ boy ~

فارسی ~ نیوشا(Niyousha) ~ نیکوکار (Good doer) ~ boy ~

فارسی ~ هادی(Hadi) ~ راهنما (Guide) ~ boy ~

فارسی ~ هادیان(Hadian) ~ مسئول راهنمایی (Responsible for guidance) ~ boy ~

فارسی ~ هارپاک ~ نام وزیر آستیاژ، آخرین پادشاه ماد ~ boy ~

فارسی ~ هارون(Haroun) ~ نام یکی از پادشاهان فرعونی (Name of one of the Pharaohs) ~ boy ~

فارسی ~ هامان ~ مشهور، نام وزیر اخشویروش و نام وزیر فرعون ~ boy ~

فارسی ~ هامرز ~ نام سردار ساسانی ~ boy ~

فارسی ~ هامن ~ هامون ~ boy ~

فارسی ~ هامون ~ دشت و زمین هموار ~ boy ~

فارسی ~ هامون(Hamoon) ~ نام رودی در ایران (Name of a river in Iran) ~ boy ~

فارسی ~ هامویه ~ آخرین پادشاه ساسانی ~ boy ~

فارسی ~ هامی ~ سرگشته و حیران ~ boy ~

فارسی ~ هامید(Hamid) ~ بزرگوار، دارای همت (Noble, ambitious) ~ boy ~

فارسی ~ هانی(Hani) ~ خوش‌شانس (Lucky) ~ boy ~

فارسی ~ هباسپ ~ دارنده اسب اصیل ~ boy ~

فارسی ~ هجیر ~ گرمای نیمروز، خوب و نیکو ~ boy ~

فارسی ~ هخا ~ دوستدار ~ boy ~

فارسی ~ هخامنش ~ دوست منش ~ boy ~

فارسی ~ هدایت(Hedayat) ~ هدایت کننده (Guide) ~ boy ~

فارسی ~ هرمز ~ اهورامزدا، نام دیگر سیاره مشتری، نام روز اول از هرماه خورشیدی ~ boy ~

فارسی ~ هرمزان ~ منسوب به هرمز ~ boy ~

فارسی ~ هرمزد ~ هرمز، نام روز اول از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نام ستاره مشتری ~ boy ~

فارسی ~ هرمزدیار ~ خدایار ~ boy ~

فارسی ~ هرمزیار ~ خدايار، آن كه خداوند يار اوست ~ boy ~

فارسی ~ هرواک ~ نام دیگر خسروپرویز پادشاه ساسانی ~ boy ~

فارسی ~ هزاره ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ هژیر ~ خوب، پسندیده، زیبا، چابک، هوشیار، نيك نژاد، نام پسر گودرز سردار ایرانی ~ boy ~

فارسی ~ هستان ~ وجود و هستی ~ boy ~

فارسی ~ هستیار ~ صاحب هستی و وجود ~ boy ~

فارسی ~ هشیار ~ هوشيار، داراي حواسِ جمع، آگاه، بيدار ~ boy ~

فارسی ~ هلیل ~ هلال ماه ~ boy ~

فارسی ~ همام(Hemam) ~ پرخور، گله‌ور (Eater, grazer) ~ boy ~

فارسی ~ هماوند ~ از نامهای امروزی زرتشتیان ~ boy ~

فارسی ~ همایون ~ دارای تأثیر خوب، خجسته، مبارک، فرخنده، يكی از هفت دستگاه موسيقی ايرانی ~ boy ~

فارسی ~ همایون(Homa) ~ پرنده‌ای اسطوره‌ای (Mythical bird) ~ boy ~

فارسی ~ همایون(Homayoun) ~ خوش‌بخت و خوش‌شانس (Fortunate and lucky) ~ boy ~

فارسی ~ همایونشاه(Homayounshah) ~ پادشاه خوش‌شانس (Lucky king) ~ boy ~

فارسی ~ همراد ~ ويژگي دو كس كه در همت، سخاوت شبيه به هم باشند ~ boy ~

فارسی ~ همنواد ~ از شخصیتهای شاهنامه در زمان ساسانیان ~ boy ~

فارسی ~ هنرمند ~ آن‌كه توانا در خلق آثار هنري است ~ boy ~

فارسی ~ هوبان ~ نگهبان خوبی ها ~ boy ~

فارسی ~ هوپاد ~ نيك سرشت ~ boy ~

فارسی ~ هوتک ~ نام روستایی در نزدیکی کرمان ~ boy ~

فارسی ~ هوتن ~ نيك اندام، (به مجاز) تندرست و خوش قد و بالا ~ boy ~

فارسی ~ هوداد ~ داده ی خوب، داده ی نیک ~ boy ~

فارسی ~ هودین ~ دين خوب، آئين نيك ~ boy ~

فارسی ~ هوراد ~ جوان‌مرد خوب و نيك، مرد نیک‌نام ~ boy ~

فارسی ~ هورداد ~ تابنده و پر حرارت ~ boy ~

فارسی ~ هورزاد ~ زاده خورشید ~ boy ~

فارسی ~ هورشاد ~ خورشيد شاد، آفتاب شادمان ~ boy ~

فارسی ~ هورفر ~ داراي شأن و شكوه و شوكت فراوان ~ boy ~

فارسی ~ هورمزد ~ هرمز ~ boy ~

فارسی ~ هورمن ~ انديشه روشن، فكر روشن ~ boy ~

فارسی ~ هورمند ~ درخشان ~ boy ~

فارسی ~ هورنگ ~ زيبا و خوب‌رو ~ boy ~

فارسی ~ هوریار ~ یار و دوست خورشید ~ boy ~

فارسی ~ هوشدار ~ هوشيار، باهوش ~ boy ~

فارسی ~ هوشمند ~ باهوش، زرنگ، هوشیار، خردمند ~ boy ~

فارسی ~ هوشنگ ~ كسی كه خانه‌های خوب فراهم می‌کند، آگاه، خردمند، از شخصیت‌های شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ هوشنگ(Houshang) ~ دارای هوش (Intelligent) ~ boy ~

فارسی ~ هوشور ~ هوشمند، باهوش ~ boy ~

فارسی ~ هوشیار ~ باهوش، عاقل، آگاه، زیرک، هوشمند، زرنگ، خردمند ~ boy ~

فارسی ~ هوفر ~ شأن و شکوه نیک ~ boy ~

فارسی ~ هومان ~ هومن، دارنده‌ی روح خوب و نیک اندیش، از شخصیت‌های شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ هومان(Hooman) ~ دارای شادی و خوشحالی (Joyful and happy) ~ boy ~

فارسی ~ هومن ~ دارنده‌ی روح خوب و نیک‌اندیش ~ boy ~

فارسی ~ هومهر ~ دارای عشق و محبت، دوستی ~ boy ~

فارسی ~ هونام ~ خوشنام، نیک نام ~ boy ~

فارسی ~ هونیاک ~ از نژاد خوبان ~ boy ~

فارسی ~ هویاد ~ نگهبان نیکی ~ boy ~

فارسی ~ هویار ~ داراي خوبي و نيكي ~ boy ~

فارسی ~ هویدا ~ روشن، آشکار، نمایان ~ boy ~

فارسی ~ هیتاسب ~ از فرماندهان داریوش اول ~ boy ~

فارسی ~ هیراب ~ نام فرشته باد ~ boy ~

فارسی ~ هیراد ~ خوش‌رو، خنده‌رو ~ boy ~

فارسی ~ هیربد ~ آموزگار، معلم، شاگرد، آموزنده، پیشوای دینی در دین زرتشتی ~ boy ~

فارسی ~ هیرسا ~ پارسا و پرهیزگار ~ boy ~

فارسی ~ هیرساد ~ خورشید پاک ~ boy ~

فارسی ~ هیرکان ~ وفادار به عهد ~ boy ~

فارسی ~ هیرمند ~ نام رودی بزرگ در سیستان ~ boy ~

فارسی ~ هیروان ~ محافظ و نگهبان آتش ~ boy ~

فارسی ~ هیرود ~ نام مردی از اهالی سارد در زمان کوروش پادشاه هخامنشی ~ boy ~

فارسی ~ هیرون ~ نوعی نی میان پر ~ boy ~

فارسی ~ هیشو ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ هیشوی ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ هیواد ~ وطن، سرزمین، کشور ~ boy ~

فارسی ~ وادا ~ مکان مقدس ~ boy ~

فارسی ~ وادان ~ نام روستایی در نزدیکی دماوند ~ boy ~

فارسی ~ وادگان ~ نام شخصی در وندیداد ~ boy ~

فارسی ~ واردان ~ نام دادوری در زمان اردشیر بابکان پادشاه ساسانی ~ boy ~

فارسی ~ وارسته ~ آزاد، رها ~ boy ~

فارسی ~ واسپور ~ لقب نجبا و شاهزادگان اشکانی و ساسانی ~ boy ~

فارسی ~ والا ~ دارنده‌ی مقام و مرتبه‌ی مهم، عزيز، گرامی، محترم، اصيل ~ boy ~

فارسی ~ والاگهر ~ دارای اصل و نسب عالی ~ boy ~

فارسی ~ والایار ~ یار عزیز و گرامی ~ boy ~

فارسی ~ والارضا ~ ترکیب دو اسم والا و رضا (عزیز و خشنود) ~ boy ~

فارسی ~ وانان ~ نام یکی از پادشاهان اشکانی ~ boy ~

فارسی ~ وانتیار ~ نام پسر ایرج ~ boy ~

فارسی ~ وجاسب ~ دارنده اسب بزرگ ~ boy ~

فارسی ~ وخش ~ روشنایی ~ boy ~

فارسی ~ وخشور ~ پيغمبر، رسول ~ boy ~

فارسی ~ ورازاد ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ boy ~

فارسی ~ ورازبنده ~ بنده نیرومند، از نامهای ساسانیان ~ boy ~

فارسی ~ ورازپیروز ~ آن که نیرومند و پیروز است ~ boy ~

فارسی ~ ورازتیرداد ~ نام آخرین فرمانروای ارمنستان از خاندان مهرگان ~ boy ~

فارسی ~ ورازداد ~ دارنده زور و نیرومندی ~ boy ~

فارسی ~ ورازمهر ~ از نامهای زمان ساسانیان ~ boy ~

فارسی ~ ورازنرسی ~ از نامهای زمان ساسانیان ~ boy ~

فارسی ~ ورجا ~ بلندمرتبه، ارجمند ~ boy ~

فارسی ~ وردا ~ منسوب به ورد، گل سرخ ~ boy ~

فارسی ~ وردان ~ شاگردان، مريدان ~ boy ~

فارسی ~ وردانشاه ~ نام جد مرداویج ~ boy ~

فارسی ~ ورزا ~ کوشا، پیگیر ~ boy ~

فارسی ~ ورزاک ~ نام پدر مهرترسه وزیر یزدگرد اول پادشاه ساسانی ~ boy ~

فارسی ~ ورزنده ~ زراعت كننده ~ boy ~

فارسی ~ ورشاد ~ وظیفه و مقرری ~ boy ~

فارسی ~ ورهران ~ بهرام در زبان متون پارسی میانه ~ boy ~

فارسی ~ ورونیکا ~ نام تیره ای از گیاهان که پوپک از آن دسته است ~ boy ~

فارسی ~ وژاسپ ~ وجاسب، دارنده اسب بزرگ ~ boy ~

فارسی ~ وساک ~ نام همسر سیامک پسر کیومرث پادشاه پیشدادی ~ boy ~

فارسی ~ وسپار ~ آفریننده همه ~ boy ~

فارسی ~ وسپور ~ نام دانا و هنرمندی در زمان انوشیروان پادشاه ساسانی ~ boy ~

فارسی ~ وستهم ~ نام سپهبد بابل در زمان یزدگرد پادشاه ساسانی ~ boy ~

فارسی ~ وشمگیر ~ صیدکننده بلدرچین، نام پسر زیار از امرای آل زیار ~ boy ~

فارسی ~ وشنام ~ دارای نام نیک ~ boy ~

فارسی ~ وفادار ~ با وفا، آن كه يا آنچه به تعهد، دوستی و عشق پای بند باشد ~ boy ~

فارسی ~ ولیداد ~ داده ولی ~ boy ~

فارسی ~ ونداد ~ امید، آرزو، بشارت دهنده پیروزی ~ boy ~

فارسی ~ وهامان ~ نام پدر سلمان فارسی ~ boy ~

فارسی ~ وهان ~ جمع خوبان، بهان ~ boy ~

فارسی ~ وهرز ~ نام سردار ایرانی ~ boy ~

فارسی ~ وهزاد ~ نام اسب ‏سیاوش، زاده خوب و نیکو ~ boy ~

فارسی ~ وهسود ~ بهسود، از نامهای زمان ساسانیان ~ boy ~

فارسی ~ وهمهر ~ نام مرزبان ارمنستان در زمان بهرام گور پادشاه ساسانی ~ boy ~

فارسی ~ وهنیا ~ بهنیا، کسی که از نسل خوبان است ~ boy ~

فارسی ~ ویارش ~ بیارش، دو دلیر ~ boy ~

فارسی ~ ویراب ~ از نامهای امروزی زرتشتیان ~ boy ~

فارسی ~ ویسپار ~ از نجبای پارس ~ boy ~

فارسی ~ ویستهم ~ گستهم نام سپهبد بابل در زمان یزدگرد پادشاه ساسانی ~ boy ~

فارسی ~ ویشتاسب ~ دارنده ی اسب سرکش ~ boy ~

فارسی ~ ویناسب ~ نام دوازدهمین جد آذرباد مهراسپند ~ boy ~

فارسی ~ ویهان ~ نیکان، نام يكی از سرداران ديلمی، علت و سبب ~ boy ~

فارسی ~ ویوان ~ نام حاکم رُخّج در زمان داریوش پادشاه هخامنشی ~ boy ~

فارسی ~ یادا ~ نشان ~ boy ~

فارسی ~ یادگار ~ خاطره، ماندگار، اثر، نشان، به جا مانده از کسی ~ boy ~

فارسی ~ یار ~ مدد، مددکار ~ boy ~

فارسی ~ یارا ~ توانایی، قدرت، جرأت، فرصت ~ boy ~

فارسی ~ یاران ~ دوستان، رفیقان ~ boy ~

فارسی ~ یارتا ~ همتای یار، همچون یار ~ boy ~

فارسی ~ یاردا ~ یار مادر ~ boy ~

فارسی ~ یاردل ~ یار دل و جان ~ boy ~

فارسی ~ یارسا ~ مانند یار ~ boy ~

فارسی ~ یارسام ~ یار آتش ~ boy ~

فارسی ~ یارمس ~ یار بزرگ ~ boy ~

فارسی ~ یارنیک ~ یار خوب ~ boy ~

فارسی ~ یاره ~ یارا، قدرت ~ boy ~

فارسی ~ یارور ~ یاریگر، یاور ~ boy ~

فارسی ~ یازا ~ خواهان، متمایل ~ boy ~

فارسی ~ یاسان ~ نام یکی از پیغمبران باستانی ایران ~ boy ~

فارسی ~ یاور ~ یاری دهنده، دوست، پشتیبان، حامی ~ boy ~

فارسی ~ یاور(Yavar) ~ یاریکننده (Helper) ~ boy ~

فارسی ~ یاوند ~ پادشاه ~ boy ~

فارسی ~ یزداد ~ خداداد ~ boy ~

فارسی ~ یزدان ~ خداوند، ایزد ~ boy ~

فارسی ~ یزدان(Yazdan) ~ خدایی (Divine) ~ boy ~

فارسی ~ یزدانداد ~ خداداد، عدل الهی ~ boy ~

فارسی ~ یزدانمهر ~ ترکیب دو اسم یزدان و مهر (خداوند و محبت) ~ boy ~

فارسی ~ یزدانیار ~ خدا یار اوست ~ boy ~

فارسی ~ یزدگرد ~ افریده خداوند ~ boy ~

فارسی ~ یشتار ~ پرستنده ~ boy ~

فارسی ~ یشم ~ سنگ سبز رنگ گرانبها ~ boy ~

فارسی ~ یلان ~ پهلوانان ~ boy ~

فارسی ~ یلسان ~ مانند پهلوان ~ boy ~

فارسی ~ یوسف(Yousef) ~ نام یکی از پیامبران (Name of a prophet) ~ boy ~

فارسی ~ یونس(Younes) ~ نام یکی از پیامبران (Name of a prophet) ~ boy ~

فارسی ~ ابناس ~ خواهر حضرت یعقوب و عمه حضرت یوسف ~ girl ~

فارسی ~ احساس ~ عاطفه، ذوق ~ girl ~

فارسی ~ احسانه ~ منسوب به احسان، بخشش، خوبی، نیکی ~ girl ~

فارسی ~ اختر ~ ستاره، بخت، پرچم، نام نوعی گیاه گلدار ~ girl ~

فارسی ~ اخگر ~ پاره ی آتش، شراره، زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ ارتادخت ~ دختر پاك ~ girl ~

فارسی ~ اردی ~ مخفف اردیبهشت ~ girl ~

فارسی ~ اردیبهشت ~ نام دومین ماه از سال خورشیدی، نام سومین روز از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نام فرشته ای که نماینده پاکی و نگهبان آتش است ~ girl ~

فارسی ~ ارزنده ~ دارای ارزش، بهادار، محترم ~ girl ~

فارسی ~ ارزین ~ ارزشمند، ارجمند ~ girl ~

فارسی ~ ارزینه ~ ارزنده، گرانبها ~ girl ~

فارسی ~ ارسا ~ ارس ~ girl ~

فارسی ~ ارشامه ~ قدرت ~ girl ~

فارسی ~ ارشانوش ~ مقدسِ جاوید ~ girl ~

فارسی ~ ارشین ~ دوست ترین، دوست داشتنی، نام یکی از شاهدخت‌های با درايت هخامنشی ~ girl ~

فارسی ~ ارغوان ~ گل سرخ رنگ، صورت سرخ و زیبا ~ girl ~

فارسی ~ ارمیندخت ~ دختري كه از نژاد آرمين است ~ girl ~

فارسی ~ ارناز ~ از نامهای باستانی ~ girl ~

فارسی ~ ارنواز ~ دارنده سخن سزاوار، از شخصیتهای شاهنامه ~ girl ~

فارسی ~ اروشه ~ سفید، روشن ~ girl ~

فارسی ~ ارونا ~ شاد و شادمان ~ girl ~

فارسی ~ اریاک ~ آريايی ~ girl ~

فارسی ~ اریکا ~ نخل هندی، فوفل، شاهزاده ~ girl ~

فارسی ~ اسپانتا ~ دختر مورد ستایش ~ girl ~

فارسی ~ اسپاندا ~ اسپنتا، پاک و مقدس ~ girl ~

فارسی ~ اسپنوی ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ girl ~

فارسی ~ استاتیرا ~ نام همسر و دختر داريوش سوم، نام همسر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی ~ girl ~

فارسی ~ اشتار ~ الهه عشق و برکت ~ girl ~

فارسی ~ اصیلا ~ منسوب به اصیل، نجیب، پاک نژاد ~ girl ~

فارسی ~ اطلسی ~ منسوب به اطلس، از جنس اطلس ~ girl ~

فارسی ~ اطهره ~ زن پاک از القاب حضرت فاطمه میباشد ~ girl ~

فارسی ~ افرا ~ (به‌مجاز) خوش قامت و زیبا، كلمه تحسين به معنی آفرين، مرحبا، نام نوعی درخت ~ girl ~

فارسی ~ افراخته ~ افراشته، بالابرده ~ girl ~

فارسی ~ افراز ~ افراشتن و افروختن ~ girl ~

فارسی ~ افراشته ~ بلند ساخته، برداشته ~ girl ~

فارسی ~ افرند ~ ابريشم ~ girl ~

فارسی ~ افروخته ~ برافروخته، سرخ ~ girl ~

فارسی ~ افروز ~ افروختن، افروزنده، روشن کننده، تابنده، سوزاننده ~ girl ~

فارسی ~ افروزان ~ افروختن ~ girl ~

فارسی ~ افروزه ~ افروز، شهاب، تابان و سوزاننده ~ girl ~

فارسی ~ افروشه ~ نوعی حلوا ~ girl ~

فارسی ~ افروغ ~ تابش روشنی ~ girl ~

فارسی ~ افری ~ آفرین ~ girl ~

فارسی ~ افرینا ~ آفرین ~ girl ~

فارسی ~ افسانه ~ سرگذشت و حكايت گذشتگان، افسون، سحر، داستان تخیلی ~ girl ~

فارسی ~ افسر ~ کلاه پادشاهی، تاج ~ girl ~

فارسی ~ افسرخاتون ~ تاج بانو، سر آمد همه زنان ~ girl ~

فارسی ~ افسردخت ~ سرآمد همه دختران ~ girl ~

فارسی ~ افسون ~ حیله، تزویر، کلمات جادوگران، جادو، جاذبه ~ girl ~

فارسی ~ افشان ~ افشاننده، پريشان، پراكنده، آشفته ~ girl ~

فارسی ~ الزا ~ فرزند ايل ~ girl ~

فارسی ~ السا ~ مثل ایل، همانند ایل، بخشنده، دختر نجیب و پاکدامن ~ girl ~

فارسی ~ السانا ~ مثل ایل، مثل مردم ایل و شهر و ولایت، چون خویشان، اصیل، خانواده‌دار ~ girl ~

فارسی ~ الشاد ~ موجب شادی ايل ~ girl ~

فارسی ~ الماس ~ سخت‌ترين ماده‌ی طبيعی است و كاربردهای تزيينی و صنعتی دارد، (مجاز) شمشير ~ girl ~

فارسی ~ المیرا ~ فدایی ایل ~ girl ~

فارسی ~ الناز ~ ترکیب دو اسم ال و ناز (ایل و محبوب) ~ girl ~

فارسی ~ الههناز ~ الهه ی زیبا و قشنگ ~ girl ~

فارسی ~ الوا ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ girl ~

فارسی ~ الیتا ~ فرشته جنگ ~ girl ~

فارسی ~ الیسا ~ وعده خدا، سوگند خدا، دختری که مانند گل انار لطیف است ~ girl ~

فارسی ~ الیستر ~ مورد محبت ایل ~ girl ~

فارسی ~ الین ~ منسوب به ایل، (به مجاز) هم نژاد و هم خون ~ girl ~

فارسی ~ امیده ~ امید، آرزو ~ girl ~

فارسی ~ امیرا ~ منتسب به پادشاه و حاکم و امیر ~ girl ~

فارسی ~ امیردخت ~ دختر پادشاه، شاهدخت ~ girl ~

فارسی ~ امینا ~ زن درستکار ~ girl ~

فارسی ~ انار ~ میوه ای خوراکی با دانه های قرمز یا سفید فراوان و مزه ترش یا شیرین ~ girl ~

فارسی ~ انارام ~ روشنایی بی فروغ و بی پایان ~ girl ~

فارسی ~ انارگل ~ گل انار ~ girl ~

فارسی ~ اندیشه ~ فکر، اندیشه ~ girl ~

فارسی ~ انسی ~ مربوط به انس، انسان ~ girl ~

فارسی ~ انگیزه ~ آنچه یا آن که کسی را وادار به کار کند، محرک، باعث ~ girl ~

فارسی ~ انوشک ~ نام زنی در زمان ساسانیان ~ girl ~

فارسی ~ انوشه ~ جاویدان، شادمان، خوشحال، از شخصیتهای شاهنامه ~ girl ~

فارسی ~ انیژ ~ نام یک گیاه ~ girl ~

فارسی ~ اوتانا ~ دارای اندام زیبا، نام یکی از یاران داریوش یکم پادشاه هخامنشی ~ girl ~

فارسی ~ ایتوک ~ مژده، خبر خوش ~ girl ~

فارسی ~ ایران ~ مکان آریاییان، نام کشور و سرزمین عزیز ما ~ girl ~

فارسی ~ ایرانا ~ ای ایران ~ girl ~

فارسی ~ ایراندخت ~ دختر ايران، دختر ايرانی، دختر آريايی ~ girl ~

فارسی ~ ایرانشید ~ خورشید ایران ~ girl ~

فارسی ~ ایرانمهر ~ ترکیب دو اسم ایران و مهر (سرزمین آریاییان و محبت) ~ girl ~

فارسی ~ ایرانه ~ مربوط به ایران، ایرانی، منتسب به ایران زمین ~ girl ~

فارسی ~ ایرن ~ گونه‌ای دیگر از واژه ایران ~ girl ~

فارسی ~ ایزدچهر ~ دارای چهره ای چون فرشتگان ~ girl ~

فارسی ~ ایشتار ~ نام یکی از الهه‌های آشوری ~ girl ~

فارسی ~ ایلسا ~ همانند ایل ~ girl ~

فارسی ~ ایلسانا ~ السانا، همانند ایل ~ girl ~

فارسی ~ ایلماه ~ زيباروي ايل ~ girl ~

فارسی ~ ایلناز ~ افتخار ایل، نازنین ایل ~ girl ~

فارسی ~ ایلیکا ~ الیکا، هل، گیاهی از تیره زنجبیلیان ~ girl ~

فارسی ~ ایمانا ~ منسوب به ایمان، باور، اعتقاد ~ girl ~

فارسی ~ ایمانه ~ منسوب به ايمان، باور، گرایش، اعتقاد ~ girl ~

فارسی ~ ایواز ~ آراسته و پیراسته ~ girl ~

فارسی ~ آبانا ~ منسوب به آبان، آبان ~ girl ~

فارسی ~ آباندخت ~ دختری که در آبان به دنیا آمده، دختر آبان، نام همسر داریوش سوم پادشاه هخامنشی ~ girl ~

فارسی ~ آباندیس ~ مانند آبان ~ girl ~

فارسی ~ آبانسا ~ مانند آبان ~ girl ~

فارسی ~ آبانمهر ~ ترکیب دو اسم آبان و مهر (نام فرشته نگهبان آب و مهربانی) ~ girl ~

فارسی ~ آبتاب ~ دختری با چهره زیبا و درخشان، تابان ~ girl ~

فارسی ~ آبحیات ~ در افسانه ها آب زندگانی که عمر جاویدان می دهد ~ girl ~

فارسی ~ آبدیس ~ مانند آب زلال و شفاف ~ girl ~

فارسی ~ آبرخ ~ زیبا، لطیف، روشن، کسی که چهره ای مانند آب دارد ~ girl ~

فارسی ~ آبرود ~ کنایه از دختری که مانند سنبل خوش نقش و زیباست ~ girl ~

فارسی ~ آبروشن ~ خوشبخت، ارجمند ~ girl ~

فارسی ~ آبرون ~ همیشه سبز، همیشه جوان، گل همیشه بهار ~ girl ~

فارسی ~ آبسال ~ باغ، بستان، بهار ~ girl ~

فارسی ~ آبشار ~ آبی که به طور طبیعی از بلندی به پستی فرو می ریزد ~ girl ~

فارسی ~ آبگون ~ به رنگ آب، آبی، گل نیلوفر ~ girl ~

فارسی ~ آبگین ~ دارای طبیعت آب، آینه، آیینه ~ girl ~

فارسی ~ آبگینه ~ شیشه، آینه، ظرف شیشه ای یا بلورین به ویژه جام شراب ~ girl ~

فارسی ~ آبناز ~ نام زنی در منظومه ویس و رامین، کنایه از لطافت پوست ~ girl ~

فارسی ~ آبناهید ~ نام زنی در منظومه ویس و رامین ~ girl ~

فارسی ~ آبنوش ~ نوشنده آب، دوستدار روشنایی ~ girl ~

فارسی ~ آبین ~ به رنگ آب، همانند آب ~ girl ~

فارسی ~ آبینه ~ همانند آب ~ girl ~

فارسی ~ آپادانا ~ کاخ با شکوه هخامنشیان ~ girl ~

فارسی ~ آپام ~ نام همسر داریوش اول پادشاه هخامنشی ~ girl ~

فارسی ~ آپاما ~ نام دختر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی ~ girl ~

فارسی ~ آپامنه ~ نام دختر یکی از فرماندهان ایرانی در زمان سلوکیان ~ girl ~

فارسی ~ آتاشا ~ منسوب به آتاش، (به مجاز) هم نام ~ girl ~

فارسی ~ آتاناز ~ افتخار پدر، موجب آسايش و شادكامی پدر، عزيزِ پدر، دختر نازنین بابا ~ girl ~

فارسی ~ آترا ~ آذر، آتش، نام یکی از ماههای پاییز ~ girl ~

فارسی ~ آتری ~ آترا، آتشین، آذرین ~ girl ~

فارسی ~ آتریا ~ بانوی آتش ~ girl ~

فارسی ~ آتریزاد ~ بسيار سرخ‌رو و زيبا ~ girl ~

فارسی ~ آتریسا ~ آتش‌گون، آذرگون، مانند آتش، (به مجاز) زیبا رو ~ girl ~

فارسی ~ آترین ~ منسوب به آتش، آتشین، (به مجاز) زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ آترینا ~ منسوب به آترین، آتش، آتشین، (به مجاز) زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ آتسا ~ زبر دست ~ girl ~

فارسی ~ آتش ~ حرارت توأم با نور، حرارت و گرما ~ girl ~

فارسی ~ آتشدخت ~ کنایه از دختر با شور و حرارت ~ girl ~

فارسی ~ آتشفام ~ به رنگ آتش، دختران سرخ روی ~ girl ~

فارسی ~ آتشک ~ نام یکی از شخصیتهای داستان سمک عیار ~ girl ~

فارسی ~ آتشگون ~ ارغوانی، دختران سرخ روی ~ girl ~

فارسی ~ آتشه ~ برق، آذرخش ~ girl ~

فارسی ~ آتورینا ~ متحول کننده، تغییر دهنده ~ girl ~

فارسی ~ آتیس ~ نام خدای حاصلخیزی فریگیان ~ girl ~

فارسی ~ آتیسا ~ آینده نگر ~ girl ~

فارسی ~ آدرا ~ آبرومند ~ girl ~

فارسی ~ آدرینا ~ زیبارو، آتشین، سرخ‌روی ~ girl ~

فارسی ~ آدلیا ~ مشهور، نامدار، (به مجاز) دختری که به لحاظ زیبایی مشهور و نامی است ~ girl ~

فارسی ~ آدنیس ~ گلی به رنگ زرد و قرمز ~ girl ~

فارسی ~ آدورینا ~ کمک کننده، یاری دهنده ~ girl ~

فارسی ~ آدونیس ~ آدنیس، گلی به رنگ زرد و قرمز ~ girl ~

فارسی ~ آدیا ~ تیزبین، ژرف نگر ~ girl ~

فارسی ~ آدیش ~ آتش، اخگر، شراره آتش ~ girl ~

فارسی ~ آدیشا ~ منسوب به آتش، (به مجاز) زیباروی ~ girl ~

فارسی ~ آدیشه ~ آتش ~ girl ~

فارسی ~ آدینا ~ منسوب به آدین، دارای زیور، زینت و آرایش، (به مجاز) زیبا ~ girl ~

فارسی ~ آدینه ~ روز جمعه، آخرین روز هفته ~ girl ~

فارسی ~ آذربانو ~ بانوی آتش، نورانی و زیبا مانند آتش ~ girl ~

فارسی ~ آذرچهر ~ دارای چهره ای چون آتش، نام پدر آذرداد از خاندان کیانیان ~ girl ~

فارسی ~ آذرخش ~ صاعقه، برق ~ girl ~

فارسی ~ آذردخت ~ دختر آذر، دختر آتشین، (به‌مجاز) دختر سرخ‌گون و زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ آذرسا ~ مانند آتش، به رنگ آتش، (به مجاز) زيبارو ~ girl ~

فارسی ~ آذرشب ~ فرشته نگهبان آتش که همواره در آتش است ~ girl ~

فارسی ~ آذرفروغ ~ درخشنده و زيبا ~ girl ~

فارسی ~ آذرک ~ آذرِ محبوب و دوست داشتنی ~ girl ~

فارسی ~ آذرگل ~ گلی سرخ رنگ شبیه شقایق ~ girl ~

فارسی ~ آذرگون ~ گلی است از دسته شقایق ها که رنگش زرد است و میانش مشکی است، به رنگ آتش ~ girl ~

فارسی ~ آذرماه ~ دختری که مانند ماه زیباست و مانند آتش درخشنده ~ girl ~

فارسی ~ آذرمه ~ آذرماه، رئیس و بزرگ آتشها ~ girl ~

فارسی ~ آذرمیدخت ~ پادشاه ساسانی و دختر خسروپرویز ~ girl ~

فارسی ~ آذرمینا ~ لعلگون، سرخ رنگ ~ girl ~

فارسی ~ آذرنگ ~ روشن و نورانی، آتش ~ girl ~

فارسی ~ آذرنوش ~ نوش آذر، نام آتشکده دوم ~ girl ~

فارسی ~ آذرهمایون ~ ترکیب دو اسم آذر و همایون (آتش و خجسته) ~ girl ~

فارسی ~ آذریاس ~ زیبا رو و معطر ~ girl ~

فارسی ~ آذرین ~ آتشین، گرم و سوزان ~ girl ~

فارسی ~ آذریون ~ گل همیشه بهار ~ girl ~

فارسی ~ آذین ~ زینت، آرایش، زیور، آیین ~ girl ~

فارسی ~ آذیندخت ~ دختری که وجودش موجب آرایش و ارج بستگانش است ~ girl ~

فارسی ~ آذینگل ~ زینت گل، زیورگل ~ girl ~

فارسی ~ آرا ~ آراستن، زيور، زينت و آرايش، آرايش‌كننده، آراينده ~ girl ~

فارسی ~ آرادخت ~ دختر آراينده ~ girl ~

فارسی ~ آراسته ~ آن که دارای صفت‌های خوب اخلاقی است، آنچه آرایش شده و زینت و زیور داده شده است، منظم ~ girl ~

فارسی ~ آراگل ~ زیبا کننده گلها ~ girl ~

فارسی ~ آرام ~ آسايش، صلح، آشتی، مايه‌ی آرامش ~ girl ~

فارسی ~ آرامچهر ~ آن‌كه چهره‌اش نشانگر آرامش است ~ girl ~

فارسی ~ آرامدخت ~ دختر آرام و سازگار ~ girl ~

فارسی ~ آرامش ~ آسایش، راحتی، صلح، امنيت، وقار و طمأنينه ~ girl ~

فارسی ~ آرامه ~ منسوب به آرام، آرامش ~ girl ~

فارسی ~ آرای ~ زیور بستن، زینت دادن ~ girl ~

فارسی ~ آرایه ~ آرایش زیبایی ~ girl ~

فارسی ~ آرتانا ~ آهنگ آرامش بخش، خوش آهنگ ~ girl ~

فارسی ~ آرتمیس ~ نام يكي از الهه‌‌هاي يوناني، نام نخستین زن دریانورد ایرانی، گوینده‌ی راستی ~ girl ~

فارسی ~ آرتنوس ~ صادق، راستگو ~ girl ~

فارسی ~ آرتونیس ~ نام دختر ارته باذ ~ girl ~

فارسی ~ آرتیستون ~ نام دختر کوروش پادشاه هخامنشی ~ girl ~

فارسی ~ آرتینا ~ آرتین ~ girl ~

فارسی ~ آرتینه ~ منسوب به آرتین، پاک و مقدس ~ girl ~

فارسی ~ آردیسیا ~ نام نوعی گل ~ girl ~

فارسی ~ آرزو ~ امید، انتظار، اشتياق ~ girl ~

فارسی ~ آرسینا ~ زن زیبای شجاع و مغرور ~ girl ~

فارسی ~ آرشیدا ~ خورشید آریایی، بانوی درخشان ~ girl ~

فارسی ~ آرشینا ~ دوست داشتنی و عاقل ترین ~ girl ~

فارسی ~ آرکیا ~ شاه آریایی ~ girl ~

فارسی ~ آرمانا ~ امیدوار، آرزومند ~ girl ~

فارسی ~ آرمیتاژ ~ بلند مرتبه ~ girl ~

فارسی ~ آرمیدخت ~ دختر چالاک ~ girl ~

فارسی ~ آرمیس ~ روشن و پاک ~ girl ~

فارسی ~ آرمیلا ~ دختر آرام و باوقار ~ girl ~

فارسی ~ آرمینا ~ منسوب به آرمین، دختر همیشه پیروز، بانوی مقتدر، الهه زیبایی ~ girl ~

فارسی ~ آرمینه ~ منسوب به آرمین ~ girl ~

فارسی ~ آرنوش ~ ایرانی جاوید، آریایی ~ girl ~

فارسی ~ آرنوشا ~ آريايی جاويدان ~ girl ~

فارسی ~ آرنیکا ~ آریایی نیک پندار، آریایی نیک خو، هميشه بهار كوهی ~ girl ~

فارسی ~ آروشا ~ درخشان، نورانی، باهوش، سفید ~ girl ~

فارسی ~ آریاچهر ~ آريا نژاد ~ girl ~

فارسی ~ آریادخت ~ دختر آریایی، دختر ایرانی ~ girl ~

فارسی ~ آریانا ~ منسوب به آریا، آریایی ~ girl ~

فارسی ~ آریاناز ~ مایه ی افتخار نژاد آریایی، مظهر زیبایی و جمال نژاد آریایی ~ girl ~

فارسی ~ آریانه ~ زن آریایی ~ girl ~

فارسی ~ آریژه ~ نام شهری در زمان اسکندر ~ girl ~

فارسی ~ آریسا ~ مانند آریایی، نجیب‌زاده آریایی، رنگین کمان ~ girl ~

فارسی ~ آریسان ~ مانند آريايی ~ girl ~

فارسی ~ آریستا ~ زیبا، مانند عروس ~ girl ~

فارسی ~ آریشیدا ~ بانوی درخشان آریایی ~ girl ~

فارسی ~ آرینا ~ از نسل آریایی، نجیب و با اصالت ~ girl ~

فارسی ~ آریندخت ~ دختر آریایی، دختر ایرانی ~ girl ~

فارسی ~ آزاددخت ~ دختر آزاده و نجیب و اصیل ~ girl ~

فارسی ~ آزاده ~ آزاد، اصیل، نجیب، فروتن، وارسته ~ girl ~

فارسی ~ آزرمچهر ~ داراي روي مهربان ~ girl ~

فارسی ~ آزرمدخت ~ آزرمیدخت، دخترِ همیشه جوان ~ girl ~

فارسی ~ آزرمین ~ با فضيلت و با تقوي ~ girl ~

فارسی ~ آزیتا ~ آزاده و رها، شاهزاده‌ای در زمان هخامنشی ~ girl ~

فارسی ~ آسا ~ آسودن، آسایش دهنده، وقار، ثبات، آراینده ~ girl ~

فارسی ~ آسادخت ~ دختر زیبا، دختر آرام، دختر با وقار ~ girl ~

فارسی ~ آسانا ~ دختر زیبا ~ girl ~

فارسی ~ آساهیر ~ آرامش بخش ~ girl ~

فارسی ~ آسایش ~ راحت، استراحت، آسانی ~ girl ~

فارسی ~ آسمان ~ عالم بالا، درگاه قدس خداوند، عالم غيب، جايگاه فرشتگان، سپهر ~ girl ~

فارسی ~ آسمانه ~ آسمان ~ girl ~

فارسی ~ آسمانهور ~ خورشید آسمان ~ girl ~

فارسی ~ آسودا ~ راحت و آرام، آسوده ~ girl ~

فارسی ~ آسوده ~ راحت و آرام ~ girl ~

فارسی ~ آسیمه ~ مضطرب، گیج، حیران ~ girl ~

فارسی ~ آشا ~ پاکی و راستی ~ girl ~

فارسی ~ آشتی ~ دوستی و پیوند دوباره بعد از رنجش و آزردگی، سازش و صلح، آرامش ~ girl ~

فارسی ~ آشنا ~ دوست و رفیق، شناسنده، آگاه به چیزی یا امری، عاشق، دلداده ~ girl ~

فارسی ~ آشورینا ~ تغییر دهنده ~ girl ~

فارسی ~ آصفه ~ آصف، با تدبیر و خردمند ~ girl ~

فارسی ~ آطوسا ~ آتوسا، نام دختر کورش کبیر ~ girl ~

فارسی ~ آغابانو ~ بانوی بزرگ ~ girl ~

فارسی ~ آغوش ~ بغل گرفتن ~ girl ~

فارسی ~ آفتاب ~ نور خورشید، روشنایی ~ girl ~

فارسی ~ آفتابدخت ~ دختر آفتاب، دختر خورشید ~ girl ~

فارسی ~ آفرنگ ~ زيبايي ~ girl ~

فارسی ~ آفریده ~ مخلوق، بشر، انسان، آدمی ~ girl ~

فارسی ~ آفرین ~ تحسين، ستايش، سپاس، تبريك، آفرينش، دعا ~ girl ~

فارسی ~ آفرینش ~ خلقت، خلق، ابداع ~ girl ~

فارسی ~ آفرینماه ~ ترکیب دو اسم آفرین و ماه (ستایش و زیبارو) ~ girl ~

فارسی ~ آفرینمهر ~ ترکیب دو اسم آفرین و مهر (ستایش و محبت) ~ girl ~

فارسی ~ آفرینناز ~ دختری که بسیار ناز داردکنایه از دختر زیبا و طناز ~ girl ~

فارسی ~ آفریننوش ~ کسی که تحسین همه را بر می انگیزاند ~ girl ~

فارسی ~ آفشید ~ خورشید، روشنایی آفتاب ~ girl ~

فارسی ~ آقبانو ~ بانوی سپید، کسی که چهره ای زیبا و سفید دارد ~ girl ~

فارسی ~ آقگل ~ گل سفید ~ girl ~

فارسی ~ آگاهدخت ~ دختر آگاه، دختر مطلع، بانوی باخبر ~ girl ~

فارسی ~ آلاله ~ شقایق، لاله ~ girl ~

فارسی ~ آلاوه ~ آتشدان، شعله آتش ~ girl ~

فارسی ~ آلوگونه ~ دختر زیبا و به اصطلاح سرخ و سفید ~ girl ~

فارسی ~ آلینا ~ زیبا و سرخ روی ~ girl ~

فارسی ~ آمستریدا ~ نام دختر اردشیر دوم ، از اسامی کهن . ~ girl ~

فارسی ~ آمستریس ~ نام مادر اردشیر دراز دست پادشاه هخامنشی ~ girl ~

فارسی ~ آمیتیدا ~ همسر کوروش پادشاه هخامنشی ~ girl ~

فارسی ~ آمیتیس ~ نام دختر خشایار پادشاه هخامنشی ~ girl ~

فارسی ~ آناتا ~ نظیر و مانند مادر ~ girl ~

فارسی ~ آناشید ~ دختر زیباروی مادر، مایه دلگرمی و روشنایی زندگی مادر ~ girl ~

فارسی ~ آنامهر ~ ترکیب دو اسم آنا و مهر (مادر و خورشید) ~ girl ~

فارسی ~ آناناز ~ ناز مادر ~ girl ~

فارسی ~ آناهل ~ الهه پاکی، الهه باران، گل خوشبو ~ girl ~

فارسی ~ آناهیتا ~ بی آلایش، پاک، به دور از آلودگی و ناپاکی، سیاره زهره که مظهر زیبایی و عشق است. ~ girl ~

فارسی ~ آندیا ~ نام همسر بابلي اردشير پادشاه هخامنشي، دختر پاک، فرشته کوچک ~ girl ~

فارسی ~ آنو ~ نام خدای آسمان ~ girl ~

فارسی ~ آنوشا ~ کیش، مذهب، آیین ~ girl ~

فارسی ~ آنیا ~ بی نظیر، عشق مطلق ~ girl ~

فارسی ~ آنیتا ~ آراستگی، مهربانی، خوش‌رویی، پاک، بی‌گناه، آناهیتا، از بین برنده ناپاکی و پلیدی ~ girl ~

فارسی ~ آنید ~ فرشته پاکی ها ~ girl ~

فارسی ~ آنیدا ~ خالق و آفریننده عشق ~ girl ~

فارسی ~ آنیسا ~ مانند عشق،مبارز بزرگ ~ girl ~

فارسی ~ آنیکا ~ فرد خوش صورت و زیبا ~ girl ~

فارسی ~ آهنگ ~ قطعه موسیقی، اراده، قصد ~ girl ~

فارسی ~ آهو ~ غزال، معشوق زیبا، چشم زیبا،تندرونده ~ girl ~

فارسی ~ آهودخت ~ دختري به زيبايي آهو ~ girl ~

فارسی ~ آهید ~ آهو ~ girl ~

فارسی ~ آوا ~ آواز، شهرت، عقیده ~ girl ~

فارسی ~ آوادیس ~ کسی که دلنشین است یا صدای دلنشینی دارد ~ girl ~

فارسی ~ آواز ~ صدای بلند، خروش، آوا ~ girl ~

فارسی ~ آوازه ~ نغمه، ترانه، نوا ~ girl ~

فارسی ~ آوانا ~ آوا، موسیقی ~ girl ~

فارسی ~ آواناز ~ آوا و صوت قشنگ و زیبا ~ girl ~

فارسی ~ آوانوش ~ آوا و صدای زندگی ~ girl ~

فارسی ~ آونگ ~ نام رشته ای که خوشه انگور و بعضی میوه ها را به آن می بندند ~ girl ~

فارسی ~ آویده ~ مشتاق، خواهان ~ girl ~

فارسی ~ آویز ~ گلی زینتی به شکل زنگوله و قرمز رنگ ~ girl ~

فارسی ~ آویژه ~ معشوق، دلبر، خاص، خالص ~ girl ~

فارسی ~ آویسا ~ مانند آب، پاک و روشن همانند آب ~ girl ~

فارسی ~ آویشا ~ آویشن ~ girl ~

فارسی ~ آویشن ~ گیاهی از تیره ی نعناعیان با گل های سفید ~ girl ~

فارسی ~ آوین ~ مانند آب، زلال، (در کردی) عشق ~ girl ~

فارسی ~ آوینا ~ دختر پاک، بانویی که مثل آب زلال است ~ girl ~

فارسی ~ آیپری ~ ماه پری ~ girl ~

فارسی ~ آیتا ~ مانند ماه، دختر زیبا رو ~ girl ~

فارسی ~ آیتک ~ ماه تنها، ماه بی‌همتا، (مجاز) زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ آیتن ~ ماه بدن، ماه پیکر، برابر با ماه، (به مجاز) زيبارو ~ girl ~

فارسی ~ آیدا ~ شاد و خوشحال، درون ماه، مثل ماه، فرشته، گياهي كه كنار آب مي‌رويد ~ girl ~

فارسی ~ آیدانا ~ منسوب به آیدان، زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ آیدیس ~ به زيبايی و تابندگی ماه ~ girl ~

فارسی ~ آیریا ~ آریا ~ girl ~

فارسی ~ آیریانا ~ ایران ~ girl ~

فارسی ~ آیریس ~ سوسن خوش خبر ~ girl ~

فارسی ~ آیرین ~ آگرین، آتشين، آذرين، بسيار شجاع و پركار ~ girl ~

فارسی ~ آیسا ~ مثل ماه، شبيه به ماه، (به مجاز) زيبارو ~ girl ~

فارسی ~ آیسان ~ مثل ماه، همانند ماه، مهسا، زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ آیسانا ~ همچون ماه، ماه وش، (مجاز) زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ آیسوده ~ زيباروی ~ girl ~

فارسی ~ آیشا ~ شاهزاده ماه ~ girl ~

فارسی ~ آیشید ~ نور ماه ~ girl ~

فارسی ~ آیفر ~ شأن و شکوه ماه ~ girl ~

فارسی ~ آیگل ~ درخشان مانند ماه و زیبا مانند گل ~ girl ~

فارسی ~ آیگین ~ دارنده و همراه ماه، زیبا روی، ایل زیبا ~ girl ~

فارسی ~ آیما ~ ماه من، زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ آینار ~ ویژگی کسی که چون انار سرخ است و چون ماه زیباست ~ girl ~

فارسی ~ آیناز ~ ماه قشنگ و زيبا، (به مجاز) زيبارو ~ girl ~

فارسی ~ آینام ~ داراي صورت و ظاهر ماه، زیباروی ~ girl ~

فارسی ~ آینه ~ شیشه تصویرنما، آیینه ~ girl ~

فارسی ~ آینوش ~ ماه جاويدان ~ girl ~

فارسی ~ آیید ~ شخص پر جنب و جوش ~ girl ~

فارسی ~ آییژ ~ شراره، شراره آتش ~ girl ~

فارسی ~ آیینه ~ جسمی شفاف و منعکس کننده صورت اشیا ~ girl ~

فارسی ~ باختر ~ مغرب، در پهلوي به معني ستاره ~ girl ~

فارسی ~ باران ~ قطره‌های آب که از ابر فروچکد ~ girl ~

فارسی ~ بارانا ~ ای باران ~ girl ~

فارسی ~ بارانه ~ منسوب به باران، باران ~ girl ~

فارسی ~ بارش ~ بارش باران، نازل شدن نعمت الهی از آسمان ~ girl ~

فارسی ~ بارلی ~ میوه دار، سودمند ~ girl ~

فارسی ~ بارنک ~ نام درختی است ~ girl ~

فارسی ~ بارین ~ در كردی باريدن باران ~ girl ~

فارسی ~ بافرین ~ بآفرین لایق تحسین، درخور آفرین ~ girl ~

فارسی ~ بالان ~ بالنده، رشد كننده ~ girl ~

فارسی ~ بالنده ~ آن که یا آنچه در حال رشد یا ترقی و پیشرفت است ~ girl ~

فارسی ~ بالی ~ عسلی ~ girl ~

فارسی ~ بالیده ~ رشد و نمو کرده ~ girl ~

فارسی ~ بامک ~ بامداد، صبح ~ girl ~

فارسی ~ بامی ~ درخشان، لقب شهر بلخ ~ girl ~

فارسی ~ بامین ~ صورت دیگری از بامی ~ girl ~

فارسی ~ بانری ~ بانوی بانوان ~ girl ~

فارسی ~ بانو ~ خانم، ملکه ~ girl ~

فارسی ~ بانورام ~ خانم مطیع ~ girl ~

فارسی ~ بانوگشسب ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ girl ~

فارسی ~ بایسته ~ سزاوار، شايسته، مناسب ~ girl ~

فارسی ~ بتیسا ~ دختر زیبا ~ girl ~

فارسی ~ بختآفرید ~ آفریده بخت و اقبال ~ girl ~

فارسی ~ بخشنده ~ عطا کننده ~ girl ~

فارسی ~ بدخشان ~ يعني سرزمين منسوب به بدخش يا بلخش كه معادن لعل در آن يافت مي‌شود ~ girl ~

فارسی ~ بدرالملوک ~ ماه شاهان ~ girl ~

فارسی ~ بدری ~ منسوب به بدر، ماه تمام ~ girl ~

فارسی ~ برزآفرید ~ آفریده با شکوه، نام مادر فرود ~ girl ~

فارسی ~ برسین ~ زاده خداوند ماه ~ girl ~

فارسی ~ برشنا ~ روشنایی، روشنی ~ girl ~

فارسی ~ برشید ~ زیبا چون آفتاب ~ girl ~

فارسی ~ برفا ~ بانوی سپیدی ~ girl ~

فارسی ~ برفی ~ سفید و زیبا مانند برف ~ girl ~

فارسی ~ برکه ~ استخر طبیعی، آب گیر ~ girl ~

فارسی ~ برنادخت ~ دختر جوان، ظريف ~ girl ~

فارسی ~ برهون ~ هاله، خرمن ماه ~ girl ~

فارسی ~ بریدخت ~ دختر پاكيزه و پاكدامن ~ girl ~

فارسی ~ بستانه ~ منسوب به بستان و باغ ~ girl ~

فارسی ~ بصیرا ~ بینا و آگاه ~ girl ~

فارسی ~ بلقیا ~ بلقیس ~ girl ~

فارسی ~ بلوران ~ منسوب به بلور ~ girl ~

فارسی ~ بلورین ~ شفاف و درخشان مانند بلور ~ girl ~

فارسی ~ بلوط ~ گیاهی درختی و جنگلی که میوه آن خوراکی است ~ girl ~

فارسی ~ بمانی ~ نامی که با آن طول عمر کودک را بخواهند ~ girl ~

فارسی ~ بنفشه ~ گلی که در فصل بهار می‌روید و دارای رنگ‌های گوناگون است ~ girl ~

فارسی ~ بنیتا ~ دختر بی همتای من ~ girl ~

فارسی ~ بهار ~ فصل اول سال خورشیدی، گل و شکوفه درختان، (به مجاز) دوره‌ شادابی هر چيز ~ girl ~

فارسی ~ بهارا ~ منسوب به بهار ~ girl ~

فارسی ~ بهارام ~ آرام بهتر، آرامش بهتر ~ girl ~

فارسی ~ بهاران ~ هنگام بهار، فصل بهار ~ girl ~

فارسی ~ بهارآفرین ~ آفریننده بهار ~ girl ~

فارسی ~ بهاردخت ~ دختر زیبا رو، دختر بهار ~ girl ~

فارسی ~ بهاررخ ~ آن که چهره ای زیبا و شاداب چون بهار دارد ~ girl ~

فارسی ~ بهارزهرا ~ ترکیب دو اسم بهار و زهرا (فصل اول سال خورشیدی و روشن تر) ~ girl ~

فارسی ~ بهارسا ~ مانند بهار، شبیه به بهار ~ girl ~

فارسی ~ بهارفاطمه ~ ترکیب دو اسم بهار و فاطمه (فصل اول سال خورشیدی و رانده شده از آتش) ~ girl ~

فارسی ~ بهارک ~ مانند بهار، (مجاز) زیبا و باطراوت ~ girl ~

فارسی ~ بهارگل ~ گلی که در بهار می روید ~ girl ~

فارسی ~ بهارناز ~ موجب فخر و نازش بهار ~ girl ~

فارسی ~ بهاره ~ منسوب به بهار، بهاری ~ girl ~

فارسی ~ بهارین ~ منسوب به بهار، بهاری ~ girl ~

فارسی ~ بهان ~ منسوب به خوبی و نیکی، خوبان ~ girl ~

فارسی ~ بهاندخت ~ دختر خوب و نيك ~ girl ~

فارسی ~ بهانه ~ دلیل، علت ~ girl ~

فارسی ~ بهآذین ~ شخص خوب و داراي اخلاق و رفتار نيكو كه آراسته به زيور و زينت است ~ girl ~

فارسی ~ بهآفرید ~ نيكو آفريده، آفريده‌ي خوب ~ girl ~

فارسی ~ بهآفرین ~ به وجود اورنده بهترینا ~ girl ~

فارسی ~ بهتا ~ (به مجاز) کسی که بهتر، خوب‌تر و زیباتر است ~ girl ~

فارسی ~ بهتاب ~ زيبا و قشنگ ~ girl ~

فارسی ~ بهترین ~ زيباترين، قشنگ‌ترين ~ girl ~

فارسی ~ بهثنا ~ بهترين ستايش ~ girl ~

فارسی ~ بهخاتون ~ بهترین بانو ~ girl ~

فارسی ~ بهدخت ~ دختر نیک و خوب ~ girl ~

فارسی ~ بهدیس ~ خوش رنگ، مانند خوبی و نیکی ~ girl ~

فارسی ~ بهرامه ~ ابریشم، بیدمشک ~ girl ~

فارسی ~ بهرانه ~ مرکب از بهر (سود، فایده) + انه (پسوند نسبت) ~ girl ~

فارسی ~ بهرخ ~ خوشگل و نیک منظر ~ girl ~

فارسی ~ بهرخسار ~ بهرخ ~ girl ~

فارسی ~ بهرو ~ خوبرو، نیک منظر، دختر زیبا، خوش چهره ~ girl ~

فارسی ~ بهروزه ~ خوشبخت، سعادتمند ~ girl ~

فارسی ~ بهسا ~ نيك چون خوبان و نيكان، دختر زیبا رو ~ girl ~

فارسی ~ بهسام ~ بهترین نور و روشنایی ~ girl ~

فارسی ~ بهسان ~ چون خوب، به مانند نيك ~ girl ~

فارسی ~ بهستا ~ بهترين ستايش كننده ~ girl ~

فارسی ~ بهستان ~ نیک بنیاد، نام پسر اردشیر سوم پادشاه هخامنشی ~ girl ~

فارسی ~ بهشت ~ فردوس، جهان بهتر ~ girl ~

فارسی ~ بهشته ~ بهشت، (مجاز) زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ بهشید ~ تابناک و دارای فروغ و روشنایی ~ girl ~

فارسی ~ بهکامه ~ مرکب از به (بهتر، خوبتر) + کامه (آرزو) ~ girl ~

فارسی ~ بهگل ~ خوب، بهتر، خوبتر، زيباتر از گل ~ girl ~

فارسی ~ بهناز ~ عشوه‌گر، خوش ناز و ادا، ملوس ~ girl ~

فارسی ~ بهنواز ~ مهربان ترین فرد، دختر مهربان ~ girl ~

فارسی ~ بهنورا ~ بهترین نور ~ girl ~

فارسی ~ بهنوش ~ گوارا ،نوش و شهد نیکو، نیکو نوشنده ~ girl ~

فارسی ~ بهی ~ خوبی، نيكی، تندرستی، سلامت، سعادت ~ girl ~

فارسی ~ بهیدخت ~ دختر نیک و خوب ~ girl ~

فارسی ~ بهین ~ بهترین، برگزیده ترین ~ girl ~

فارسی ~ بهینا ~ فرزند نیکان، کسی که اجداد و نیاکانش از خوبان بوده اند ~ girl ~

فارسی ~ بهیندخت ~ بهترین و برگزیده‌ترین دختر ~ girl ~

فارسی ~ بهینه ~ نیکوترین، بهترین، برگزیده ~ girl ~

فارسی ~ بوژنه ~ شکوفه، غنچه ~ girl ~

فارسی ~ بوستان ~ باغ و گلزار ~ girl ~

فارسی ~ بوستانه ~ بوستان ~ girl ~

فارسی ~ بوسه ~ لمس محبت آمیز توسط لب ها ~ girl ~

فارسی ~ بویه ~ آرزو ~ girl ~

فارسی ~ بیتا ~ یکتا، بی‌مانند، بی‌همتا ~ girl ~

فارسی ~ بیتادخت ~ دختر بی‌مانند، دختر بی‌همتا و یکتا ~ girl ~

فارسی ~ بیدخت ~ سیاره زهره، ناهید ~ girl ~

فارسی ~ بیدگل ~ نوعی گیاه ~ girl ~

فارسی ~ بیدمشک ~ درختی شبیه درخت بید با شکوفه‌های معطر و دارویی ~ girl ~

فارسی ~ بیژه ~ ویژه، خالص ~ girl ~

فارسی ~ بیسان ~ بی همتا، بی مانند ~ girl ~

فارسی ~ بینا ~ بصیر، بیننده، آگاه، هوشیار ~ girl ~

فارسی ~ بینادخت ~ دختر بابصیرت ~ girl ~

فارسی ~ بینظیر ~ بي‌مانند، بي‌همتا، یگانه ~ girl ~

فارسی ~ پاپوک ~ نعنای دشتی با گل آذینی مانند سنبل در بخش خراسان ~ girl ~

فارسی ~ پادمیرا ~ جاویدان، نگهدارنده عشق، نگهبان مهر ~ girl ~

فارسی ~ پادنا ~ نام یکی از بخشهای تابعه شهرستان سمیرم و نام رودخانه‌ای ~ girl ~

فارسی ~ پادینا ~ در گویش همدانی به گل پونه یا پودینه گفته می شود ~ girl ~

فارسی ~ پارامیدا ~ پارامیس، نام دختر بردیا ونوه کوروش پادشاه هخامنشی ~ girl ~

فارسی ~ پاردیس ~ پردیس ~ girl ~

فارسی ~ پارسادخت ~ ترکیب دو اسم پارسا و دخت (پاکدامن و دختر) ~ girl ~

فارسی ~ پارسانا ~ پاکدامن، زاهد ~ girl ~

فارسی ~ پارسه ~ مردم پارس ~ girl ~

فارسی ~ پارسی ~ مربوط به پارس، اهل پارس، فارسی، ایرانی ~ girl ~

فارسی ~ پارمیدا ~ پارمیس، نام دختر بردیا و نوه کوروش پادشاه هخامنشی ~ girl ~

فارسی ~ پارمیس ~ نام دختر بردیا و نوه کوروش پادشاه هخامنشی ~ girl ~

فارسی ~ پارمیسا ~ منسوب به پارمیس، نام دختر بردیا و نوه کوروش پادشاه هخامنشی ~ girl ~

فارسی ~ پارمین ~ تکه یا قطعه‌ای از بلور، نام همسر داریوش پادشاه هخامنشی ~ girl ~

فارسی ~ پارنا ~ نام قله ای در نزدیکی پل دختر ~ girl ~

فارسی ~ پاکدخت ~ دختر پاک و عفیف ~ girl ~

فارسی ~ پاکدین ~ صاحب دین پاک، درست دین، راست دین ~ girl ~

فارسی ~ پاکسیما ~ زیبارو، صورت زیبا ~ girl ~

فارسی ~ پاکشاد ~ بی‌اندوه و بی‌مسئولیت ~ girl ~

فارسی ~ پاکشید ~ خورشيد درخشان كه در پس ابر نهان باشد ~ girl ~

فارسی ~ پاکفروغ ~ درخشش پاك و بی‌غبار ~ girl ~

فارسی ~ پاکناز ~ زیبا و قشنگ به تمام و کمال ~ girl ~

فارسی ~ پاکنوش ~ پاک نوشنده، گوارا ~ girl ~

فارسی ~ پالیز ~ جالیز، باغ، بوستان، گلستان،کشتزار ~ girl ~

فارسی ~ پامچال ~ گلی زینتی به رنگهای سفید، صورتی، یا نارنجی ~ girl ~

فارسی ~ پانتهآ ~ نام زیباترین زن آسیا در زمان کورش ~ girl ~

فارسی ~ پانتی ~ نام همسر آریاسب از سرداران کوروش پادشاه هخامنشی ~ girl ~

فارسی ~ پانیا ~ محافظ، نگه‌دارنده ~ girl ~

فارسی ~ پانید ~ شکر سرخ، نام نوعی حلوا ~ girl ~

فارسی ~ پانیدا ~ پادینا، گل پونه ~ girl ~

فارسی ~ پانیذ ~ پانید، شکر، شیرین ~ girl ~

فارسی ~ پانیسا ~ مانند آب، (مجاز) زیبا و با طراوت ~ girl ~

فارسی ~ پانیک ~ کسی که قدمش نیک است، خوش قدم ~ girl ~

فارسی ~ پایون ~ پیرایه ، آرایش ، زیور، زینت ~ girl ~

فارسی ~ پاییز ~ هنگام پاییز، برگ ریزان، مجازا دختر زیبا رو ~ girl ~

فارسی ~ پاییزان ~ هنگام پاییز، (مجاز) زيبا و قشنگ ~ girl ~

فارسی ~ پدیده ~ چیز تازه پدید آمده، بی مانند در گذشته ~ girl ~

فارسی ~ پذیره ~ پیشواز، استقبال، فرمانبرداری، قبول امر ~ girl ~

فارسی ~ پرارین ~ خوب و نیکو ~ girl ~

فارسی ~ پراریندخت ~ دختر نیکو و خوب ~ girl ~

فارسی ~ پربها ~ پرارزش، پرقیمت، گران بها، بهاور ~ girl ~

فارسی ~ پرتو ~ درخشش، تلألؤ، روشنایی ~ girl ~

فارسی ~ پردخت ~ مخفف پریدخت ~ girl ~

فارسی ~ پردیس ~ بهشت، باغ، بستان ~ girl ~

فارسی ~ پردیکا ~ اسم دختر یکی از پادشاهان ماد بوده ~ girl ~

فارسی ~ پرزاد ~ مخفف پری زاده ~ girl ~

فارسی ~ پرسا ~ پرسان، جویان، پرسشگر ~ girl ~

فارسی ~ پرسان ~ نرم، لطیف ~ girl ~

فارسی ~ پرستا ~ پرستار ، خدمتکار، فرمانبردار و مطیع ~ girl ~

فارسی ~ پرستش ~ نیایش، ستودن، پرستیدن، خدمت، عبادت ~ girl ~

فارسی ~ پرستک ~ پرستو ~ girl ~

فارسی ~ پرستو ~ نام نوعی پرنده ~ girl ~

فارسی ~ پرسیا ~ منسوب به قوم پارس، (مجاز) پارسی ~ girl ~

فارسی ~ پرسیان ~ سیان، گیاهی است که بر درخت پیچد، عشقه ~ girl ~

فارسی ~ پرسیانا ~ منسوب به پَرسیان، (مجاز) زیبا و لطیف ~ girl ~

فارسی ~ پرسین ~ نام ايران (پارس) در كتابِ تاريخِ موسي خورنی ~ girl ~

فارسی ~ پرشاد ~ مملو از شادی و خنده، نام خواهر داریوش دوم پادشاه هخامنشی ~ girl ~

فارسی ~ پرشیان ~ نام گیاهی است که بر درختان می‌پیچد، عشقه، پرسیاوشان ~ girl ~

فارسی ~ پرک ~ ستاره سهیل، تاج ~ girl ~

فارسی ~ پرگام ~ نام امپراطوری ای در زمان سلوکیان ~ girl ~

فارسی ~ پرگشا ~ پرگشاینده، پرواز کننده ~ girl ~

فارسی ~ پرگل ~ دارای گل های بسیار ~ girl ~

فارسی ~ پرگون ~ لطیف چون پر ~ girl ~

فارسی ~ پرلا ~ نوعی مرغابی ~ girl ~

فارسی ~ پرمون ~ زینت و آرایش ~ girl ~

فارسی ~ پرمیس ~ بانوی دانا دانشمند یا بانوی پرمهر ~ girl ~

فارسی ~ پرن ~ پروین، ثریا، پرنیان ~ girl ~

فارسی ~ پرنا ~ پرنیان، پارچه ابریشمی دارای نقش و نگار ~ girl ~

فارسی ~ پرناز ~ زیبا، قشنگ ~ girl ~

فارسی ~ پرناک ~ پرپر، زاغ سیاه، جوان و برنا ~ girl ~

فارسی ~ پرنچهر ~ دارای چهره‌ای چون پرن، (مجاز) زیبا رو ~ girl ~

فارسی ~ پرند ~ پرن، پارچه ابریشمی بدون نقش ونگار، حریر ساده ~ girl ~

فارسی ~ پرندخت ~ دختری که مثل پرن زیبا و لطیف است، (به مجاز) زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ پرندوش ~ شب گذشته، پریشب ~ girl ~

فارسی ~ پرندیس ~ نرم و لطیف چون پرند، زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ پرندین ~ چیزی که از حریر دوخته یا ساخته شده باشد، نرم و لطیف مانند پرند ~ girl ~

فارسی ~ پرنسا ~ زيبا و لطیف ~ girl ~

فارسی ~ پرنگ ~ برق شمشیر، فروغ و جلا ~ girl ~

فارسی ~ پرنون ~ پرنیان، دیبای منقش ~ girl ~

فارسی ~ پرنیا ~ نوعی دیبای منقش، حریر، پرده نقاشی، تابلو، نوعی انگور، پرنیان ~ girl ~

فارسی ~ پرنیان ~ پارچه ابریشمی دارای نقش و نگار ~ girl ~

فارسی ~ پرنیانه ~ پرنيان، حرير چيني منقش ~ girl ~

فارسی ~ پرنین ~ مانند پر ~ girl ~

فارسی ~ پرهون ~ هرچیز دایره مانند، هاله، خرمن ماه، طوق، گردن بند، کمربند، دایره ای که با پرگار کشیده شود ~ girl ~

فارسی ~ پروا ~ هراس، بیم، فرصت و زمان پرداختن به كاری، فراغت و آسایش، توجه و التفات ~ girl ~

فارسی ~ پرواز ~ بال زدن و پريدن پرندگان در هوا ~ girl ~

فارسی ~ پروانه ~ حشره‌ای زیبا با بال‌های نازک و رنگارنگ، حکم، فرمان، در ادبیات مظهر عاشق ~ girl ~

فارسی ~ پرور ~ رشد دادن کسی یا چیزی، تربیت کردن، پرورش دادن ~ girl ~

فارسی ~ پروش ~ لطیف چون پر ~ girl ~

فارسی ~ پروشا ~ پروشات، بسیار شاد ~ girl ~

فارسی ~ پروشات ~ بسیار شاد، نام همسر داریوش دوم پادشاه هخامنشی ~ girl ~

فارسی ~ پروین ~ دسته‌ای از شش ستاره درخشان در صورت فلکی ثور، ثریا ~ girl ~

فارسی ~ پرویندخت ~ دختری که صاحب چهره‌ای مانند پروین است، (به‌مجاز) زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ پروینرخ ~ صاحب رخساری مانند پروين، (مجاز) زيبارو ~ girl ~

فارسی ~ پری ~ موجودی لطيف و بسيار زيبا و نيكوكار، زن زيبارو، فرشته ~ girl ~

فارسی ~ پریا ~ زیبا مانند پری ~ girl ~

فارسی ~ پریار ~ دارنده‌‌ی پَر، (مجاز) پریوار، زيبا و لطیف ~ girl ~

فارسی ~ پریاس ~ گلبرگ گل یاس، (به مجاز) زيبا و با طراوت، شاداب و جذاب ~ girl ~

فارسی ~ پریان ~ منسوب به پری، فرشتگان، (به مجاز) زیبا ~ girl ~

فارسی ~ پریپیکر ~ آنکه اندامی زیبا چون پری دارد ~ girl ~

فارسی ~ پریچهر ~ فرشته‌رو، زيبا مثل پری، (به مجاز) زيباروی ~ girl ~

فارسی ~ پریچهره ~ آن که چهره ای زیبا چون پری دارد، زیبا رو ~ girl ~

فارسی ~ پریدخت ~ دختر پری چهره، (به مجاز) زيبارو ~ girl ~

فارسی ~ پریرخ ~ که رویی چون پری دارد، پریچهره، زیبا روی، خوبروی ~ girl ~

فارسی ~ پریرخسار ~ پری‌چهر ~ girl ~

فارسی ~ پریرو ~ آنکه روی چون پری دارد، پریچهر، پری‌رخ، خوبرو، زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ پریزاد ~ زاده پری، زیبا، نام همسر داریوش دوم پادشاه هخامنشی ~ girl ~

فارسی ~ پریزاده ~ پریزاد ~ girl ~

فارسی ~ پریژه ~ پری کوچک ~ girl ~

فارسی ~ پریسا ~ زیبا مانند پری، افسونگر ~ girl ~

فارسی ~ پریسان ~ كنايه از زيبارو ~ girl ~

فارسی ~ پریسیما ~ فرشته رو، زيبا مثل پری، (به مجاز) زيباروی ~ girl ~

فارسی ~ پریشا ~ پری شاد، پری شاه، شاه پری ها ~ girl ~

فارسی ~ پریشاد ~ زيبا روی شاد و خرم ~ girl ~

فارسی ~ پریفام ~ پری مانند، زیباروی، زیبا چون پری ~ girl ~

فارسی ~ پریفر ~ دختر زیبا و با وقار، دختری که مانند پریان زیباست ~ girl ~

فارسی ~ پریکا ~ پری ~ girl ~

فارسی ~ پریگل ~ زیبا چون گل و پری، گل رويی چون فرشته ~ girl ~

فارسی ~ پریماه ~ زیبا چون ماه و پری ~ girl ~

فارسی ~ پریمهر ~ با محبت و نیکوکار ~ girl ~

فارسی ~ پرین ~ نرم و لطیف چون پر ~ girl ~

فارسی ~ پرینا ~ به نرمی و لطافت پر ~ girl ~

فارسی ~ پریناز ~ دارای ناز و کرشمه چون پری، نازدار ~ girl ~

فارسی ~ پرینام ~ ویژگی کسی که شهرت و آوازه او در زیبایی چون پری است ~ girl ~

فارسی ~ پرینوش ~ زیباروی و پری پیکر ~ girl ~

فارسی ~ پریهان ~ پادشاه پریان ~ girl ~

فارسی ~ پریوار ~ پریوش، پری فش، مانند پری، زیبا ~ girl ~

فارسی ~ پریور ~ پری دار، دارنده‌ی پری ~ girl ~

فارسی ~ پریوش ~ زیبا چون پری، زیباروی ~ girl ~

فارسی ~ پژهان ~ بژهان، آرزو، غبطه، خواهش دل ~ girl ~

فارسی ~ پژوهنده ~ جست و جوگر، محقق، خردمند، دانا ~ girl ~

فارسی ~ پگاه ~ هنگام صبح زود، سپیده دم، صبح زود ~ girl ~

فارسی ~ پگاهان ~ سحرگاهان ~ girl ~

فارسی ~ پناه ~ پشتيبان، حامی ~ girl ~

فارسی ~ پنبه ~ نام نوعی گیاه ~ girl ~

فارسی ~ پوپک ~ هدهد ،شانه سر، دوشیزه ~ girl ~

فارسی ~ پودنه ~ پونه، گیاهی معطر ~ girl ~

فارسی ~ پوران ~ سرخ، گلگون، نام یکی از دختران خسرو پرویز شاه ساسانی ، پوران دخت ~ girl ~

فارسی ~ پوراندخت ~ دختر سرخ و گلگون، (به مجاز) زیبارو، نام دختر خسروپرويز و ملکه ایران در دوران ساسانی ~ girl ~

فارسی ~ پورانرخ ~ شبیه به پوران، (مجاز) زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ پورانمهر ~ ترکیب دو اسم پوران و مهر (سرخ و خورشید) ~ girl ~

فارسی ~ پولک ~ فلس ماهی که روی بدن ماهی را پوشانده است ~ girl ~

فارسی ~ پونا ~ در گویش سمنان پونه ~ girl ~

فارسی ~ پونه ~ گیاهی معطر از خانواده نعناع که مصرف دارویی دارد ~ girl ~

فارسی ~ پویش ~ حرکت و فعالیت، پی گیر، در جستجوی چیزی ~ girl ~

فارسی ~ پویه ~ رفتاری متعادل ~ girl ~

فارسی ~ پیچک ~ نام نوعی گیاه ~ girl ~

فارسی ~ پیراسته ~ مزین، مرتب، زدوده، آماده ~ girl ~

فارسی ~ پیرایه ~ زیور و زینت ~ girl ~

فارسی ~ پیروزدخت ~ دختر فرخنده و شاد ~ girl ~

فارسی ~ پیروزه ~ فیروزه، سنگ معدنی گران‌بها ~ girl ~

فارسی ~ پیمانه ~ جام شراب ~ girl ~

فارسی ~ پیوند ~ پيوستن، عهد و پيمان ~ girl ~

فارسی ~ تابا ~ تابنده، درخشان، طاقت، پیچ و تاب زلف، فروغ و روشنایی ~ girl ~

فارسی ~ تابان ~ روشن، درخشان، ریشه تاباندن ~ girl ~

فارسی ~ تابانچهر ~ آن که چهره ای روشن و درخشان دارد ~ girl ~

فارسی ~ تاباندخت ~ (به مجاز) دختری که زیباروی است و چهره‌ی او روشن و تابناک است ~ girl ~

فارسی ~ تابانگل ~ گل درخشان و زیبا ~ girl ~

فارسی ~ تابناک ~ دارای فروغ و پرتو، تابان، درخشان، جذاب، (مجاز) خوب و ارزشمند ~ girl ~

فارسی ~ تابنده ~ تابان، درخشان، پرتو افشان ~ girl ~

فارسی ~ تاتیانا ~ نام نوعی پرنده ~ girl ~

فارسی ~ تاجیه ~ منسوب به تاج ~ girl ~

فارسی ~ تارا ~ ستاره، کوکب، مردمک چشم ~ girl ~

فارسی ~ تارادخت ~ دختر ستاره، دختر چون ستاره، (به مجاز) دختر زیبا، صاحب حسن و کمال ~ girl ~

فارسی ~ تارادیس ~ مانند ستاره ~ girl ~

فارسی ~ تارامهر ~ ترکیب دو اسم تارا و مهر (ستاره و خورشید) ~ girl ~

فارسی ~ تاران ~ تیره، تار، تاریک ~ girl ~

فارسی ~ تارمیتا ~ بنیان، اساس ~ girl ~

فارسی ~ تافته ~ گداخته، پیچیده، درخشنده و تابناك، روشن، نوعی پارچه ابریشمی ~ girl ~

فارسی ~ تاکدخت ~ مرکب از تاک (درخت انگور) + دخت (دختر) ~ girl ~

فارسی ~ تالین ~ پایتخت و بزرگترین شهر کشور استونی ~ girl ~

فارسی ~ تامیما ~ منزه، پاک ~ girl ~

فارسی ~ تانیا ~ توانستن، ملکه مهربان، دختر بی‌همتا، دختر تنها ~ girl ~

فارسی ~ ترانه ~ سخن معمولاً موزون که با موسیقی خوانده می‌شود، آواز ~ girl ~

فارسی ~ ترگل ~ گل تازه و شاداب ~ girl ~

فارسی ~ ترمه ~ نوعی پارچه با نقش‌های بته‌جقه یا اسلیمی ~ girl ~

فارسی ~ ترنج ~ نام گیاهی (بالنگ)، مركّب از طرح‌های اسليمی و گل و بوته‌ای در میان قالی و قالیچه ~ girl ~

فارسی ~ ترنگ ~ تورنگ، تذرو، قرقاول ~ girl ~

فارسی ~ ترنه ~ گیسو ~ girl ~

فارسی ~ ترنیان ~ سبدی که از شاخه های بید می بافند ~ girl ~

فارسی ~ تروند ~ میوه تازه رسیده، نوبر ~ girl ~

فارسی ~ تکتا ~ یگانه، بی‌همتا، یکتا ~ girl ~

فارسی ~ تلاطم ~ آشفتگی ~ girl ~

فارسی ~ تلکا ~ گلابی وحشی جنگلی ~ girl ~

فارسی ~ تلین ~ نام نوعی درخت افرا ~ girl ~

فارسی ~ تناز ~ نام مادر لهراسب پادشاه کیانی و دختر آرش ~ girl ~

فارسی ~ تندر ~ آن که بدنی سفید و درخشان چون دُر دارد ~ girl ~

فارسی ~ تندیس ~ مجسمه، تصوير، به مجاز زيباروي ~ girl ~

فارسی ~ تنی ~ در گویش مازندران شکوفه ~ girl ~

فارسی ~ تهمیندخت ~ دختر پهلوان، دختری که قادر و توانا باشد ~ girl ~

فارسی ~ تهمینه ~ نیرومند، دلیر، نام دختر شاه سمنگان همسر رستم پهلوان شاهنامه و مادر سهراب ~ girl ~

فارسی ~ تواندخت ~ ترکیب دو اسم توان و دخت (نیرو و دختر) ~ girl ~

فارسی ~ توتک ~ طوطی، نی لبک ~ girl ~

فارسی ~ توتیا ~ سنگ سرمه، بلوط دریایی ~ girl ~

فارسی ~ توحیدا ~ توحید ~ girl ~

فارسی ~ توران ~ نام سرزمینی که در ماوراءالنهر قرار داشت ~ girl ~

فارسی ~ توراندخت ~ دختر توران، نام دختر خسرو پرويز ~ girl ~

فارسی ~ تورنگ ~ مرغ صحرایی، تذرو، قرقاول، ترنگ ~ girl ~

فارسی ~ توسا ~ توسکا ~ girl ~

فارسی ~ توسکا ~ نام نوعی درخت که در مناطق مرطوب می‌روید ~ girl ~

فارسی ~ توکا ~ پرنده‌ای از خانواده‌ی گنجشك با منقاری باريك و تنی رنگارنگ ~ girl ~

فارسی ~ تیارا ~ زیبا، آراينده‌ي چشم ~ girl ~

فارسی ~ تیارام ~ چشم آرام ~ girl ~

فارسی ~ تیاما ~ ماه چشمان ~ girl ~

فارسی ~ تیاناز ~ زیباروی عزیز و گرامی چون چشم ~ girl ~

فارسی ~ تیبا ~ عشوه، فریب ~ girl ~

فارسی ~ تیدآ ~ تیدا، دختر خورشید ~ girl ~

فارسی ~ تیرا ~ نام فرشته‌ای است كه بر ستوران موكل است و تدبير و مصالحی در روزهای تير به او تعلق دارد ~ girl ~

فارسی ~ تیراژه ~ تیراژی، رنگین کمان، قوس و قزح ~ girl ~

فارسی ~ تیسان ~ نام دو ستاره است ~ girl ~

فارسی ~ تیساناز ~ مرکب از تیسا (خالص) + ناز (زیبا) ~ girl ~

فارسی ~ تینا ~ گل سرخ، ناز و کرشمه ~ girl ~

فارسی ~ تیناب ~ آنچه در خواب دیده می شود، رؤیا ~ girl ~

فارسی ~ تیهو ~ پرنده‌ای شبیه کبک اما کوچک‌تر از آن با گوشتی لذیذ و پرهای خاکستری مایل به زرد و خال‌های سیاه رنگ در زیر سینه ~ girl ~

فارسی ~ تیوا ~ ناز و كرشمه ~ girl ~

فارسی ~ تیوانا ~ تیوان، توانا ~ girl ~

فارسی ~ ثمینا ~ منسوب به ثمین، گران‌بها ~ girl ~

فارسی ~ ثناگو ~ ستایشگر، مداح ~ girl ~

فارسی ~ جاسمین ~ نوعی گل زینتی ~ girl ~

فارسی ~ جانا ~ خطاب به کسی که مانند جان عزیز باشد، ای جان، ای عزیز ~ girl ~

فارسی ~ جانافروز ~ فروزنده جان، تازه کننده جان، روشن کننده جان ~ girl ~

فارسی ~ جانان ~ معشوق، محبوب، زیبا، بسیار دوست داشتنی، عزیز ~ girl ~

فارسی ~ جانانه ~ معشوق، محبوب، درست و حسابی، سخت و کامل ~ girl ~

فارسی ~ جانآرا ~ زینت دهندۀ جهان، (مجاز) زیبا، آرایندۀ جهان، نظم دهنده به جهان ~ girl ~

فارسی ~ جانآرام ~ آرام کننده جان، باعث آرامش ~ girl ~

فارسی ~ جانبانو ~ بانویی که چون جان عزیز است ~ girl ~

فارسی ~ جانتاب ~ فروغ بخش جان، (مجاز) جان افروز ~ girl ~

فارسی ~ جاندخت ~ محبوبه، معشوقه ~ girl ~

فارسی ~ جانسو ~ آب حیات دهنده و زندگی بخش ~ girl ~

فارسی ~ جانفروز ~ جان افروز، روشن کننده جان ~ girl ~

فارسی ~ جانک ~ بچه سال ~ girl ~

فارسی ~ جاننواز ~ آرامش دهنده جان، محبوب ~ girl ~

فارسی ~ جاودانه ~ پاینده، پایدار، همیشگی، ابدی، (قید) تا همیشه ~ girl ~

فارسی ~ جریره ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ girl ~

فارسی ~ جمدخت ~ دختر پادشاه بزرگ ~ girl ~

فارسی ~ جمیلا ~ خوب، نیکو، زیبارو، شایسته ~ girl ~

فارسی ~ جهان ~ كيهان، عالم، گيتی، دنيا، (به مجاز) فرهنگ، نمادی برای بزرگی و عظمت، مردم دنيا و زندگی ~ girl ~

فارسی ~ جهانآرا ~ زینت دهنده ی جهان، آراینده جهان، زیبا ~ girl ~

فارسی ~ جهانآفرین ~ ترکیب دو اسم جهان و آفرین (دنیا و ستایش) ~ girl ~

فارسی ~ جهانتاب ~ نور دهنده به جهان، تابنده بر عالم ~ girl ~

فارسی ~ جهاندخت ~ دختر شهره در عالم ~ girl ~

فارسی ~ جهانرخ ~ مرکب از جهان (عالم، گیتی) + رخ (چهره، صورت) ~ girl ~

فارسی ~ جهانماه ~ آن که در جهان چون ماه می درخشد، زیبا ~ girl ~

فارسی ~ جهانناز ~ مايه‌ي افتخار جهان ~ girl ~

فارسی ~ جوانه ~ نو، جوان، شاخه تازه درخت ~ girl ~

فارسی ~ جوهر ~ گوهر ~ girl ~

فارسی ~ جیلان ~ عناب، سنجد، میوه ای تیره و قرمز به اندازه زیتون ~ girl ~

فارسی ~ چامه ~ شعر، غزل، سرود، نغمه ~ girl ~

فارسی ~ چرمه ~ اسب به ویژه اسب سفیدرنگ ~ girl ~

فارسی ~ چشمان ~ جمع چشم، (مجاز) عزیز و گرامی ~ girl ~

فارسی ~ چشمه ~ محل خارج شدن طبیعی آب از زمین ~ girl ~

فارسی ~ چکامه ~ شعر به ویژه قصیده ~ girl ~

فارسی ~ چکاوک ~ پرنده ای خوش آواز و کمی بزرگ تر از گنجشک که تاج بر سر دارد ~ girl ~

فارسی ~ چکاوه ~ چکاوک ~ girl ~

فارسی ~ چلچله ~ پرستو ~ girl ~

فارسی ~ چلیپا ~ صلیب، کنایه از زلف معشوق است. ~ girl ~

فارسی ~ چمان ~ ویژگی کسی که با ناز و خرام راه برود، خرامان، خرامنده، پیاله شراب، پیمانه باده ~ girl ~

فارسی ~ چمانه ~  ظرفی که در آن شراب می‌خورند، پیاله، ساغر، جام ~ girl ~

فارسی ~ چمن ~ سبزه زار، مرغزار، زمین سبز و خرم ~ girl ~

فارسی ~ چمنچهر ~ خوش سيما، زيبا، (مجاز) زن گندمگون و سبزه را گويند ~ girl ~

فارسی ~ چمنرخ ~ چمن‌چهر، خوش سیما ~ girl ~

فارسی ~ چمنناز ~ زيبارويی كه دارای ناز است ~ girl ~

فارسی ~ چهراب ~ دارای چهره ای روشن و لطیف چون آب ~ girl ~

فارسی ~ چهراز ~ نام رودی و دهی در حوالی شهرکرد ~ girl ~

فارسی ~ چهرافروز ~ روشن کننده صورت ~ girl ~

فارسی ~ چهرآذر ~ آذرچهر، دارای چهره ای چون آتش ~ girl ~

فارسی ~ چهرآرا ~ آراینده چهره ~ girl ~

فارسی ~ چهرزاد ~ (مجاز) نژاده، اصيل، لقبی است كه در شاهنامه به همای دختر بهمن داده شده ~ girl ~

فارسی ~ چهرفروز ~ چهر افروز ~ girl ~

فارسی ~ چهرک ~ نام شخصی در کتیبه کعبه زرتشت ~ girl ~

فارسی ~ چهرمینو ~ آن که چهره ای زیبا چون بهشت دارد ~ girl ~

فارسی ~ چهره ~ چهر، روی، صورت ~ girl ~

فارسی ~ چهرهآسا ~ اصیل، آزاده ~ girl ~

فارسی ~ چیترا ~ الهه مهتاب ~ girl ~

فارسی ~ چیدامه ~ مانند مادرم ~ girl ~

فارسی ~ چیستا ~  دانش، آگاهی، فرزانگی ~ girl ~

فارسی ~ حریرگل ~ گلِ ابریشم، (مجاز) زیبا و لطیف ~ girl ~

فارسی ~ حسیبا ~ دختر با اصل و نسب، پاک نژاد، پاکزاد و اصیل ~ girl ~

فارسی ~ حوراسا ~ چونان زن زیباروی بهشتی ~ girl ~

فارسی ~ حوراماه ~ زن زیبای بهشتی ~ girl ~

فارسی ~ حوراوش ~ مانند زنان زیباروی بهشتی ~ girl ~

فارسی ~ حورجهان ~ آن که چهره ای زیبا چون حور دارد ~ girl ~

فارسی ~ حوردیس ~ آن که چون حور زیباست ~ girl ~

فارسی ~ حوررخ ~ آن که چهره ای زیبا چون حور دارد ~ girl ~

فارسی ~ حورزاد ~ زاده حور، زیبا ~ girl ~

فارسی ~ حورسا ~ همانند فرشته، زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ حورناز ~ زن زیبای بهشتیِ دارای ناز و غمزه و کرشمه ~ girl ~

فارسی ~ حوروش ~ آن که چون حور زیباست ~ girl ~

فارسی ~ حوری ~ زن زیبای بهشتی، زن زیبا ~ girl ~

فارسی ~ حوریا ~ منسوب به حور، زن زیبای بهشتی، (به‌مجاز) زیبارو و پری‌گونه ~ girl ~

فارسی ~ حوریسا ~ همانند حوری و پری، زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ خاتون ~ لقب زنان اشرافی، لقب همسر خاقان چین که انوشیروان دختر او را به همسری برگزید ~ girl ~

فارسی ~ خاتونک ~ بانوی کوچک، نام روستایی در نزدیکی شیراز ~ girl ~

فارسی ~ خارا ~ نوعی سنگ آذرین، نام یکی از گوشه های موسیقی ایرانی ~ girl ~

فارسی ~ خاطرافروز ~ روشن ‌کننده خاطر، شادی ‌بخش ~ girl ~

فارسی ~ خاطرآسا ~ آسایش دهنده خاطر ~ girl ~

فارسی ~ خاطرنواز ~ دلکش، مطبوع ~ girl ~

فارسی ~ خانمگل ~ خانمی که از زیبایی و لطافت چون گل است ~ girl ~

فارسی ~ خاور ~ مشرق ~ girl ~

فارسی ~ ختن ~ زيباروي، نام گونه اي از آهوان ~ girl ~

فارسی ~ خجسته ~ مبارک، سعادتمند، خوشبخت، گل همیشه بهار ~ girl ~

فارسی ~ خجستهلقا ~ آن‌ كه چهره‌ای فرخنده و مبارك دارد، (مجاز) زيبارو ~ girl ~

فارسی ~ خرام ~ رفتاری همراه با ناز و زیبایی ~ girl ~

فارسی ~ خرامان ~ آن که با ناز و تکبر راه می رود، عشوه کنان ~ girl ~

فارسی ~ خرشا ~ خورشید، آفتاب، از شخصیتهای شاهنامه ~ girl ~

فارسی ~ خرمچهر ~ آن که چهره ای شاداب و با طراوت دارد ~ girl ~

فارسی ~ خرمدخت ~ دختر شاد و خرم و با طراوت، زن شاداب، (به مجاز) زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ خرمدل ~ شاد، شادان، خوش‌دل ~ girl ~

فارسی ~ خرمناز ~ زیبا و با طراوت ~ girl ~

فارسی ~ خرمه ~ نام همسر مزدک ~ girl ~

فارسی ~ خزان ~ پاییز ~ girl ~

فارسی ~ خزر ~ زیبا و با طراوت مثل دریا ~ girl ~

فارسی ~ خزرناز ~ دختری زیبا و قشنگ از قوم خزر ~ girl ~

فارسی ~ خوبچهر ~ خوش صورت، زیبا ~ girl ~

فارسی ~ خوبرخ ~ زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ خوبرو ~ دارای چهره‌ای زيبا، زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ خوبیار ~ یار خوب ~ girl ~

فارسی ~ خوردیس ~ مانند خورشید، درخشان ~ girl ~

فارسی ~ خورشید ~ ستاره مرکزی منظومه شمسی، آفتابِ درخشان، (به مجاز) زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ خورشیدرخ ~ آن که چهره اش چون خورشید می درخشد ~ girl ~

فارسی ~ خورشیدفر ~ آن که شکوه و جلالی چون خورشید دارد ~ girl ~

فارسی ~ خورشیدمهر ~ ترکیب دو اسم خورشید و مهر (زیبارو و محبت) ~ girl ~

فارسی ~ خوروش ~ تابان و درخشان چون خورشید ~ girl ~

فارسی ~ خوشاب ~ روشن و شفاف، درخشان، کمپوت، آبدار و تازه ~ girl ~

فارسی ~ خوشابه ~ خوشاب، درخشان، تر و تازه، روشن ~ girl ~

فارسی ~ خوشچهره ~ زیبا، خوب‌روی، خوش صورت ~ girl ~

فارسی ~ خوشدل ~ راضی، خشنود، خوشحال، درحال شادمانی، پاک نیت ~ girl ~

فارسی ~ خوشرو ~ خوش صورت، خوشگل، (مجاز) خندان، خنده رو، (مجاز) مهربان ~ girl ~

فارسی ~ خوشناز ~ زیبا و با کرشمه ~ girl ~

فارسی ~ خوشنام ~ نکونام، صاحب حسن شهرت، صاحب شهرت نیکو، مشهور ~ girl ~

فارسی ~ خوشه ~ تعدادی دانه، میوه یا گل که به محور متصل باشند ~ girl ~

فارسی ~ خوشین ~ خوش و زیبا ~ girl ~

فارسی ~ دارگل ~ (مجاز) زیبارو، نوعی از درخت که در هندوستان شایع است ~ girl ~

فارسی ~ داریادخت ~ دختر دارنده ~ girl ~

فارسی ~ دارینا ~ زرگر، طلاساز، (مجاز) ارزشمند و گرانبها ~ girl ~

فارسی ~ دارینه ~ نام روستایی در نزدیکی سقز ~ girl ~

فارسی ~ دالیا ~ گل کوکب ~ girl ~

فارسی ~ داماسپیا ~ نام همسر اردشیر ساسانی و مادر خشایار شاه دوم ~ girl ~

فارسی ~ دامونا ~ (مجاز) زیبا و با طراوت چون دشت و صحرا ~ girl ~

فارسی ~ دامینه ~ (مجاز) زیبا، جاری و روان ~ girl ~

فارسی ~ دانادخت ~ دختر عاقل و خردمند ~ girl ~

فارسی ~ دایانا ~ زیبا و گرانمایه مانند زر سرخ ~ girl ~

فارسی ~ دخشید ~ دختر خورشید، (مجاز)زیباروی ~ girl ~

فارسی ~ درا ~ منسوب به در، (مجاز) قيمتی و گران قيمت ~ girl ~

فارسی ~ درافشان ~ بخشنده، دارای فصاحت و زیبایی ~ girl ~

فارسی ~ دربانو ~ مرکب از در (مروارید) + بانو ~ girl ~

فارسی ~ دربها ~ بانوی ارزشمند، نام همسر کورش کبیر ~ girl ~

فارسی ~ درتاج ~ گل آفتاب‌گردان ~ girl ~

فارسی ~ درخشا ~ نورانی، تابنده، درخشان ~ girl ~

فارسی ~ درخشان ~ روشن و تابان، درخشنده ~ girl ~

فارسی ~ درخشنده ~ دارای درخشیدن و تلألؤ، روشن و تابان ~ girl ~

فارسی ~ دردانه ~ عزیز، سوگلی، مروارید درون صدف، بسیار گرامی ~ girl ~

فارسی ~ درریز ~ ریزنده‌ی در، (مجاز) گران‌بها و ارزشمند ~ girl ~

فارسی ~ درزاد ~ زاده مروارید ~ girl ~

فارسی ~ درسا ~ مانند مروارید، (به مجاز) گران قیمت و ارزشمند ~ girl ~

فارسی ~ درسان ~ درسا، مانند مروارید ~ girl ~

فارسی ~ درستی ~ نام دختر انوشیروان پادشاه ساسانی ~ girl ~

فارسی ~ درفام ~ مانند در، به رنگ مروارید و لؤلؤ، (مجاز) زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ درگل ~ مروارید گلها ~ girl ~

فارسی ~ درناز ~ زیبارو و گران‌بها ~ girl ~

فارسی ~ درنیان ~ مانند مروارید، گرانبها، ارزشمند ~ girl ~

فارسی ~ درنیکا ~ مروارید نیک و خوب، (به مجاز) گران‌بها و ارزشمند ~ girl ~

فارسی ~ دروار ~ مانند در، هچون در ~ girl ~

فارسی ~ دریا ~ توده‌ی بسیار بزرگی از آب، دریاچه، رود بزرگ ~ girl ~

فارسی ~ دریادخت ~ دختر دریایی ~ girl ~

فارسی ~ دریادیس ~ مانند دریا، شبیه به دریا ~ girl ~

فارسی ~ دریامهر ~ ترکیب دو اسم دریا و مهر (دریاچه و مهربانی) ~ girl ~

فارسی ~ دریانا ~ مروارید درخشان ~ girl ~

فارسی ~ دریاناز ~ دریای زیبا و قشنگ، (مجاز) زیبا و دارای لطافت ~ girl ~

فارسی ~ دریانه ~ دُروار، (مجاز) روشن و درخشان ~ girl ~

فارسی ~ دریتا ~ زیبا، درخشان ~ girl ~

فارسی ~ درین ~ مانند در و گوهر، (به مجاز) گران بها و ارزشمند ~ girl ~

فارسی ~ درینا ~ ارزشمند و قیمتی ~ girl ~

فارسی ~ درینوش ~ درخشندگی، تابندگی جاوید و جاویدان، (مجاز) زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ دریه ~ مانند در، درخشان و روشن ~ girl ~

فارسی ~ دلا ~ ای دل ~ girl ~

فارسی ~ دلارام ~ آرامش دهنده دل، محبوب، معشوق ~ girl ~

فارسی ~ دلاریس ~ عروس دل ~ girl ~

فارسی ~ دلافروز ~ مايه‌ی شادی و خوشی دل، محبوب و خوشايند، شاد و خرم، معشوق ~ girl ~

فارسی ~ دلان ~ منسوب به دل، (مجاز) از جنس روح و جان ~ girl ~

فارسی ~ دلانا ~ آرامش مادر، عزیز مادر ~ girl ~

فارسی ~ دلانگیز ~ گوارا، مطلوب، پسندیده، کسی یا چیزی که دل را برانگیزد و انسان را به نشاط و طرب بیاورد ~ girl ~

فارسی ~ دلاویژ ~ دلاویز، آویژه یا آویزه دل، (مجاز) دلبر و معشوقه ~ girl ~

فارسی ~ دلاوین ~ دل پاک ~ girl ~

فارسی ~ دلآذین ~ زیور و زینت دل، (مجاز) محبوب ~ girl ~

فارسی ~ دلآرا ~ موجب آرامش و شادی دیگران، محبوب، معشوق ~ girl ~

فارسی ~ دلآرای ~ دل‌آرا، محبوب، معشوق ~ girl ~

فارسی ~ دلآسا ~ موجب تسکین و آسایش دل ~ girl ~

فارسی ~ دلآگاه ~ دانا و هوشیار، عاقل و دور اندیش، بیدار ~ girl ~

فارسی ~ دلآویز ~ زیبا و دلنشین، محبوب، مطلوب، خوشبو ~ girl ~

فارسی ~ دلبان ~ محافظ و نگهدارنده دل ~ girl ~

فارسی ~ دلبر ~ دارای زیبایی، جذابیت و توانایی جلب عشق و علاقه ی دیگران، معشوق ~ girl ~

فارسی ~ دلبند ~ عزيز و محبوب ~ girl ~

فارسی ~ دلبیدار ~ آگاه، بیدار دل، روشن ضمیر ~ girl ~

فارسی ~ دلپاک ~ آنکه دلی پاک دارد، قلب صاف، ضمیر تابناک و دور از آلودگی ~ girl ~

فارسی ~ دلپذیر ~ دل پسند، دلخواه، پسندیده، مرغوب ~ girl ~

فارسی ~ دلپرور ~ پرورش دهنده دل ~ girl ~

فارسی ~ دلجو ~ دلخواه، پسندیده، شایسته، نوازش کننده، تسلی دهنده، مهربان ~ girl ~

فارسی ~ دلخوش ~ مسرور، شادمان، خرم، شاد، خوشحال، راضی ~ girl ~

فارسی ~ دلدار ~ معشوق، علاقه مند ~ girl ~

فارسی ~ دلرام ~ دلارام، آرامش دهنده دل، محبوب، معشوق ~ girl ~

فارسی ~ دلربای ~ زیبا، جذاب، معشوق ~ girl ~

فارسی ~ دلسا ~ همچون دل، مثل قلب، (به مجاز) داراي احساس و عاطفه ~ girl ~

فارسی ~ دلستان ~ دل ستاننده، دلربا، دلبر، دلکش، معشوق، محبوب ~ girl ~

فارسی ~ دلشاد ~ مسرور، شاد و بانشاط ~ girl ~

فارسی ~ دلشید ~ خورشیدِ دل ، فروغِ دل، روشنایی دل، مایه‌ی شادی، خوشحالی و مسرت دل ~ girl ~

فارسی ~ دلفروز ~ (مجاز) مایه شادی دل، زیبا، پسندیده و گرامی ~ girl ~

فارسی ~ دلکش ~ جذاب، خوب، و زیبا، نام یکی از گوشه های موسیقی ایرانی ~ girl ~

فارسی ~ دلگشا ~ شادی آفرين و فرحبخش ~ girl ~

فارسی ~ دلگون ~ مانند دل ~ girl ~

فارسی ~ دلماه ~ دلِ ماه، ماه دل ~ girl ~

فارسی ~ دلناز ~ نوازشِ دل، دلنواز ~ girl ~

فارسی ~ دلنشین ~ خوش آیند، آن چه در دل نشیند، مؤثر ~ girl ~

فارسی ~ دلنواز ~ آرامش بخش، مهربان و دلسوز، محبوب و معشوق ~ girl ~

فارسی ~ دلنوش ~ گوارای دل، مطبوع ~ girl ~

فارسی ~ دلنیکا ~ دختر خوش قلب ~ girl ~

فارسی ~ دلهان ~ پادشاه دل ~ girl ~

فارسی ~ دلوار ~ دلاور، دلیر، بی‌باک ~ girl ~

فارسی ~ دلیار ~ دلدار، معشوق و محبوب ~ girl ~

فارسی ~ دنا ~ نام قله‌ای معروف از رشته کوه‌های زاگرس در استان فارس ~ girl ~

فارسی ~ دهما ~ پارسا، پرهیزکار ~ girl ~

فارسی ~ دیارا ~ وطني، بومی ~ girl ~

فارسی ~ دیبا ~ نام نوعی پارچه ابریشمی رنگین ~ girl ~

فارسی ~ دیباچهر ~ چهره‌ی چون ديبا، (مجاز) زيبارو ~ girl ~

فارسی ~ دیبادخت ~ دختر زیبا، دختری نرم و لطیف همچون دیبا ~ girl ~

فارسی ~ دیبارخ ~ دیباروی، که چهره ای دارد چون دیبا از لطافت و زیبائی، دیباچهر ~ girl ~

فارسی ~ دیده ~ آنچه ديده شده است، (مجاز) چشم، نگاه، نظر، ديد ~ girl ~

فارسی ~ دیما ~ زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ دیماه ~ زیبارو، مثل ماه ~ girl ~

فارسی ~ دینارگیس ~ دارای مویی به رنگ طلا ~ girl ~

فارسی ~ دیناز ~ آفریدگار نازنین، خالق زیبایی ~ girl ~

فارسی ~ دیندخت ~ دخترِ متدین، دخترِ دیندار، مؤمن ~ girl ~

فارسی ~ رابو ~ نام گلی از گلهای بهاری ~ girl ~

فارسی ~ رابیا ~ مشهور، نامدار، معروف ~ girl ~

فارسی ~ راتا ~ دهش، (در اعلام) فرشته ای است در ایران باستان ~ girl ~

فارسی ~ راتاناز ~ بخشنده، با شکوه ~ girl ~

فارسی ~ رادا ~ مونث راد، بانوی بخشنده، دختر جوانمرد ~ girl ~

فارسی ~ راددخت ~ دختر بخشنده یا خردمند ~ girl ~

فارسی ~ راز ~ آنچه از دیگران پنهان نگاه داشته می شود، سِر ~ girl ~

فارسی ~ رازانه ~ منسوب به راز و منتسب به راز، پوشیده و رازآلود ~ girl ~

فارسی ~ رازقی ~ گلی سفید و کوچک و خوش بو که از آن عطر می‌گیرند، نوعی انگور با دانه‌های ریز، [قدیمی] خمر، شراب ~ girl ~

فارسی ~ رازک ~ نام یک گیاه دارویی ~ girl ~

فارسی ~ رازین ~ رمزآلود، رازآلود، رازدار ~ girl ~

فارسی ~ راسپینا ~ پاییز ~ girl ~

فارسی ~ راسن ~ گیاهی خودرو با برگ‌های پهن و گل‌های کبودرنگ و دانه‌های ریز که در گذشته مصرف دارویی داشته، سوسن کوهی، زنجبیل شامی ~ girl ~

فارسی ~ راشا ~ سرسبز، خرّم و با طراوت، راه شادی ~ girl ~

فارسی ~ راشنو ~ فرشته‌ی دادگستر در آئين زردشتی ~ girl ~

فارسی ~ راشین ~ راه آبی يا جويباری كه از سبزه زار می‌گذرد، (به مجاز) سرسبز و خرم ~ girl ~

فارسی ~ رافونه ~ نعنا، پودنه، پونه ~ girl ~

فارسی ~ رامبهشت ~ ترکیب دو اسم رام و بهشت (مأنوس و فردوس) ~ girl ~

فارسی ~ رامتینا ~ دارای آرامش ~ girl ~

فارسی ~ رامدخت ~ دختر مطیع و آرام ~ girl ~

فارسی ~ رامسینا ~ رامسین، سازنده و نوازنده ~ girl ~

فارسی ~ رامش ~ شادی و طرب، عيش و خوشی، سرود و نغمه، امن و آسودگی ~ girl ~

فارسی ~ رامشدخت ~ دختر شاد و شادمان ~ girl ~

فارسی ~ رامشین ~ نام روستایی در نزدیکی سبزوار ~ girl ~

فارسی ~ رامه ~ مراد، مقصود ~ girl ~

فارسی ~ رامونا ~ مظهر عشق ~ girl ~

فارسی ~ رامیا ~ زيبا و با طراوت ~ girl ~

فارسی ~ رامیلا ~ خدای بزرگ ~ girl ~

فارسی ~ رامینا ~ منسوب به رامين، دختر خوشحال و بانشاط ~ girl ~

فارسی ~ رامیندخت ~ دخترِ طربناك ~ girl ~

فارسی ~ رامینه ~ رام، رامین، طربناک ~ girl ~

فارسی ~ راوک ~ راوق صاف، لطیف و پالوده هر چیز ~ girl ~

فارسی ~ راویس ~ صاحب جاه و جلال ~ girl ~

فارسی ~ رایسا ~ اندیشه ~ girl ~

فارسی ~ راییکا ~ پسندیده و دوست داشتنی ~ girl ~

فارسی ~ رخامین ~ از جنس رخام، سنگ سفید ~ girl ~

فارسی ~ رخسار ~ چهره، صورت، گونه ~ girl ~

فارسی ~ رخساره ~ رخسار، رخ، چهره، صورت ~ girl ~

فارسی ~ رخسانا ~ مانند رخ، (به مجاز) زيبارو ~ girl ~

فارسی ~ رخسانه ~ رخسانا، مانند رخ، (به مجاز) زيبارو ~ girl ~

فارسی ~ رخشا ~ درخشان ~ girl ~

فارسی ~ رخشاد ~ متبسم، با شور و نشاط ~ girl ~

فارسی ~ رخشان ~ درخشان، روشن و تابان، درخشنده ~ girl ~

فارسی ~ رخشانه ~ رخشان ، نورانی ، تابان ~ girl ~

فارسی ~ رخشنده ~ درخشنده، دارای عظمت و شکوه ~ girl ~

فارسی ~ رخشید ~ آن که چهره ای روشن و تابان دارد ~ girl ~

فارسی ~ رخشیده ~ رخشیدان، رخشید ~ girl ~

فارسی ~ رخفروز ~ شادي آور و موجب روشني چهره ~ girl ~

فارسی ~ رخگل ~ آن که چهره ای زیبا چون گل دارد ~ girl ~

فارسی ~ رخنا ~ زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ رخنار ~ زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ رزان ~ باغ انگور، سنجیده و با وقار ~ girl ~

فارسی ~ رزانا ~ منسوب به رَزان، سنجیده شده، با وقار و آراسته ~ girl ~

فارسی ~ رزسا ~ مانند گل رز ~ girl ~

فارسی ~ رزگل ~ گلِ رز ~ girl ~

فارسی ~ رزمینا ~ باغ بلورين، (به مجاز) زيبارو ~ girl ~

فارسی ~ رزناز ~ دختر زیبا چون گل رز ~ girl ~

فارسی ~ رزی ~ منسوب به رز، نام یک گل ~ girl ~

فارسی ~ رزینا ~ بانوی با وقار، متین، موقر، خوش نظر، خو ~ girl ~

فارسی ~ رسادخت ~ دختر خوش قد و قامت و زيبا ~ girl ~

فارسی ~ رستا(رَستا) ~ رهایی یافته، کامیاب، رستگار شده ~ girl ~

فارسی ~ رستا(رُستا) ~ روستا، دِه ~ girl ~

فارسی ~ رستاک ~ شاخه تازه ای که از بیخ درخت در آید، زاده ی درخت مو ~ girl ~

فارسی ~ رضوانه ~ منسوب به رضوان، بهشتی، خشنودی ~ girl ~

فارسی ~ رفیدا ~ نام مردی در منظومه ویس و رامین ~ girl ~

فارسی ~ رقیهخاتون ~ ترکیب دو اسم رقیه و خاتون (دعا و لقب زنان اشراقی) ~ girl ~

فارسی ~ رها ~ نجات یافته، آزاد ~ girl ~

فارسی ~ رهاب ~ نوا و سه گاه ~ girl ~

فارسی ~ رهادخت ~ دختر وارسته ~ girl ~

فارسی ~ روا ~ جايز، لايق، سزاوار، شايسته ~ girl ~

فارسی ~ روانشید ~ جان چون خورشيد، روح چون آفتاب ~ girl ~

فارسی ~ روبیتا ~ بی نظير، (به مجاز) زيباروی ~ girl ~

فارسی ~ روجا ~ روز، آفتاب ~ girl ~

فارسی ~ روحا ~ جان، روان ~ girl ~

فارسی ~ روحافزا ~ آنچه به روان انسان شادابی و طراوت می بخشد، جانبخش، مفرح ~ girl ~

فارسی ~ روحانگیز ~ شادی آور، روح بخش، دل انگیز، مفرح، روح افزا ~ girl ~

فارسی ~ روحبخش ~ روان بخش، شادی آور ~ girl ~

فارسی ~ رودابه ~ نام دختر مهراب پادشاه كابل، همسر زال و مادر رستم پهلوان شاهنامه ~ girl ~

فارسی ~ روزا ~ تابنده، زیبا ~ girl ~

فارسی ~ روزان ~ دختر زیبا، بانویی با چهره تابنده ~ girl ~

فارسی ~ روزانا ~ روشنا، تابنده، زیبا ~ girl ~

فارسی ~ روزچهر ~ تابان، زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ روژبین ~ (به مجاز) راهنما و هدایت کننده به روز و روشنایی ~ girl ~

فارسی ~ روژیتا ~ مثل روز، روشن، زیبا ~ girl ~

فارسی ~ روژین ~ درخشنده و تابناک مثل روز روشن نامی کردی روشنایی ~ girl ~

فارسی ~ روژینا ~ تابناک، روشنی بخش، صبح روشن ~ girl ~

فارسی ~ روشا ~ شادرو، شاداب، دارای چهره‌ی شاد ~ girl ~

فارسی ~ روشان ~ روشن، درخشان، بینا، شاد، مسرور، درست‌کار، معتمد ~ girl ~

فارسی ~ روشانا ~ روشنایی و نور ~ girl ~

فارسی ~ روشن ~ درخشان، بینا، شاد، مسرور، درست‌کار، معتمد ~ girl ~

فارسی ~ روشنا ~ روشن، روشنایی، نور ~ girl ~

فارسی ~ روشنان ~ ستارگان ~ girl ~

فارسی ~ روشنچهر ~ دارای چهره‌ی تابناك ~ girl ~

فارسی ~ روشندخت ~ دختر تابنده و شاد ~ girl ~

فارسی ~ روشنرخ ~ روشن چهر ~ girl ~

فارسی ~ روشنک ~ شاتل، روشن ~ girl ~

فارسی ~ رومیسا ~ دختر سپید رو ~ girl ~

فارسی ~ رومینا ~ صیقلی، پاک و پاکیزه ~ girl ~

فارسی ~ روناس ~ نام یک گیاه ~ girl ~

فارسی ~ رونیا ~ آن‌که چهره‌اش مثل نیاکان است، (به مجاز) اصيل ~ girl ~

فارسی ~ رونیسا ~ درخشان و تابان ~ girl ~

فارسی ~ رونیکا ~ زیبارو، پیروزکننده، دخترخورشید ~ girl ~

فارسی ~ روهینا ~ جنسی از پولاد قيمتی ~ girl ~

فارسی ~ رویان ~ روينده، رويا ~ girl ~

فارسی ~ ریانا ~ منسوب به ریان، شاداب تر، تازه ~ girl ~

فارسی ~ ریحانا ~ گل خوشبو ~ girl ~

فارسی ~ ریکا ~ محبوب، معشوق ~ girl ~

فارسی ~ ریماس ~ جواهر نایاب و ارزشمند، الماس ~ girl ~

فارسی ~ زراختر ~ ستاره‌ی طلايی ~ girl ~

فارسی ~ زرافشان ~ زربافت، نثار كننده زر و سكه‌ ی طلا ~ girl ~

فارسی ~ زرآسا ~ مثل طلا، مانند زر ~ girl ~

فارسی ~ زربار ~ زربخش ~ girl ~

فارسی ~ زربانو ~ بانویی که چون زر می درخشد ~ girl ~

فارسی ~ زربین ~ سرو کوهی ~ girl ~

فارسی ~ زرپری ~ آن که چون زر و پری درخشنده و زیباست ~ girl ~

فارسی ~ زرتا ~ همتای زر، درخشان و زیبا چون طلا ~ girl ~

فارسی ~ زرتاج ~ زرین تاج ~ girl ~

فارسی ~ زرخاتون ~ طلا بانو ~ girl ~

فارسی ~ زردخت ~ زري دخت ~ girl ~

فارسی ~ زردیس ~ مثل طلا و زر ~ girl ~

فارسی ~ زرسا ~ مانند زر ~ girl ~

فارسی ~ زرشام ~ نام دختری از خاندان جمشید پادشاه کیانی ~ girl ~

فارسی ~ زرفام ~ به رنگ زر، طلايی ~ girl ~

فارسی ~ زرکا ~ گیلکی نوعی پرنده ~ girl ~

فارسی ~ زرکام ~ خوشبخت، خوش اقبال ~ girl ~

فارسی ~ زرگل ~ زرین گل ~ girl ~

فارسی ~ زرگیسو ~ گيسو طلايي ~ girl ~

فارسی ~ زرمان ~ مانند زر، بسیار زیبا ~ girl ~

فارسی ~ زرمینه ~ زر به معنی طلا و مینه به معنی محبت کردن ~ girl ~

فارسی ~ زرناز ~ گل گران قیمت با ارزش ~ girl ~

فارسی ~ زرنگیس ~ زرین گیس زرین گیس ~ girl ~

فارسی ~ زرواندخت ~ مرکب از زروان (نام ایزدی) + دخت (دختر) ~ girl ~

فارسی ~ زری ~ منسوب به زر، طلایی، پارچه یا لباسی که در آن نخ‌های طلایی به کار رفته‌ ~ girl ~

فارسی ~ زریدخت ~ دختر زرين ~ girl ~

فارسی ~ زرین ~ از جنس زر، به رنگ زر، طلایی، زیبا و آراسته ~ girl ~

فارسی ~ زرینار ~ انار طلايي ~ girl ~

فارسی ~ زریندخت ~ دختری از جنس زر، زیبا ~ girl ~

فارسی ~ زرینمهر ~ خورشید طلایی ~ girl ~

فارسی ~ زرینه ~ زرین، از جنس زر، به رنگ زر، طلایی، زیبا و آراسته ~ girl ~

فارسی ~ زعلیه ~ با نشاط ~ girl ~

فارسی ~ زکیا ~ کارد ~ girl ~

فارسی ~ زلاله ~ منسوب به زلال، شفاف ~ girl ~

فارسی ~ زلفا ~ منسوب به زلف، (مجاز) زيبايی زلف معشوق ~ girl ~

فارسی ~ زمانه ~ روزگار، دوره، عهد، مدت زندگی، عمر ~ girl ~

فارسی ~ زمزمه ~ صدای حرف زدن آهسته ~ girl ~

فارسی ~ زهرامریم ~ ترکیب دو اسم زهرا و مریم (نیکو و زن پارسا) ~ girl ~

فارسی ~ زهراناز ~ درخشنده و نازنین، ترکیبی قشنگ از نام زهرا ~ girl ~

فارسی ~ زهرایاس ~ ترکیب دو اسم زهرا و یاس (نیکو و نام گلی خوشبو) ~ girl ~

فارسی ~ زیبا ~ دلنشین، زیبنده، شایسته، نیکو، قشنگ ~ girl ~

فارسی ~ زیباچهر ~ آن که چهره ای زیبا دارد، زیبا ~ girl ~

فارسی ~ زیبادخت ~ دختر زيبا و قشنگ ~ girl ~

فارسی ~ زیبارخ ~ آن که چهره ای زیبا دارد، زیبا ~ girl ~

فارسی ~ زیبارو ~ داراي چهره‌ي زيبا ~ girl ~

فارسی ~ زیبان ~ زیبا و خوشایند، آراسته و پیراسته، خوش نما ~ girl ~

فارسی ~ زیبنده ~ سزاوار، آراسته، زیبا، شایسته ~ girl ~

فارسی ~ زیتونه ~ یکدانه زیتون ~ girl ~

فارسی ~ زیلان ~ نام گياهی است ~ girl ~

فارسی ~ زینبگل ~ زینبِ چون گل زیبا و لطیف ~ girl ~

فارسی ~ زیور ~ زینت، آرایش، پیرایه ~ girl ~

فارسی ~ زیورتاج ~ آن که چون زیور و جواهری بر تاج می درخشد ~ girl ~

فارسی ~ زیوردخت ~ دختر آرايش شده ~ girl ~

فارسی ~ ژابیژ ~ شراره آتش، نام دیگر گیاهی به نام بومادران ~ girl ~

فارسی ~ ژاله ~ شبنم، قطره باران ~ girl ~

فارسی ~ ژالهرخ ~ زيبارو ~ girl ~

فارسی ~ ژامک ~ از نامهای باستانی، آینه ~ girl ~

فارسی ~ ژانیا ~ از نامهای باستانی ~ girl ~

فارسی ~ ژاوا ~ دریای جاوه ~ girl ~

فارسی ~ ژرفا ~ عمیق ~ girl ~

فارسی ~ ژرفین ~ عمیق ~ girl ~

فارسی ~ ژونا ~ صاحب عقل و خرد، عاقل ~ girl ~

فارسی ~ ژیانا ~ منسوب به ژیان، دارای زندگی و حیات ~ girl ~

فارسی ~ ژیژیس ~ نام ندیمه پروشات همسر داریوش پادشاه هخامنشی ~ girl ~

فارسی ~ ژیلا ~ شبنم صبحگاهی ~ girl ~

فارسی ~ سابرینا ~ بشارت و مژده ~ girl ~

فارسی ~ سابود ~ هاله، خرمن ماه ~ girl ~

فارسی ~ ساتراپ ~ حاکم ایالت های ایران باستان، استاندار ~ girl ~

فارسی ~ ساتی ~ در مصر باستان، نام فرشته نگهبان ارواح ~ girl ~

فارسی ~ ساتیا ~ از نامهای باستانی ~ girl ~

فارسی ~ ساتیرا ~ پدیدار ستاره ~ girl ~

فارسی ~ ساتین ~ محبوب و دوست داشتنی ~ girl ~

فارسی ~ ساحله ~ منسوب به ساحل، مرز بين آب و خشكی، کرانه، کنار دریا ~ girl ~

فارسی ~ سادنا ~ پرده دار کعبه ~ girl ~

فارسی ~ سادینا ~ کسی که ناپاکی در او راهی ندارد ~ girl ~

فارسی ~ ساراب ~ نام دهي در شهر بابك يزد ~ girl ~

فارسی ~ ساران ~ آغاز، سر ~ girl ~

فارسی ~ سارگل ~ گل زرد ~ girl ~

فارسی ~ سارنا ~ همچو رعنا ~ girl ~

فارسی ~ سارنیا ~ خالص، پاک، منزه ~ girl ~

فارسی ~ سارونه ~ درخت انگور ~ girl ~

فارسی ~ ساریان ~ نام روستایی در نزدیکی مشهد ~ girl ~

فارسی ~ سارین ~ نام روستایی در نزدیکی رفسنجان ~ girl ~

فارسی ~ سارینا ~ خالص، پاک ~ girl ~

فارسی ~ سارینه ~ پاک و خالص ~ girl ~

فارسی ~ سازک ~ ساز کوچک ~ girl ~

فارسی ~ سازگار ~ ملايم طبع ~ girl ~

فارسی ~ ساغر ~ ظرفی که در آن شراب می‌نوشند، جام شراب ~ girl ~

فارسی ~ سالی ~ بی غم و سرخوش، سالمند و دارای عمر طولانی ~ girl ~

فارسی ~ سالیا ~ منسوب به سالی ~ girl ~

فارسی ~ سالینا ~ منسوب به سال، سالانه ~ girl ~

فارسی ~ سامه ~ عهد، پيمان، پناه ~ girl ~

فارسی ~ سامیا ~ نام ماه يازدهم از سال ايرانيان در دوره‌ی هخامنشی ~ girl ~

فارسی ~ سامیتا ~ همتای بی همتا ~ girl ~

فارسی ~ سامیدخت ~ دختر بلند مرتبه و عالي قدر ~ girl ~

فارسی ~ سامینا ~ مانند مینا، نام گلی است ~ girl ~

فارسی ~ سانآی ~ زیبا و درخشان ماننده ماه ~ girl ~

فارسی ~ سانوا ~ دختر خوش سخن ~ girl ~

فارسی ~ سانیل ~ خوش اخلاق ~ girl ~

فارسی ~ ساورینا ~ امید ~ girl ~

فارسی ~ ساوند ~ نام روستایی در نزدیکی کرمان ~ girl ~

فارسی ~ ساویس ~ گرانمایه و با ارزش ~ girl ~

فارسی ~ ساوین ~ گرانمایه و با ارزش، آسوده و آرام ~ girl ~

فارسی ~ ساوینا ~ منسوب به ساوین ~ girl ~

فارسی ~ سایا ~ یکرنگ، بی ریا، ساینده ~ girl ~

فارسی ~ سایان ~ منسوب به سایه ~ girl ~

فارسی ~ سایتا ~ مثلِ سايه ~ girl ~

فارسی ~ ساینه ~ در گویش مازندران سایه ~ girl ~

فارسی ~ سایه ~ (به مجاز) توجه، پناه، حمايت، حشمت و بزرگی ~ girl ~

فارسی ~ سبارو ~ کبوتر ~ girl ~

فارسی ~ سبزبهار ~ نام یکی از الحان قدیم ایرانی ~ girl ~

فارسی ~ سبزپری ~ فصل بهار ~ girl ~

فارسی ~ سبزینه ~ سبزرنگ، گندمگون ~ girl ~

فارسی ~ سبوحا ~ پاک و منزه ~ girl ~

فارسی ~ سپاروک ~ کبوتر ~ girl ~

فارسی ~ سپاسه ~ سپاس، حمد و ستایش ~ girl ~

فارسی ~ سپاکو ~ زن چوپانی که که کورش کبیر به او سپرده شده بود که او را بکشد ~ girl ~

فارسی ~ سپیدار ~ درختی از خانواده بید با برگهای براق ~ girl ~

فارسی ~ سپیدخت ~ دختر سفيد روي، دختر سفيد چهره ~ girl ~

فارسی ~ سپیدرو ~ سفیدرو، زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ سپیده ~ سحرگاه، سفیدی و روشنایی صبح ~ girl ~

فارسی ~ سپیناز ~ مخفف سپيد و ناز ، ويژگی آن كه سپید روی و دارای ناز و کرشمه است ~ girl ~

فارسی ~ سپینود ~ از شخصیت‌های شاهنامه، نام دختر پادشاه هند و همسر بهرام گور پادشاه ساسانی ~ girl ~

فارسی ~ ستا ~ اوستا كتاب مقدس زرتشتيان ~ girl ~

فارسی ~ ستاتیرا ~ استاتیرا، همسر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی ~ girl ~

فارسی ~ ستاره ~ اختر، اقبال، کوکب ~ girl ~

فارسی ~ ستاک ~ شاخه تازه رسته و نازک ~ girl ~

فارسی ~ ستایا ~ ستایش‌گر همیشگی ~ girl ~

فارسی ~ ستایش ~ شكرگزاري (به درگاه خداوند)، تمجید، ستودن ~ girl ~

فارسی ~ ستایشزهرا ~ ترکیب دو اسم ستایش و زهرا (ستودن و روشن تر) ~ girl ~

فارسی ~ ستوده ~ آن که او را ستوده اند، ستایش شده ~ girl ~

فارسی ~ سحرگل ~ زیبا و با طراوت ~ girl ~

فارسی ~ سحرناز ~ زیبایی سپیده دم، (به مجاز) زیبا ~ girl ~

فارسی ~ سحرنوش ~ دوستدار سحر و روشنایی، صبوحی کننده ~ girl ~

فارسی ~ سخن ~ کلام، گفتار ~ girl ~

فارسی ~ سدنا ~ سجده کننده بر خانه خدا ~ girl ~

فارسی ~ سرافشان ~ ويژگی كسی كه سر می دهد و فداكاری می كند ~ girl ~

فارسی ~ سرایه ~ آواز دسته جمعي ~ girl ~

فارسی ~ سرآویز ~ آنچه به سر می آویزند ~ girl ~

فارسی ~ سرخاب ~ سهراب، گلگون، شاداب ~ girl ~

فارسی ~ سرگل ~ اولین گل، بهترین از هر چیز ~ girl ~

فارسی ~ سرگلان ~ بهترين از گل‌ها ~ girl ~

فارسی ~ سرگیس ~ رنگین کمان ~ girl ~

فارسی ~ سرمه ~ گردی سیاه رنگ برای آرایش چشم ~ girl ~

فارسی ~ سرنا ~ نوعی ساز بادی چوبی از خانواده نی ~ girl ~

فارسی ~ سرناد ~ نوعی ترانه و آواز عاشقانه ~ girl ~

فارسی ~ سرو ~ شاداب و با طراوت، از شخصیتهای شاهنامه ~ girl ~

فارسی ~ سروا ~ افسانه، داستان، شعر ~ girl ~

فارسی ~ سروآزاد ~ نام زنی در منظومه ویس و رامین ~ girl ~

فارسی ~ سروتن ~ آن که اندامی زیبا و بلندبالا دارد ~ girl ~

فارسی ~ سروجهان ~ نام دختر فتحعلی شاه قاجار ~ girl ~

فارسی ~ سرودخت ~ دختر سرو قد ~ girl ~

فارسی ~ سرور(سُرور) ~ بزرگ، رئیس، پیشوا، شادمانی، طرب ~ girl ~

فارسی ~ سروراعظم ~ ترکیب دو اسم سرور و اعظم (بزرگ و بزرگوارتر) ~ girl ~

فارسی ~ سروشا ~ منسوب به سروش، فرشته‌ی پیام آور ~ girl ~

فارسی ~ سروشه ~ منسوب به سروش، فرشته ی پیام آور ~ girl ~

فارسی ~ سروگل ~ (به مجاز) زیبا، شاداب، خوش قامت ~ girl ~

فارسی ~ سروناز ~ درختی بلند و زینتی، معشوق خوش قد و قامت ~ girl ~

فارسی ~ سروی ~ منسوب به سرو، نام نوعی از خطوط اسلامی ~ girl ~

فارسی ~ سروین ~ روسری، چارقد، مانند سرو ~ girl ~

فارسی ~ سروینا ~ سروین، روسری، چارقد ~ girl ~

فارسی ~ سرویندخت ~ دختر سرو گونه ~ girl ~

فارسی ~ سروینه ~ منسوب به سَروين، مانند سرو ~ girl ~

فارسی ~ سریرا ~ منسوب به سریر، تخت پادشاهی ~ girl ~

فارسی ~ سرینا ~ نور خورشید، آفتاب ~ girl ~

فارسی ~ سلامت ~ تندرستی، صحت ~ girl ~

فارسی ~ سلمه ~ زن نازک اندام ~ girl ~

فارسی ~ سلینا ~ سلین ~ girl ~

فارسی ~ سمانی ~ منسوب به آسمان، سپهر ~ girl ~

فارسی ~ سمن ~ چهره ی سفید و لطیف و همینطور بوی خوش ~ girl ~

فارسی ~ سمنبر ~ سفید، معطر و لطیف مانند سمن ~ girl ~

فارسی ~ سمنتا ~ زیبارو، لطیف و خوش بو ~ girl ~

فارسی ~ سمنچهر ~ آنكه چهره‌ي سفيد و لطيف دارد ~ girl ~

فارسی ~ سمندخت ~ دختر سفيد چهره و لطيف ~ girl ~

فارسی ~ سمنرخ ~ آن که چهره ای سفید و لطیف چون سمن دارد ~ girl ~

فارسی ~ سمنرو ~ سمن چهره ~ girl ~

فارسی ~ سمنسا ~ آن‌كه شبيه سمن است و دارای چهره‌ای سفيد ~ girl ~

فارسی ~ سمنعذار ~ سمن‌چهر ~ girl ~

فارسی ~ سمنناز ~ زيباروي داراي ناز و كرشمه ~ girl ~

فارسی ~ سمنوی ~ خوشبو، معطر ~ girl ~

فارسی ~ سمیرا ~ زن گندم‌گون، نسیم ملایم خنک در روز داغ تابستان، الهه عشق ~ girl ~

فارسی ~ سمیرامیس ~ ملکه آشور و بابل که گویند ~ girl ~

فارسی ~ سنبله ~ ششمین صورت فلکی، خوشه بعضی گیاهان ~ girl ~

فارسی ~ سندوس ~ نام خواهر خشایارشاه پادشاه هخامنشی ~ girl ~

فارسی ~ سهی ~ صفت سرو، راست، از شخصیتهای شاهنامه ~ girl ~

فارسی ~ سهیدخت ~ دختر راست كردار و درست رفتار ~ girl ~

فارسی ~ سهیزاد ~ زاده بلند قامت ~ girl ~

فارسی ~ سوجا ~ مکان روشنایی و نور ~ girl ~

فارسی ~ سودابه ~ دارنده‌ی آب روشنی بخش ~ girl ~

فارسی ~ سور ~ خوشي و شادماني، سرور ~ girl ~

فارسی ~ سورا ~ توانا، نيرومند ~ girl ~

فارسی ~ سوری ~ گل سرخ، گل محمدی، شادی و خرمی، (به مجاز) سرخ رنگ ~ girl ~

فارسی ~ سوریتا ~ نظیر و مانند گل سرخ ~ girl ~

فارسی ~ سوریدخت ~ دختري كه مثل گل سرخ است، زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ سورینا ~ نیرومند، قدرتمند، توانا، دلیر ~ girl ~

فارسی ~ سوزان ~ دارای حرارت و گرمای بسيار زياد ~ girl ~

فارسی ~ سوزانا ~ سوزان ~ girl ~

فارسی ~ سوسا ~ شهر های لر نشین شوش و شوشتر ~ girl ~

فارسی ~ سوسن ~ نام نوعی گل زیبا ~ girl ~

فارسی ~ سوسنک ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ girl ~

فارسی ~ سوگند ~ قسم، اقرار، اعتراف ~ girl ~

فارسی ~ سومیا ~ محبوب، دوست داشتنی ~ girl ~

فارسی ~ سومیتا ~ لطف و محبت، مهربانی ~ girl ~

فارسی ~ سونیا ~ نورِ نياكان، خرد و عقل ~ girl ~

فارسی ~ سیرا ~ عشق ~ girl ~

فارسی ~ سیران ~ گردش، تفریح وسفر ~ girl ~

فارسی ~ سیرانوش ~ خوشنودی و رضایت مندی جاودان ~ girl ~

فارسی ~ سیفور ~ پارچه ابریشمی لطیف و ظریف ~ girl ~

فارسی ~ سیکا ~ در گویش مازندران اردک ~ girl ~

فارسی ~ سیمادخت ~ زيبارو ~ girl ~

فارسی ~ سیمتن ~ دارای اندامی سفيد، زیبا ~ girl ~

فارسی ~ سیمرخ ~ آن که چهره ای سفید چون نقره دارد ~ girl ~

فارسی ~ سیمین ~ ساخته شده از نقره، نقره‌اي رنگ، سفيد و درخشان، (به مجاز) زيبا ~ girl ~

فارسی ~ سیمینبر ~ سیمین تن، سیمین بدن، زیبا ~ girl ~

فارسی ~ سیمینچهر ~ سيمين عذار، سپید گونه ~ girl ~

فارسی ~ سیمیندخت ~ دختری که مانند نقره سفید و درخشان است، (به مجاز) زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ سیمینرخ ~ سیمین عذار، سپید گونه ~ girl ~

فارسی ~ سیمینرو ~ سيمين عذار، سپید گونه ~ girl ~

فارسی ~ سیمینزر ~ ارزشمند، گران‌بها ~ girl ~

فارسی ~ سیمینعذار ~ سیمین عارض، سپید گونه ~ girl ~

فارسی ~ سیمینفر ~ داراي شكوه و جلال ~ girl ~

فارسی ~ سیمینه ~ سیمین، زیبا، سفید و درخشان ~ girl ~

فارسی ~ سینادخت ~ دختر دانا و دانشمند ~ girl ~

فارسی ~ سیندخت ~ از شخصیتهای شاهنامه، نام همسر مهراب کابلی و مادر رودابه ~ girl ~

فارسی ~ شاپرک ~ نوعی پروانه ~ girl ~

فارسی ~ شاپری ~ شاه پری ~ girl ~

فارسی ~ شاخسار ~ محل انبوهی شاخه های درخت ~ girl ~

فارسی ~ شاد ~ خوشحال، بدون غم و اندوه، مسرور ~ girl ~

فارسی ~ شادا ~ منسوب به شاد، خوشحال ~ girl ~

فارسی ~ شاداب ~ با طراوت، تازه، شاد، مسرور ~ girl ~

فارسی ~ شادان ~ شاد و خرم، از شخصیتهای شاهنامه ~ girl ~

فارسی ~ شادانه ~ شاهدانه ~ girl ~

فارسی ~ شادآفرید ~ آن که شاد آفریده شد، آفریده شاد ~ girl ~

فارسی ~ شادبانو ~ بانوی شاد ~ girl ~

فارسی ~ شادبخت ~ خوشبخت، نيك بخت ~ girl ~

فارسی ~ شادبهر ~ آن که از شادی بهره دارد، خوشحال ~ girl ~

فارسی ~ شادپری ~ پری شاد ~ girl ~

فارسی ~ شادخاتون ~ بانوی شاد ~ girl ~

فارسی ~ شاددخت ~ دختر شاد ~ girl ~

فارسی ~ شاددل ~ خوش طبع و خوشحال ~ girl ~

فارسی ~ شادرخ ~ آن که چهره ای شاد و متبسم دارد ~ girl ~

فارسی ~ شادرو ~ آن که روی و چهره اش شاد است ~ girl ~

فارسی ~ شادسیما ~ ترکیب دو اسم شاد و سیما (خوشحال و چهره) ~ girl ~

فارسی ~ شادک ~ نام مستعار سمک در داستان سمک عیار ~ girl ~

فارسی ~ شادکامه ~ کامروا، خوشحال، شادمان ~ girl ~

فارسی ~ شادگل ~ آن که چون گل شاداب است ~ girl ~

فارسی ~ شادگون ~ شاد و خوشحال ~ girl ~

فارسی ~ شادلین ~ شاد رویِ نرم خو و آرام ~ girl ~

فارسی ~ شادمانه ~ خشنود، شاد ~ girl ~

فارسی ~ شادناز ~ ویژگی آن که شاد است و با عشوه و ناز است ~ girl ~

فارسی ~ شادنوش ~ نوشنده شادی، شاد و خوشحال ~ girl ~

فارسی ~ شاده ~ شادمان، شاد ~ girl ~

فارسی ~ شادور ~ شادمان، خوشحال ~ girl ~

فارسی ~ شادوین ~ شادمان و خوشحال ~ girl ~

فارسی ~ شادی ~ جشن، خوشحالی، سرور ~ girl ~

فارسی ~ شادیا ~ بانوی شاد، دختر شاد و سرخش ~ girl ~

فارسی ~ شادیانه ~ از روی شادی، بر اساس شادی، آهنگ و نوای شادی آور ~ girl ~

فارسی ~ شادیسا ~ چون شادي ~ girl ~

فارسی ~ شادیفروز ~ ترکیب دو اسم شادی و فروز (خوشحالی و تابش) ~ girl ~

فارسی ~ شادیفروغ ~ ترکیب دو اسم شادی و فروغ (خوشحالی و روشنایی) ~ girl ~

فارسی ~ شادیناز ~ شادیِ قشنگ و زیبا ~ girl ~

فارسی ~ شادیه ~ منسوب به شادی، جشن، خوشحالی، سرور ~ girl ~

فارسی ~ شاران ~ شهرستان ~ girl ~

فارسی ~ شارمینا ~ خجسته، فرخنده ~ girl ~

فارسی ~ شاریس ~ نام یکی از توابع قزوین ~ girl ~

فارسی ~ شارین ~ متمدن، شهرنشین ~ girl ~

فارسی ~ شارینا ~ متمدن، شهرنشین ~ girl ~

فارسی ~ شازیه ~ کمیاب، نادر، بی نظیر ~ girl ~

فارسی ~ شاسپرم ~ ریحان ~ girl ~

فارسی ~ شامیرام ~ نامش بلند باد ~ girl ~

فارسی ~ شانای ~ ماه پر افتخار و ارزش ~ girl ~

فارسی ~ شانیسا ~ قیمتی و ارزشمند ~ girl ~

فارسی ~ شاهبانو ~ ملکه، شهبانو ~ girl ~

فارسی ~ شاهپری ~ شاه پری‌ها، عنبر ~ girl ~

فارسی ~ شاهجان ~ عنوان مرو که از شهرهای قدیم خراسان بوده است ~ girl ~

فارسی ~ شاهدانه ~ نام نوعی گیاه ~ girl ~

فارسی ~ شاهدخت ~ شاه دختر دختر شاه ~ girl ~

فارسی ~ شاهفرند ~ شاه پرند ~ girl ~

فارسی ~ شاهنگ ~ ملکه زنبور عسل ~ girl ~

فارسی ~ شاورک ~ نام نوایی قدیمی در موسیقی ~ girl ~

فارسی ~ شایا ~ شایسته، لایق، سزاوار ~ girl ~

فارسی ~ شایاندخت ~ دختر شایسته ~ girl ~

فارسی ~ شایسته ~ دارای ویژگی مطلوب، مناسب، سزاوار و در خور، لایق ~ girl ~

فارسی ~ شایما ~ جواهر ماه ~ girl ~

فارسی ~ شاینا ~ شاه‌دانه ~ girl ~

فارسی ~ شایورد ~ هاله ی ماه، خرمن ماه ~ girl ~

فارسی ~ شبافروز ~ ماه، زیباروی، درخشنده ~ girl ~

فارسی ~ شباهنگ ~ مرغ سحر، بلبل، ستاره ای که پیش از صبح طلوع می کند ~ girl ~

فارسی ~ شباویز ~ مرغ حق ~ girl ~

فارسی ~ شبآرا ~ آراینده شب ~ girl ~

فارسی ~ شببو ~ نام نوعی گیاه که عطر گل های آن در شب بیشتر است. ~ girl ~

فارسی ~ شبدیز ~ شب رنگ ~ girl ~

فارسی ~ شبدیس ~ مانند شب ~ girl ~

فارسی ~ شبگون ~ به رنگ شب، شبرنگ ~ girl ~

فارسی ~ شبنم ~ ژاله، نام نوعی اعلای پارچه ململ ~ girl ~

فارسی ~ شرمین ~ محجوب، با حُجب و حیا، خجالت زده ~ girl ~

فارسی ~ شرمیندخت ~ دختر با حجب و حيا ~ girl ~

فارسی ~ شرمینه ~ منسوب به شرمین، شرمین ~ girl ~

فارسی ~ شروانه ~ نام دایه مه پری در داستان سمک عیار ~ girl ~

فارسی ~ شرویندخت ~ دختر شروین ~ girl ~

فارسی ~ شکال ~ در گویش مازندران آهو ~ girl ~

فارسی ~ شکرانه ~ شکر و سپاس ~ girl ~

فارسی ~ شکربانو ~ بانوی شیرین و زیبا ~ girl ~

فارسی ~ شکردخت ~ دختر شیرین ~ girl ~

فارسی ~ شکرناز ~ دارای ناز و غمزه دلپذیر ~ girl ~

فارسی ~ شکرین ~ هر چیز شیرین ~ girl ~

فارسی ~ شکفته ~ باز شده، شاداب، تازه، خندان ~ girl ~

فارسی ~ شکورا ~ منسوب به شكور، بسیار شکر کننده ~ girl ~

فارسی ~ شکوفا ~ شکفته شده، غنچه ای که باز شده است، رشد یافته ~ girl ~

فارسی ~ شکوفان ~ شکوفا ~ girl ~

فارسی ~ شکوفه ~ جوانه گل، غنچه ~ girl ~

فارسی ~ شکوه ~ بزرگی، جلال، شوکت ~ girl ~

فارسی ~ شکوهزهرا ~ ترکیب دو اسم شکوه و زهرا (بزرگی و روشن تر) ~ girl ~

فارسی ~ شکوهنده ~ با شکوه، دارنده شکوه و جلال ~ girl ~

فارسی ~ شکوهه ~ جمال، زیبایی ~ girl ~

فارسی ~ شکیبا ~ صبور، باحوصله، بردبار ~ girl ~

فارسی ~ شکیبه ~ بردبار و صبور ~ girl ~

فارسی ~ شکیلا ~ منسوب به شکیل، خوشگل و زیبا ~ girl ~

فارسی ~ شگفتی ~ تعجب، شگفت ~ girl ~

فارسی ~ شمسا ~ در زند و پازند نور و روشنایی، و در پهلوی خورشید است ~ girl ~

فارسی ~ شمسی ~ منسوب به شمس، خورشیدی، (به مجاز) سرخ رنگ ~ girl ~

فارسی ~ شمشاد ~ نام نوعی درختچه همیشه سبز، (به مجاز) شخص خوش قد و قامت ~ girl ~

فارسی ~ شمید ~ مدهوش از عشق ~ girl ~

فارسی ~ شمیده ~ بوييدن ~ girl ~

فارسی ~ شمیرا ~ سمیرا، الهه عشق ~ girl ~

فارسی ~ شمین ~ خوشبو ~ girl ~

فارسی ~ شمینا ~ عطر آگين و خوشبو ~ girl ~

فارسی ~ شناز ~ لطیف و نازنین ~ girl ~

فارسی ~ شناسا ~ آگاه، مطلع، شناسایی ~ girl ~

فارسی ~ شهبانو ~ شاه بانو ملکه، همسر شاه ~ girl ~

فارسی ~ شهپر ~ شاه پر، هر یک از پرهای اصلی بال پرندگان، بال بزرگ ~ girl ~

فارسی ~ شهپرور ~ شاه پرورده، پرورده ی شاه ~ girl ~

فارسی ~ شهدخت ~ عالی قدر و ارزشمند،شاهدخت ~ girl ~

فارسی ~ شهددخت ~ دختر شیرین ~ girl ~

فارسی ~ شهدیس ~ شاهزاده خانم ~ girl ~

فارسی ~ شهراز ~ راز بزرگ، راز شکوهمند ~ girl ~

فارسی ~ شهربانو ~ ملکه، نام همسر امام حسین (ع) و مادر امام سجاد (ع) ~ girl ~

فارسی ~ شهرزاد ~ زاده شهر، نام دختری زیبا که داستان‌های هزار و یک شب از زبان او نقل شده است ~ girl ~

فارسی ~ شهرزادزهرا ~ ترکیب دو اسم شهرزاد و زهرا (زاده شهر و نیکو) ~ girl ~

فارسی ~ شهرناز ~ از شخصیت‌های شاهنامه، نام دختر جمشید پادشاه پیشدادی ~ girl ~

فارسی ~ شهرنوش ~ زیبای شهر ~ girl ~

فارسی ~ شهرو ~ حکومت کننده ~ girl ~

فارسی ~ شهزاد ~ شاهزاده، از نسل شاه ~ girl ~

فارسی ~ شهگل ~ بهترين گل ~ girl ~

فارسی ~ شهناز ~ دارای ناز شاهانه، موجب فخر شاه، نام یکی از نواهای موسیقی ایرانی ~ girl ~

فارسی ~ شهنوش ~ دارای زیبایی شاهانه ~ girl ~

فارسی ~ شهیدا ~ شاهد، حاضر، كسی كه در راه خدا كشته شود ~ girl ~

فارسی ~ شهین ~ منسوبه به شاه، (به مجاز) داراي ارزش و مقام شاهانه ~ girl ~

فارسی ~ شهیندخت ~ دخترِ شاهزاده، (مجاز) دخترِ بلند مرتبه و عالی مقام ~ girl ~

فارسی ~ شوار ~ حسن و جمال، خوبي ~ girl ~

فارسی ~ شورانگیز ~ ایجاد کننده ی هیجان، هیجان انگیز ~ girl ~

فارسی ~ شورآفرین ~ ایجاد کننده هیجان و شوق ~ girl ~

فارسی ~ شوریده ~ عاشق و شيدا ~ girl ~

فارسی ~ شوکا ~ چادر و جامه درشت بافت، نوعی گوزن ~ girl ~

فارسی ~ شیبا ~ شیوا، آشفته، شیفته ~ girl ~

فارسی ~ شیدا ~ آشفته، شیفته، دیوانه، عاشق ~ girl ~

فارسی ~ شیدان ~ سفره‌ی غذا و نعمت، سور ~ girl ~

فارسی ~ شیدانه ~ درخت عناب ~ girl ~

فارسی ~ شیدخت ~ دختر خورشید ~ girl ~

فارسی ~ شیدرخ ~ خورشید رخ، زیبا رو ~ girl ~

فارسی ~ شیدسا ~ همانند خورشید، مثل خورشید ~ girl ~

فارسی ~ شیدفر ~ داراي فر و شكوه درخشان ~ girl ~

فارسی ~ شیده ~ آفتاب، درخشان، درخشنده، (به مجاز) زیبارو، نام پسر افراسیاب ~ girl ~

فارسی ~ شیراز ~ نام شهرستانی در استان فارس ~ girl ~

فارسی ~ شیرین ~ (به مجاز) دوست داشتنی، خوشایند، زیبا، گرامي، عزيز، خوش سخن و دلنشین ~ girl ~

فارسی ~ شیریندخت ~ دختر شیرین و زیبا ~ girl ~

فارسی ~ شیرینزاد ~ ويژگي آن كه عزيز و گرامي است ~ girl ~

فارسی ~ شیفته ~ آن كه به كسی يا چيزی دل بسته است، عاشق ~ girl ~

فارسی ~ شیلان ~ درخت عناب، مهمانی، سور، غذا ~ girl ~

فارسی ~ شیلر ~ منطقه ای در کردستان، نام شاعر و نویسنده آلمانی ~ girl ~

فارسی ~ شینا ~ شنا و آب ورزی، شناوری، سعی و كوشش، جِد و جَهد ~ girl ~

فارسی ~ شیوا ~ واضح و دلنشين، فصیح، خوب، یکی از سه خدای بزرگ آیین هندو ~ girl ~

فارسی ~ شیوادخت ~ دختری كه با فصاحت و شيوايی سخن می گويد ~ girl ~

فارسی ~ شیوه ~ روش، قاعده، حالت، وضع ~ girl ~

فارسی ~ صاینا ~ پرهیزکار ~ girl ~

فارسی ~ صبرا ~ منسوب به صبر ~ girl ~

فارسی ~ صبری ~ صبور و شکیبا ~ girl ~

فارسی ~ صبرین ~ صبور و شکیبا ~ girl ~

فارسی ~ صبرینا ~ صبور و شكيبا ~ girl ~

فارسی ~ صبرینه ~ صبور و شکیبا ~ girl ~

فارسی ~ صبورا ~ بردبار، شکیبا، صبور ~ girl ~

فارسی ~ صبوره ~ صبور و شكيبا ~ girl ~

فارسی ~ صدری ~ منسوب به صدر، سینه، بالا، پیشوا، بزرگ ~ girl ~

فارسی ~ صدفناز ~ ترکیب دو اسم صدف و ناز (نام سه ستاره به شکل مثلث و کرشمه) ~ girl ~

فارسی ~ صنمبر ~ خوش اندام، دلدار ~ girl ~

فارسی ~ صنیعا ~ منسوب به صنيع، ساخته شده ~ girl ~

فارسی ~ صوفیا ~ منسوب به صوفی، نوایی در موسیقی ~ girl ~

فارسی ~ صونا ~ صیانت، خویشتن داری از گناه، پارسایی ~ girl ~

فارسی ~ طلاناز ~ زیبا چون طلا ~ girl ~

فارسی ~ طیلا ~ شرابی که از جوشاندن فشرده انگور، مویز، یا خرما به دست می آید ~ girl ~

فارسی ~ عدنا ~ جاودان، جاوداني ~ girl ~

فارسی ~ عرفانه ~ منسوب به عرفان ~ girl ~

فارسی ~ عسلناز ~ ترکیب دو اسم عسل و ناز (بسیار شیرین و کرشمه) ~ girl ~

فارسی ~ عطرآگین ~ دارای بوی خوش ~ girl ~

فارسی ~ عطرین ~ منسوب به عطر، خوشبو، دلانگیز ~ girl ~

فارسی ~ علیما ~ علیم، دانا ~ girl ~

فارسی ~ غزلناز ~ شعر عاشقانه زیبا ~ girl ~

فارسی ~ غنچه ~ گل ناشکفته، نوگل ~ girl ~

فارسی ~ فاخته ~ پرنده ای خاکی رنگ کوچکتر از کبوتر، از اصول موسیقی قدیم ~ girl ~

فارسی ~ فارا ~ نام کوهی در مغرب فلات ایران ~ girl ~

فارسی ~ فارمیس ~ نام دختر کورش و همسر داریوش اول ~ girl ~

فارسی ~ فاطمهآوا ~ ترکیب دو اسم فاطمه و آوا (رانده شده از آتش و آواز) ~ girl ~

فارسی ~ فاطمهبصیرا ~ ترکیب دو اسم فاطمه و بصیرا (رانده شده از آتش و آگاه) ~ girl ~

فارسی ~ فاطمهبهار ~ ترکیب دو اسم فاطمه و بهار (رانده شده از آتش و دوره شادابی هر چیزی) ~ girl ~

فارسی ~ فاطمهجانا ~ ترکیب دو اسم فاطمه و جانا (رانده شده از آتش و ای عزیز) ~ girl ~

فارسی ~ فاطمهدرسا ~ ترکیب دو اسم فاطمه و درسا (رانده شده از آتش و ارزشمند) ~ girl ~

فارسی ~ فاطمهدیبا ~ ترکیب دو اسم فاطمه و دیبا (رانده شده از آتش و نوعی پارچه ابریشمی) ~ girl ~

فارسی ~ فاطمهستایش ~ ترکیب دو اسم فاطمه و ستایش (رانده شده از آتش و ستودن) ~ girl ~

فارسی ~ فاطمهسرور ~ ترکیب دو اسم فاطمه و سرور (رانده شده از آتش و آنکه مورد احترام است) ~ girl ~

فارسی ~ فاطمهنورا ~ ترکیب دو اسم فاطمه و نورا (رانده شده از آتش و نورانی) ~ girl ~

فارسی ~ فاطمههستی ~ ترکیب دو اسم فاطمه و هستی (رانده شده از آتش و زندگی) ~ girl ~

فارسی ~ فاطمهیاس ~ ترکیب دو اسم فاطمه و یاس (رانده شده از آتش و گلی خوشبو) ~ girl ~

فارسی ~ فاطمهیاسمین ~ ترکیب دو اسم فاطمه و یاسمین (رانده شده از آتش و یاسمن) ~ girl ~

فارسی ~ فاطمهیکتا ~ ترکیب دو اسم فاطمه و یکتا (رانده شده از آتش و یگانه) ~ girl ~

فارسی ~ فایدیم ~ گل نیلوفر، نام همسر کبوجیه پادشاه هخامنشی ~ girl ~

فارسی ~ فتات ~ دختر جوان ~ girl ~

فارسی ~ فخری ~ منسوب به افتخار، نام نوعی انگور ~ girl ~

فارسی ~ فدیا ~ هدیه ای از طرف خداوند ~ girl ~

فارسی ~ فر ~ شأن و شوکت و رفعت و شکوه ~ girl ~

فارسی ~ فرا ~ برخوردار از فرّ ایزدی ~ girl ~

فارسی ~ فراته ~ نوعی حلوا ~ girl ~

فارسی ~ فرانک ~ پروانه، جانوری به نام سیاه گوش ~ girl ~

فارسی ~ فرانه ~ پروانه، فرانک ~ girl ~

فارسی ~ فرچهر ~ زيبارو ~ girl ~

فارسی ~ فرحانگیز ~ شادی بخش، مفرح ~ girl ~

فارسی ~ فرحبخش ~ شادی بخش ~ girl ~

فارسی ~ فرحدخت ~ دختر شاد ~ girl ~

فارسی ~ فرحروز ~ خوشبخت و كامياب. ~ girl ~

فارسی ~ فرحزاد ~ زاده ی شادی و خوشی ~ girl ~

فارسی ~ فرحسا ~ كامروا و خوشبخت ~ girl ~

فارسی ~ فرحناز ~ ترکیب دو اسم فرح و ناز (شادمانی و کرشمه) ~ girl ~

فارسی ~ فرحنوش ~ شادماني و سرور جاويد ~ girl ~

فارسی ~ فرخ ~ خجسته، مبارک، فرخنده، از شخصیتهای شاهنامه ~ girl ~

فارسی ~ فرخبخت ~ نيك بخت، خوشبخت ~ girl ~

فارسی ~ فرخچهر ~ دارای چهره فرخنده و مبارک ~ girl ~

فارسی ~ فرخرو ~ فرخ چهر ~ girl ~

فارسی ~ فرخلقا ~ زیباروی، خوش برخورد ~ girl ~

فارسی ~ فرخمهر ~ خجسته و مبارك ~ girl ~

فارسی ~ فرخناز ~ داراي ناز و غمزه و كرشمه‌ي خوب، خوش و موزون ~ girl ~

فارسی ~ فرخنده ~ مبارک، خجسته، همایون ~ girl ~

فارسی ~ فرخندهچهر ~ نيك بخت و كامروا ~ girl ~

فارسی ~ فردخت ~ دختر شکوهمند، دختر زیبایی ~ girl ~

فارسی ~ فردیس ~ فردوس، بهشت ~ girl ~

فارسی ~ فردیسچهر ~ بهشتی رو ~ girl ~

فارسی ~ فردیسمهر ~ زيبارو ~ girl ~

فارسی ~ فرزاندخت ~ دختر فرزانه و دانا ~ girl ~

فارسی ~ فرزانه ~ عاقل، حکیم، دانشمند، دانا، خردمند ~ girl ~

فارسی ~ فرسا ~ نام یک گیاه ~ girl ~

فارسی ~ فرستو ~ نام پرنده ای که به آن پرستو، پرستوک و فرستگ می گویند ~ girl ~

فارسی ~ فرسیما ~ دارای چهره و سیمای با فر و شکوه ~ girl ~

فارسی ~ فرشته ~ فرستاده، نام موجودات عالم ملکوت، شخص داراي اخلاق يا رفتار بسيار نيك و پسنديده، زن مهربان و زيبا ~ girl ~

فارسی ~ فرشیده ~ شكوه و روشنايی، شكوه خورشيد، شكوه درخشان ~ girl ~

فارسی ~ فرگل ~ دارای شکوه و زیبایی گل ~ girl ~

فارسی ~ فرن ~ فراوانی، فزونی ~ girl ~

فارسی ~ فرناز ~ دارای ناز، زیبا و شکوهمند ~ girl ~

فارسی ~ فرنگار ~ دارای نقش و نگار با شکوه و زیبا ~ girl ~

فارسی ~ فرنگیز ~ فرنگیس، دختر افراسیاب ~ girl ~

فارسی ~ فرنگیس ~ دارای گیسوان پرندین و نرم و فراوان، نام دختر افراسیاب و همسر سیاوش، از شخصیت‌های شاهنامه ~ girl ~

فارسی ~ فرنوش ~ نوشنده شکوه و جلال، دارای شکوه جاودان ~ girl ~

فارسی ~ فرنوشا ~ شکوه و عظمت ابدی ~ girl ~

فارسی ~ فرنیا ~ دارای جد و نیای باشکوه، اصیل ~ girl ~

فارسی ~ فرنیان ~ پرنیان، ابریشم و حریر ~ girl ~

فارسی ~ فرنیک ~ شخص خوب و صالح که شکوه و جلال آن موجب شگفتی است ~ girl ~

فارسی ~ فرهانه ~ باشکوه عاقل ~ girl ~

فارسی ~ فرهت ~ شأن، شوکت و شکوهمندی ~ girl ~

فارسی ~ فرهناز ~ بزرگمنش و نازنین ~ girl ~

فارسی ~ فرهیخته ~ ادب آموخته، آموخته، مؤدب ~ girl ~

فارسی ~ فروردین ~ نام يكی از فرشتگان در آيين زرتشتی، نام اولین ماه هر سال خورشیدی ~ girl ~

فارسی ~ فروز ~ تابش و روشنی و فروغ ~ girl ~

فارسی ~ فروزا ~ تابان، درخشان ~ girl ~

فارسی ~ فروزان ~ فروزنده، شعله ور، مشتعل، روشن، تابناک، درخشنده ~ girl ~

فارسی ~ فروزش ~ فروز، روشني ~ girl ~

فارسی ~ فروزنده ~ نور و روشنی دهنده‌، روشن و تابان، درخشان، (به مجاز) آراینده ~ girl ~

فارسی ~ فروزین ~ منسوب به فروز، فروغ ~ girl ~

فارسی ~ فروغ ~ روشنی، تابش، نور، پرتو، شعله‌ی آتش، (به مجاز) رونق ~ girl ~

فارسی ~ فروغاعظم ~ ترکیب دو اسم فروغ و اعظم ( روشنایی و بزرگتر ) ~ girl ~

فارسی ~ فریا ~ (به مجاز) خجسته، مبارك، با شكوه، جذاب، دلپذير ~ girl ~

فارسی ~ فریبا ~ فریبنده، بسيار زيبا، فریفته ~ girl ~

فارسی ~ فریتا ~ خجسته و مبارك ~ girl ~

فارسی ~ فریچهر ~ خوش اقبال و سعادتمند ~ girl ~

فارسی ~ فریچهره ~ فريچهر، سعادتمند ~ girl ~

فارسی ~ فریدا ~ منسوب به فرید، يگانه، يكتا، بی‌نظير، بی‌مانند ~ girl ~

فارسی ~ فریدخت ~ دختر زیبا و محبوب ~ girl ~

فارسی ~ فریدل ~ داراي روح و جان خجسته و مبارك ~ girl ~

فارسی ~ فریرخ ~ فریچهر، زیبارخ ~ girl ~

فارسی ~ فریرو ~ دارای چهره زیبا و با شکوه ~ girl ~

فارسی ~ فریسا ~ پریسا، زیبا چون پری ~ girl ~

فارسی ~ فریسان ~ به سان خجستگی و مبارکی ~ girl ~

فارسی ~ فریشا ~ ستوده شده و ستایش شده ~ girl ~

فارسی ~ فریما ~ فریبا، زیبا و دوست داشتنی ~ girl ~

فارسی ~ فریمانه ~ منسوب به فریمان، دارای اندیشه خجسته ~ girl ~

فارسی ~ فریماه ~ زیباروی سعادتمند و باشکوه، دارای زیبایی و شکوهی چون ماه ~ girl ~

فارسی ~ فرین ~ (به مجاز) دارای شكوه و جلال، با شکوه ~ girl ~

فارسی ~ فرینا ~ مهرورز، مهربان، دلبر، ستایش، بخشش، با شکوه ~ girl ~

فارسی ~ فرینار ~ زيبا روي باشكوه و شكوهمند ~ girl ~

فارسی ~ فریناز ~ زیباروی دارای ناز و شکوه ~ girl ~

فارسی ~ فرینام ~ دارای نام با شکوه و زیبا ~ girl ~

فارسی ~ فرینو ~ داراي شكوه و جلال ~ girl ~

فارسی ~ فرینوش ~ خجسته، شکوهمند، مبارک ~ girl ~

فارسی ~ فریهام ~ همراه با خجستگی و شکوه ~ girl ~

فارسی ~ فریوار ~ خجسته و با شكوه ~ girl ~

فارسی ~ فریوش ~ زیبا چون پری ~ girl ~

فارسی ~ فهمیده ~ باشعور، خردمند، عاقل، فهیم، لبیب، هوشیار ~ girl ~

فارسی ~ فوژان ~ بانگ بلند، نعره، فریاد ~ girl ~

فارسی ~ قاصدک ~ چیزی بسیار سبک و گِرد متشکل از پرهای چتر مانندی که در هوا پرواز می کند ~ girl ~

فارسی ~ قدسی ~ منسوب به قدس، (به‌مجاز) فرشته، روحانی، مقدس و پاک ~ girl ~

فارسی ~ قمرتاج ~ تاج ماه ~ girl ~

فارسی ~ قمرسیما ~ ترکیب دو اسم قمر و سیما (ماه و چهره) ~ girl ~

فارسی ~ قیدافه ~ از شخصیتهای شاهنامه ~ girl ~

فارسی ~ قیطران ~ گیاهی زینتی از تیره شمعدانی ~ girl ~

فارسی ~ کاتوزا ~ زاهد و پارسا ~ girl ~

فارسی ~ کادوسا ~ از نژاد کادوس ~ girl ~

فارسی ~ کارنا ~ الهه ای پرهیزگار، بانوی پاکدامن ~ girl ~

فارسی ~ کارین ~ دور و بعید ~ girl ~

فارسی ~ کارینا ~ چهارمين سرزمين از سرزمين‌های تابعه‌ی پارت ~ girl ~

فارسی ~ کاساندان ~ نام همسر کورش کبیر و مادر کمبوجیه و بردیا ~ girl ~

فارسی ~ کاشانه ~ آشيانه‌ي جانوران، لانه ~ girl ~

فارسی ~ کامدخت ~ دختری كه معشوق است و مورد آرزوست ~ girl ~

فارسی ~ کامناز ~ مطلوب و دلپذير ~ girl ~

فارسی ~ کامیشا ~ خوشحال، سرزنده، خوش بیان ~ girl ~

فارسی ~ کامینه ~ كامين، آرزومند، دارای اراده و قصد، توانا ~ girl ~

فارسی ~ کاناز ~ چوب ریشه خوشه خرما ~ girl ~

فارسی ~ کانی ~ معدنی، استخراج شده از معدن، (به مجاز) داراي ارزش و قيمت ~ girl ~

فارسی ~ کتانه ~ منسوب به کتان، (به مجاز) زیبا و باطراوت ~ girl ~

فارسی ~ کتایون ~ از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سه دختر قیصر روم ~ girl ~

فارسی ~ کرانه ~ ساحل، کنار، سو، جهت ~ girl ~

فارسی ~ کرشمه ~ ناز، عشوه، غمزه ~ girl ~

فارسی ~ کلاله ~ بالاترين بخش مادگی گل، (به مجاز) زلف، كاكل به ويژه زلف تاب دار و مجعد ~ girl ~

فارسی ~ کلویی ~ شکوفا ~ girl ~

فارسی ~ کمند ~ (به مجاز) آنچه به وسيله‌ی آن كسی را گرفتار می‌كنند، (به مجاز) گيسو ~ girl ~

فارسی ~ کهربا ~ نام صمغی سخت شده و زرد رنگ که خاصیت جذب کنندگی دارد ~ girl ~

فارسی ~ کهسار ~ کوهسار ~ girl ~

فارسی ~ کوشادخت ~ دختر تلاشگر ~ girl ~

فارسی ~ کوکبدخت ~ دختر زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ کیاچهر ~ ويژگي آن كه چهره‌اش چون بزرگان شكوهمند است ~ girl ~

فارسی ~ کیادخت ~ دختر پادشاه ~ girl ~

فارسی ~ کیارا ~ میل شدید به خوردن انواع خوردنی ~ girl ~

فارسی ~ کیارخ ~ کیاچهر، آن که دارای چهره و صورتی شاهانه است ~ girl ~

فارسی ~ کیازر ~ طلا و زر پادشاهان و بزرگان ~ girl ~

فارسی ~ کیانا ~ طبیعت، هریک از عناصر چهارگانه ~ girl ~

فارسی ~ کیاناز ~ زیبایی شاهانه ~ girl ~

فارسی ~ کیاندخت ~ دختر بزرگان و سروران ~ girl ~

فارسی ~ کیانرخ ~ ويژگي آن كه چهره‌اش مثل بزرگان و سروران است ~ girl ~

فارسی ~ کیدخت ~ دختر پادشاه ~ girl ~

فارسی ~ کیلان ~ دختر زیبا و شوخ ~ girl ~

فارسی ~ کیمیا ~ علمی که توسط آن مواد کم بها مانند مس را به طلا تبدیل کنند، نادر و کمیاب ~ girl ~

فارسی ~ کیمیازهرا ~ ترکیب دو اسم کیمیا و زهرا (کمیاب و روشن تر) ~ girl ~

فارسی ~ کیناز ~ دارای ناز شاهانه ~ girl ~

فارسی ~ کیهانرخ ~ بسيار زيبارو ~ girl ~

فارسی ~ کیهانه ~ کیهان، جهان، دنیا، گیتی ~ girl ~

فارسی ~ کیواندخت ~ دختر كيوان ~ girl ~

فارسی ~ کیوانه ~ منسوب به کیوان، پادشاه گیتی ~ girl ~

فارسی ~ گرامی ~ محترم، عزیز، از شخصیتهای شاهنامه ~ girl ~

فارسی ~ گرامیدخت ~ دختر محترم و عزیز ~ girl ~

فارسی ~ گراناز ~ گران‌ناز، دارای ناز و زيبايی فراوان، (به مجاز) جذاب ~ girl ~

فارسی ~ گرانمهر ~ داراي مهر محبت زياد و فراوان ~ girl ~

فارسی ~ گرانناز ~ دارای ناز و زيبايي فراوان، (به مجاز) جذاب ~ girl ~

فارسی ~ گردآفرید ~ گرد آفريده، از شخصیتهای شاهنامه ~ girl ~

فارسی ~ گردآفرین ~ گرد آفرید، از شخصیتهای شاهنامه ~ girl ~

فارسی ~ گردیه ~ از شخصیتهای شاهنامه، نام خواهر بهرام چوبین سردار ساسانی ~ girl ~

فارسی ~ گزینه ~ برگزيده و انتخاب شده ~ girl ~

فارسی ~ گشتا ~ فردوس، پردیس، بهشت، جنت ~ girl ~

فارسی ~ گلاب ~ مایع خوشبویی که از تقطیر گل سرخ و آب به دست می آید ~ girl ~

فارسی ~ گلابتون ~ نقش برجسته با رشته های نقره و طلا روی پارچه ~ girl ~

فارسی ~ گلارین ~ پاک و زلال ~ girl ~

فارسی ~ گلافروز ~ زيبا، لطيف و با طراوت ~ girl ~

فارسی ~ گلافزا ~ افزاينده‌ي گل ~ girl ~

فارسی ~ گلافشان ~ گل ریزنده، افشاننده گل، گل پاشیدن ~ girl ~

فارسی ~ گلاله ~ موی مجعد و پیچیده، کلاله ~ girl ~

فارسی ~ گلان ~ گل‌ها، جمع گل، (به مجاز) زیبا و لطیف ~ girl ~

فارسی ~ گلاندام ~ دارای پیکر ظریف و زیبا چون گل ~ girl ~

فارسی ~ گلاندخت ~ دختر گلان، (به مجاز) دختر مثل گل و زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ گلانه ~ گلان، (مجاز) زیبا و لطیف ~ girl ~

فارسی ~ گلآذین ~ آرایش گل بر روی ساقه گیاه ~ girl ~

فارسی ~ گلآرا ~ زینت دهنده گل، از شخصیتهای شاهنامه ~ girl ~

فارسی ~ گلآسا ~ مانند گل ~ girl ~

فارسی ~ گلآنا ~ گلِ مادر ~ girl ~

فارسی ~ گلآور ~ گل آورنده، زیبا ~ girl ~

فارسی ~ گلآویز ~ گلِ آويز، گل گوشواره ~ girl ~

فارسی ~ گلآئین ~ زيبا، لطيف و با طراوت ~ girl ~

فارسی ~ گلبار ~ محصول گل، (مجاز) زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ گلباران ~ گل ریزان، گل پاشان ~ girl ~

فارسی ~ گلبام ~ گلبانگ، نام لحنی از لحن‌های موسیقی ایران در قدیم ~ girl ~

فارسی ~ گلبان ~ گلِ درخت بان، (مجاز) زیبارو و لطیف، نگهدارنده و محافظ ~ girl ~

فارسی ~ گلبانگ ~ بانگ بلند، آواز رسا، گلبام، آواز بلند، نام لحنی از لحن‌های موسیقی ~ girl ~

فارسی ~ گلبانو ~ بانویی زیبا چون گل ~ girl ~

فارسی ~ گلبخت ~ شانس، اقبال خوب ~ girl ~

فارسی ~ گلبخش ~ دارای سرنوشت و تقديرِ همچون گل، (مجاز) همچون گل زيبا و لطيف ~ girl ~

فارسی ~ گلبر ~ چون گل لطیف و نازک ~ girl ~

فارسی ~ گلبرگ ~ برگ گل ~ girl ~

فارسی ~ گلبن ~ درخت و بوته گل، بیخ بوته گل، به صورت خاص به بوته گل سرخ گویند ~ girl ~

فارسی ~ گلبهار ~ گلی که در بهار شکفته می شود، شکوفه گل ~ girl ~

فارسی ~ گلبهاره ~ گلِ بهاری، گلی كه در بهار می‌شكفد، (مجاز) زيبا و باطراوت ~ girl ~

فارسی ~ گلبو ~ آن که بوی گل می دهد ~ girl ~

فارسی ~ گلبوته ~ گل، (به مجاز) محبوب و معشوق، (به مجاز) خوب و دوست داشتني ~ girl ~

فارسی ~ گلبوی ~ گلبو، آنکه چون گل بو دهد، خوشبو، معطر ~ girl ~

فارسی ~ گلبید ~ گل‌های معطر و سنبله‌های نر درخت بيد (بيد مشك) كه مصرف دارويی دارد ~ girl ~

فارسی ~ گلبیز ~ گل افشان، گلریز، معطر، خوشبو ~ girl ~

فارسی ~ گلبین ~ نشان دهنده‌ی گل، (مجاز) دارای طبعی لطيف و ظريف ~ girl ~

فارسی ~ گلپاک ~ گلِ پاكيزه و روشن و درخشان، (مجاز) زيباروی با طراوت و پاكيزه، مبرا از گناه ~ girl ~

فارسی ~ گلپر ~ گیاهی است معطر از تیره ی چتریان ~ girl ~

فارسی ~ گلپری ~ زيباروي با طراوت كه داراي اندام ظريف مثل پري است. ~ girl ~

فارسی ~ گلپسند ~ مورد توجه و پسند مانند گل، (به مجاز) زيباروی مورد پسند ~ girl ~

فارسی ~ گلپونه ~ گل‌های کوچک معطر به رنگ صورتی یا بنفش، پونه جوان و تازه ~ girl ~

فارسی ~ گلپیرا ~ کسی که کارش پیرایش دادن و تربیت کردن گل است، باغبان، گل کار، گل آرا ~ girl ~

فارسی ~ گلپیکر ~ کسی که بدنش مانند گل لطیف است ~ girl ~

فارسی ~ گلتابان ~ (مجاز) زیباروی، روشن روی، گل درخشان ~ girl ~

فارسی ~ گلجهان ~ (به مجاز) زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ گلجو ~ جوینده گل، خواهان گل، (مجاز) دارای لطافت و ظرافتِ طبع ~ girl ~

فارسی ~ گلچمن ~ زیباروی و لطیف و خرم . ~ girl ~

فارسی ~ گلچهر ~ گل چهره، زیبارو، دارای چهره ای مانند گل ~ girl ~

فارسی ~ گلچهره ~ گل رو، زیبا روی ~ girl ~

فارسی ~ گلچین ~ منتخب، برگزیده، آن‌كه گل می‌چيند ~ girl ~

فارسی ~ گلخند ~ شکوفه، شکوفه‌ی گل، (مجاز) زیبا و با طراوت ~ girl ~

فارسی ~ گلخندان ~ گل خندان، گل شکفته ~ girl ~

فارسی ~ گلخنده ~ خوش خنده ~ girl ~

فارسی ~ گلخواه ~ گل‌جو، خواهان گل، جوینده گل ~ girl ~

فارسی ~ گلدار ~ آنچه که دارای نقش گل باشد ~ girl ~

فارسی ~ گلدامن ~ گل بدن، گل اندام ~ girl ~

فارسی ~ گلدانه ~ بذر گل، آنکه ویژگی گل شدن دارد، (مجاز) زیبا و لطیف ~ girl ~

فارسی ~ گلدخت ~ دخترِ گل، (به مجاز) زيبا و لطيف ~ girl ~

فارسی ~ گلدشت ~ دشتِ گل، زمین وسیع و هموار پر از گل، گلزار، (مجاز) خرم و زیبا و با طراوت ~ girl ~

فارسی ~ گلدوست ~ دوست دار گل، معشوق و محبوبِ زیبای با طراوت چون گل، گل عزیز و گرامی ~ girl ~

فارسی ~ گلدوش ~ ویژگی آن که بر روی شانه‌هایش گل نصب شده است، آراسته به گل ~ girl ~

فارسی ~ گلدیس ~ به رنگ گل، مانند گل ~ girl ~

فارسی ~ گلراز ~ سِر و راز گل، رنگِ گل، (مجاز) زیبا و لطیف ~ girl ~

فارسی ~ گلرام ~ آن که دارای طبعی موافق و سازگار با گل است، گل شاد و خوشحال، (مجاز) زیباروی شاد و با طراوت ~ girl ~

فارسی ~ گلربا ~ رباینده گل، عاشق گل، (مجاز) زيبارو و با طراوت ~ girl ~

فارسی ~ گلرخ ~ دارای چهره ای مانند گل، زیبا روی، گل چهره ~ girl ~

فارسی ~ گلرخسار ~ گل رخ، آنکه رخسارش چون گل باشد، گلچهره، زیبارخسار ~ girl ~

فارسی ~ گلرخشان ~ گل درخشان، گل تابنده، (مجاز) زیبارو و لطیف ~ girl ~

فارسی ~ گلرنگ ~ به رنگ گل، هم رنگ گل سرخ، گل فام، (مجاز) زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ گلرو ~ آن که چهره ای زیبا چون گل دارد ~ girl ~

فارسی ~ گلریز ~ دارای نقش گل به ويژه گل‌سرخ، گل ریختن بر جایی یا بر سر و پای کسی ~ girl ~

فارسی ~ گلریزان ~ گلریز، گل افشان، گلباران، مراسم گلریزی به سر عروس و د اماد یا به سر پهلوان در زورخانه ~ girl ~

فارسی ~ گلزاد ~ زاده ی گل ~ girl ~

فارسی ~ گلزار ~ گلستان، گلشن، نام نوایی در موسیقی قدیم ~ girl ~

فارسی ~ گلزر ~ گل طلایی، (به مجاز) زیبا و لطیف ~ girl ~

فارسی ~ گلزری ~ گل طلایی ~ girl ~

فارسی ~ گلسا ~ مانند گل، (به مجاز) زیبارو و لطیف ~ girl ~

فارسی ~ گلسار ~ منسوب به گل، همانند گل، جایی پر از گل ~ girl ~

فارسی ~ گلسان ~ گلسا، مانند گل ~ girl ~

فارسی ~ گلسانا ~ گلسا، مانند گل، (مجاز) زیبارو و لطیف ~ girl ~

فارسی ~ گلستان ~ گلزار، گلشن ~ girl ~

فارسی ~ گلستانه ~ باغ، بوستان ~ girl ~

فارسی ~ گلسرخ ~ هر گلي كه سرخ باشد ~ girl ~

فارسی ~ گلسفید ~ نوعی از گل سرخ که سفید و خوشبوی می‌باشد که به هندی گل سبوتی می‌گویند، گل مشکین، ورد چینی ~ girl ~

فارسی ~ گلسمین ~ گلِ ارزشمند، گل خوب و عالی ~ girl ~

فارسی ~ گلسور ~ گل درخت سور ~ girl ~

فارسی ~ گلسوری ~ گل سرخ، گل آتشی از اسفرم‌ها ~ girl ~

فارسی ~ گلسون ~ تور ابریشمی که زنان گیسوان خود را در آن گذارند ~ girl ~

فارسی ~ گلسیما ~ گلرخ، دارای چهره ای مانند گل، زیبا روی، گل چهره ~ girl ~

فارسی ~ گلشا ~ گلشاد، گل شاد و خندان، (به مجاز) زيبا و با طراوت، بهترین و زیباترین گل، شاه گل‌ها ~ girl ~

فارسی ~ گلشاد ~ گل شاد و خندان، شادان مثل گل، (به مجاز) زيبا و با طراوت ~ girl ~

فارسی ~ گلشکر ~ (به مجاز) لب گلگون معشوق، گل زيبارو ~ girl ~

فارسی ~ گلشن ~ گلستان، گلزار، جدیقه، باغ ~ girl ~

فارسی ~ گلشید ~ درخشان، روشن ~ girl ~

فارسی ~ گلشیفته ~ فردی که عاشق گل است ~ girl ~

فارسی ~ گلصبا ~ زیبا و لطیف و خوشایند ~ girl ~

فارسی ~ گلطلا ~ گلزر، گل طلایی رنگ، گل زیبای طلایی ~ girl ~

فارسی ~ گلعذار ~ گل چهره، آنکه سیمایی چون گل دارد، زیباروی ~ girl ~

فارسی ~ گلغنچه ~ غنچه گل ~ girl ~

فارسی ~ گلفام ~ به رنگ گل سرخ، گلگون ~ girl ~

فارسی ~ گلفر ~ زيبارو و لطيف ~ girl ~

فارسی ~ گلفروغ ~ زيبا و لطيف ~ girl ~

فارسی ~ گلفشان ~ گل ریزنده، نوعی آتش بازی، گل افشان ~ girl ~

فارسی ~ گلگون ~ سرخ رنگ، به رنگ گل سرخ ~ girl ~

فارسی ~ گلگونه ~ مانند گل، به رنگ گل، گونه یا رخسارۀ سرخ، سرخاب که زنان به گونه‌های خود می‌مالند ~ girl ~

فارسی ~ گلگیتی ~ نوعی از گل كه برگ‌های آن از هر طرف سه خار دارد و دو نوع سفيد و زرد است ~ girl ~

فارسی ~ گلگیس ~ دختری با موهایی به لطافت گل ~ girl ~

فارسی ~ گلگیسو ~ گل‌گیس، دختری با موهایی به لطافت گل ~ girl ~

فارسی ~ گلمان ~ ویژگی آن که دارای فکر و اندیشه‌ای به مانند گل ظریف و لطیف است، (مجاز) نیک اندیش و خوب اندیش ~ girl ~

فارسی ~ گلمر ~ گلِ مُر، گیاهی درختچه‌ای گرمسیری از خانواده‌ی سماق، گلِ گیاه یا درختچه‌ی مُر، (مجاز) زیبا و لطیف ~ girl ~

فارسی ~ گلمهر ~ گل خورشيد، گل آفتاب، گل آفتاب‌گردان ~ girl ~

فارسی ~ گلمو ~ ويژگی آن كه گيسوانش آراسته به گل شده است، گل گيسو ~ girl ~

فارسی ~ گلمیس ~ زیبا و لطیف ~ girl ~

فارسی ~ گلمینو ~ گل بهشتی، زیباروی، پری روی ~ girl ~

فارسی ~ گلنار ~ از نام‌های زنان در شاهنامه، گل درخت انار ~ girl ~

فارسی ~ گلناری ~ منسوب به گلنار، به رنگ گلنار، سرخ ~ girl ~

فارسی ~ گلناز ~ کسی که چون گل لطیف باشد، نوعی گل ~ girl ~

فارسی ~ گلنام ~ دارای نامی زیبا چون گل، لطیف، زیبا ~ girl ~

فارسی ~ گلنرگس ~ نرگس ~ girl ~

فارسی ~ گلنسیم ~  بوی خوش، عطر گل، عطر آگین چون گل ~ girl ~

فارسی ~ گلنوش ~ نام نوایی در موسیقی قدیم ایرانی، شهد گل، (به مجاز) دارای زیبایی همیشگی ~ girl ~

فارسی ~ گلنوشا ~ دارای زیبایی همیشگی ~ girl ~

فارسی ~ گلوار ~ چون گل، مانند گل، (مجاز) زيبارو و لطيف ~ girl ~

فارسی ~ گلور ~ دارنده‌ی گل يا دارنده‌ی صفات گل، (مجاز) زيبارو و لطيف ~ girl ~

فارسی ~ گلوش ~ مانند گل، گلوار، (مجاز) زیبارو و لطیف ~ girl ~

فارسی ~ گلی ~ منسوب به گل، به رنگ گل سرخ، سرخ ~ girl ~

فارسی ~ گلیا ~ گلی، منسوب به گلی ~ girl ~

فارسی ~ گلیاد ~ یادآور گل، یادآورنده‌ی گل، (مجاز) زیبارو و لطیف ~ girl ~

فارسی ~ گلیار ~ یار و همنشین گل، دارنده‌ی (صفات) گل، (مجاز) زیبارو و لطیف ~ girl ~

فارسی ~ گلیاس ~ گلی است سفید و بغایت خوشبو ~ girl ~

فارسی ~ گلیتا ~ همتای گلی، مثل گلی، به‌رنگ سرخ، (به مجاز) زیبارو و لطیف ~ girl ~

فارسی ~ گلیدخت ~ دختر گل‌گونه، دختر گل مانند، (به مجاز) زیبارو و لطیف ~ girl ~

فارسی ~ گلیرخ ~ دارای چهره‌ای مثل گلی، سرخ گون رخسار، (مجاز) زیبارو و لطیف ~ girl ~

فارسی ~ گلین ~ به رنگ گل سرخ، (مجاز) زيبا و شاداب، عروس ~ girl ~

فارسی ~ گلینا ~ گلین، به رنگ گل سرخ ~ girl ~

فارسی ~ گلینه ~ گلین، به رنگ گل سرخ ~ girl ~

فارسی ~ گلینوش ~ سرخی ماندگار، گل گونه ی پایدار، (مجاز) زیبارو و لطیف (همیشه) ~ girl ~

فارسی ~ گهربار ~ گوهربار، گوهر افشان، (به مجاز) اشك بار، گريان، رسا و بلیغ ~ girl ~

فارسی ~ گهرناز ~ گوهرناز، آن که نازش چون گوهر قیمتی است ~ girl ~

فارسی ~ گوارا ~ هر چیز خوردنی یا آشامیدنی که لذیذ و خوشمزه باشد، خوراکی که زود هضم شود ~ girl ~

فارسی ~ گوهر ~ سنگ های قیمتی، (به مجاز) اصل و نسب ~ girl ~

فارسی ~ گوهرافشان ~ گوهرریز، گوهربار، منظور فصیح و بلیغ ~ girl ~

فارسی ~ گوهرالشریعه ~ شخص (زن) والا و نفيس در شريعت و دين ~ girl ~

فارسی ~ گوهرسمانه ~ ترکیب دو اسم گوهر و سمانه (نوعی سنگ قیمتی و مخفف آسمان) ~ girl ~

فارسی ~ گوهرشاد ~ ترکیب دو اسم گوهر و شاد (سنگ‌های قیمتی و خوشحال) ~ girl ~

فارسی ~ گوهرناز ~ دارای غمزه و كرشمه ~ girl ~

فارسی ~ گیتا ~ جهان، گیتی، جهان آفرینش ~ girl ~

فارسی ~ گیتانوش ~ گیتی نوش، جهانِ بی مرگی، (مجاز) ماندنی ~ girl ~

فارسی ~ گیتی ~ جهان، دنیا، کره ی زمین، کیهان ~ girl ~

فارسی ~ گیتیافروز ~ روشن کننده ی دنیا، فروزنده ی دنیا ~ girl ~

فارسی ~ گیتیدخت ~ دخترجهان ~ girl ~

فارسی ~ گیتیفروغ ~ ترکیب دو اسم گیتی و فروغ (جهان و روشنی) ~ girl ~

فارسی ~ گیتیناز ~ آن که موجب فخر و مباهات گیتی است، افتخار جهان ~ girl ~

فارسی ~ گیرا ~ گیرنده، [مجاز] جذاب، دلربا، اثرگذار و موثر، فریبنده و زیبا ~ girl ~

فارسی ~ گیسو ~ گیس، موی بلند سر، نام صورت فلکی در آسمان نیم‌کره‌ی شمالی ~ girl ~

فارسی ~ گیشا ~ زيبا و با طراوت ~ girl ~

فارسی ~ گیلان ~ سرزمين گيل‌ها ~ girl ~

فارسی ~ گیلانا ~ منسوب به گیلان، دختر زیبای گیلانی ~ girl ~

فارسی ~ گیلدا ~ پرورش یافته مردم گیل (گیلان) ~ girl ~

فارسی ~ گیلماه ~ ترکیب دو اسم گیل و ماه (نام طایفه‌ای و زیبارو) ~ girl ~

فارسی ~ گیلنار ~ مرکب از گیل (گیلک) + نار (انار) ~ girl ~

فارسی ~ گیلهوا ~ نوعي باد محلي، كه از غرب به شرق مي‌وزد و هوا ملايم و دريا آرام مي‌شود، (به مجاز) خنديدن (گل)، شكفتن، گل نسترن شكفته، (به مجاز) زيبا و با طراوت، شاداب ~ girl ~

فارسی ~ گیوا ~ جذاب، گیرا، فریبنده و دلبر، دلربا ~ girl ~

فارسی ~ لادن ~ گل زینتی ~ girl ~

فارسی ~ لاریسا ~ نفیس و با ارزش ~ girl ~

فارسی ~ لاله ~ گلی به شکل جام و سرخ رنگ که بر روی پایه ای بلند قرار دارد ~ girl ~

فارسی ~ لالهدخت ~ دختری که مثل لاله است، (مجاز) زیبارو و لطیف ~ girl ~

فارسی ~ لالهرخ ~ لاله رخسار، لاله روی، معشوقی که گونه های سرخ به رنگ گل لاله دارد ~ girl ~

فارسی ~ لالهرو ~ اله چهر، آن که چهره و صورتی سر و زیبا چون گل لاله دارد ~ girl ~

فارسی ~ لالهزار ~ زمينی كه در آن لاله‌ی فراوان روييده باشد، (به مجاز) چهره‌ی سرخ و لطيف ~ girl ~

فارسی ~ لالهسار ~ لاله سر، مرغي است خوش آواز و سر سرخ، لاله‌زار ~ girl ~

فارسی ~ لالهسان ~ مانند لاله، لاله وش، (مجاز) زيبارو ~ girl ~

فارسی ~ لالهگون ~ به رنگ لاله، لاله فام، لاله وش، (مجاز) زيبارو ~ girl ~

فارسی ~ لالهوش ~ به رنگ لاله، لاله فام، لاله گون، (مجاز) زيبارو ~ girl ~

فارسی ~ لاون ~ نام محلی و معرکه ای در شاهنامه ~ girl ~

فارسی ~ لایه ~ نام زنی در رمان باغ بلور ~ girl ~

فارسی ~ لبخند ~ خنده‌ای که فقط لب‌ها از هم باز شود، خندۀ کم، تبسم ~ girl ~

فارسی ~ لبینا ~ نام نوایی در موسیقی ~ girl ~

فارسی ~ لحظه ~ یک چشم به‌ هم زدن ~ girl ~

فارسی ~ لنیا ~ دختر ملیح، نمکین ~ girl ~

فارسی ~ لوترا ~ لهجه، شکسته زبانی ~ girl ~

فارسی ~ لیال ~ در فارسی جمع لولو ~ girl ~

فارسی ~ لیان ~ درخشان، تابان ~ girl ~

فارسی ~ لیانا ~ بانوی درخشان و زیباروی ~ girl ~

فارسی ~ لیدیا ~ کشوری در آسیای صغیر، (مجازا) بانوی دارا و عشرت طلب ~ girl ~

فارسی ~ لیزان ~ نام ناحیه‌ای در سرزمین قدیمی اران ~ girl ~

فارسی ~ لیسا ~ ستوده شده ~ girl ~

فارسی ~ لیلان ~ نام رودخانه ای در آذربایجان ~ girl ~

فارسی ~ لیلوفر ~ منسوب به نیلوفر، پیچک، نام نوعی گل، نام یکی از جشن های ایرانیان قدیم ~ girl ~

فارسی ~ لیلی(لِيلی) ~ شبانگاه، نام نوایی در موسیقی، نام معشوق قیس ابن ملَوَّح عامری ملقب به مجنون ~ girl ~

فارسی ~ لیلی(لیلی) ~ لفظی كه در جشن‌ها (عروسی ها) برای ابراز شادی میگویند ~ girl ~

فارسی ~ لیلیا(لَيليا) ~ شب‌ها ~ girl ~

فارسی ~ لیلیناز ~ لی‌لیِ زیبا و قشنگ، لی‌لیِ متناسب و موزون ~ girl ~

فارسی ~ لیوزا ~ زاده‌ی خورشيد، (به مجاز) آفتاب چهره و زيبارو ~ girl ~

فارسی ~ لیوزاد ~ نام دختر آدم ~ girl ~

فارسی ~ لیوسا ~ مانند خورشيد، (مجاز) زيبارو ~ girl ~

فارسی ~ ماتیسا ~ ماهتیسا، در گویش مازندران ماه تنها ~ girl ~

فارسی ~ ماجان ~ مانند ماه ~ girl ~

فارسی ~ ماریسا ~ مانند حضرت مریم (س) ~ girl ~

فارسی ~ مارینا ~ دارنده هرچیز ارزشمند ~ girl ~

فارسی ~ مامک ~ مادر، خطاب محبت آمیز به فرزند دختر ~ girl ~

فارسی ~ مامکان ~ مامک، مادر، خطاب محبت آمیز به فرزند دختر ~ girl ~

فارسی ~ مانا ~ ماندنی، جاوید، پایدار، همانند ~ girl ~

فارسی ~ مانادخت ~ دختر ماندنی و پایدار ~ girl ~

فارسی ~ ماندا ~ ماندگار، جاوید ~ girl ~

فارسی ~ ماندان ~ دختر ازدهاک پادشاه ماد و زن کبوجیه پادشاه فارس و مادر کورش بزرگ ~ girl ~

فارسی ~ ماندانا ~ عنبر سیاه، مادر کوروش پادشاه هخامنشی ~ girl ~

فارسی ~ ماندگار ~ كسي كه در جايي اقامت طولانی داشته باشد، ~ girl ~

فارسی ~ مانیان ~ بی نظیر و بی همتا ~ girl ~

فارسی ~ مانیتا ~ مانند زندگی ماندگار ~ girl ~

فارسی ~ مانیسا ~ دانشمند و دانا ~ girl ~

فارسی ~ مانیکا ~ ماه خوب و زیبا ~ girl ~

فارسی ~ ماه ~ (به مجاز) زيبا و قشنگ، دوست داشتنی، دختر زيباروی ~ girl ~

فارسی ~ ماها ~ منسوب به ماه، (به مجاز) زیبا و دوست داشتنی ~ girl ~

فارسی ~ ماهانا ~ منسوب به ماه، روشن و زیبا همچون ماه ~ girl ~

فارسی ~ ماهآذر ~ ترکیب دو اسم ماه و آذر (زیبا و آتش) ~ girl ~

فارسی ~ ماهآفرید ~ آفريده‌ی ماه، (در شاهنامه) نام دختر تور، نام دختر بزرگ برزين و نام همسر ايرج و مادر بزرگ منوچهر پيشدادی ~ girl ~

فارسی ~ ماهآفرین ~ آفریننده ماه ~ girl ~

فارسی ~ ماهبخت ~ (به مجاز) کامیاب و خوشبخت، سفیدبخت ~ girl ~

فارسی ~ ماهپاره ~ دارای زیبایی ای چون زیبا یی ماه ~ girl ~

فارسی ~ ماهپری ~ زیبا چون ماه و پری ~ girl ~

فارسی ~ ماهپسند ~ کسی که پسندیده و مورد قبول ماه باشد، (مجاز) زیباروی چون ماه ~ girl ~

فارسی ~ ماهپیکر ~ آن‌ که پیکری زیبا مانند ماه دارد، (به مجاز) معشوق زيبا ~ girl ~

فارسی ~ ماهتا ~ همتای ماه، لنگه ماه، (به مجاز) زیبارو، مهتا، مانند ماه ~ girl ~

فارسی ~ ماهتاب ~ مهتاب، نور ماه، پرتو ماه ~ girl ~

فارسی ~ ماهتابان ~ ترکیب دو اسم ماه و تابان (زیبا و روشن) ~ girl ~

فارسی ~ ماهتیسا ~ ماه تنها ~ girl ~

فارسی ~ ماهتینا ~ ترکیب دو اسم ماه و تینا (زیبا و گل سرخ) ~ girl ~

فارسی ~ ماهثمین ~ ترکیب دو اسم ماه و ثمین (دختر زیباروی و با ارزش) ~ girl ~

فارسی ~ ماهثنا ~ ترکیب دو اسم ماه و ثنا (زیبا و ستایش) ~ girl ~

فارسی ~ ماهجهان ~ ترکیب دو اسم ماه و جهان (زیبا و دنیا) ~ girl ~

فارسی ~ ماهچهر ~ آنکه چهره ٔ او مانند ماه تابان باشد، ماه چهره، ماهرو، زیبارو، صاحب چهره ٔ تابان و درخشان همچون ماه ~ girl ~

فارسی ~ ماهچهره ~ ترکیب دو اسم ماه و چهره (زیبا و صورت) ~ girl ~

فارسی ~ ماهدخت ~ دختر زیبا ~ girl ~

فارسی ~ ماهدیس ~ زیبا مانند ماه ~ girl ~

فارسی ~ ماهرخ ~ ماه چهر، ماهرو، زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ ماهرخسار ~ ماهرو، زیبارو، ماه چهر ~ girl ~

فارسی ~ ماهرو ~ چهره ای مانند ماه ~ girl ~

فارسی ~ ماهروی ~ ماهرو، ماهرخ، ماه چهر، زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ ماهریز ~ ریزنده ماه، (به مجاز) زيباروی ~ girl ~

فارسی ~ ماهزاد ~ زاده ماه، زیبا ~ girl ~

فارسی ~ ماهسا ~ چون ماه، به سان ماه، (به مجاز) زيبارو ~ girl ~

فارسی ~ ماهستی ~ ترکیب دو اسم ماه و ستی (زیبا و بانو) ~ girl ~

فارسی ~ ماهسمن ~ ماه لطیف ~ girl ~

فارسی ~ ماهسیما ~ آن که سیما و چهره او چون ماه زیباست ~ girl ~

فارسی ~ ماهشید ~ ماه و روشنایی ماه، (مجاز) زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ ماهصنم ~ ترکیب دو اسم ماه و صنم (زیبا و دلبر) ~ girl ~

فارسی ~ ماهطلعت ~ ترکیب دو اسم ماه و طلعت (زیبا و چهره) ~ girl ~

فارسی ~ ماهفروز ~ ترکیب دو اسم ماه و فروز (زیبا و تابش) ~ girl ~

فارسی ~ ماهفروغ ~ ترکیب دو اسم ماه و فروغ (زیبا و روشنی) ~ girl ~

فارسی ~ ماهک ~ معشوقک زیباروی، خوب‌روی دوست داشتنی و زیباروی محبوب ~ girl ~

فارسی ~ ماهکان ~ منسوب به ماهك، خوب‌روی دوست داشتنی و زیباروی محبوب ~ girl ~

فارسی ~ ماهگل ~ گلِ ماه، (به مجاز) زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ ماهلی ~ صاحب ماه ~ girl ~

فارسی ~ ماهلین ~ هاله ماه ~ girl ~

فارسی ~ ماهمنظر ~ ماهرو، ماهچهر ~ girl ~

فارسی ~ ماهمنیر ~ ماه درخشان و تابان، (به مجاز) زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ ماهناز ~ ناز و زیبا مانند ماه، ماه‌روی زیبا ~ girl ~

فارسی ~ ماهنسا ~ ترکیب دو اسم ماه و نسا (زیبا و زنان) ~ girl ~

فارسی ~ ماهنگار ~ ترکیب دو اسم ماه و نگار (زیبا و معشوق) ~ girl ~

فارسی ~ ماهنور ~ دارای درخشش ماه ~ girl ~

فارسی ~ ماهنوش ~ ماه جاويدان و هميشگی، (به مجاز) زيباروی، هميشه زيبا ~ girl ~

فارسی ~ ماهنیلا ~ ترکیب دو اسم ماه و نیلا (زیبا و آبی دریا) ~ girl ~

فارسی ~ ماهوار ~ مانند ماه، مثل ماه، [مجاز] زیبا، نیکوروی، ماهیانه، شهریه ~ girl ~

فارسی ~ ماهور(ماهوَر) ~ دارای ویژگی و صفت ماه، (به مجاز) زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ ماهوش ~ ماه مانند، زیبا ~ girl ~

فارسی ~ ماهونیا ~ زینت خانواده و نیاکان ~ girl ~

فارسی ~ ماهوین ~ به رنگ ماه ~ girl ~

فارسی ~ ماهی ~ جانوری مهره دار، آبزی معروف ~ girl ~

فارسی ~ ماهیسا ~ نوع خاصی گل زیبا و ظریف و کمیاب ~ girl ~

فارسی ~ ماهین ~ منسوب به ماه، (به مجاز) زيبارو و دوست داشتنی ~ girl ~

فارسی ~ ماهینه ~ منسوب به ماه، (به مجاز) زیبا و دوست داشتنی ~ girl ~

فارسی ~ مایان ~ جمع ما، ماها ~ girl ~

فارسی ~ مبینه ~ آشکار، روشن، آشکار کننده ~ girl ~

فارسی ~ محنی ~ به حنا رنگ کننده ~ girl ~

فارسی ~ محیان ~ وقت و هنگام چیزی ~ girl ~

فارسی ~ محیصا ~ رستگار شده ، پاک و آمرزیده ~ girl ~

فارسی ~ مدیا ~ سرزمين ماد، نام زن آخرين پادشاه ماد ~ girl ~

فارسی ~ مدیسه ~ نام روستایی در استان اصفهان ~ girl ~

فارسی ~ مرجانچهر ~ ویژگی آن که چهره‌اش مثل مرجان سرخ گون است، (به مجاز) زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ مرجاندخت ~ دختر مرجان‌گونه، دختر سرخ‌گون، (به مجاز) زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ مرجانرخ ~ مرجان‌چهر، زیبارو، آنکه چهره‌اش مانند مرجان سرخ‌گون باشد ~ girl ~

فارسی ~ مرسده ~ ملکه، (مجاز) زیبا، با طراوت و خرم، محل روئیدن راش ~ girl ~

فارسی ~ مرسین ~ درختی با برگ‌های هميشه سبز معطر، مورد ~ girl ~

فارسی ~ مرمر ~ نوعی سنگ آهکی و سخت، (مجاز) سفيد چهره و زيبا ~ girl ~

فارسی ~ مرمری ~ منسوب به مرمر، ساخته شده از مرمر يا از جنس مرمر، به رنگ مرمر ~ girl ~

فارسی ~ مرمرین ~ مرمری، ساخته شده از مرمر ~ girl ~

فارسی ~ مروا ~ تفأل، فال نیک، دعای خیر ~ girl ~

فارسی ~ مروارید ~ جواهری گران‌بها که در صدف تولید می‌شود، نوعی گل ~ girl ~

فارسی ~ مروه ~ بسيار خوش‌بو و معطر ~ girl ~

فارسی ~ مروئه ~ هویدا، پیدا، آینه ~ girl ~

فارسی ~ مریسا ~ چیزی لغزان و تابان ~ girl ~

فارسی ~ مژده ~ خبر خوش و شادی بخش، بشارت، مژدگانی، نوید ~ girl ~

فارسی ~ مژگان ~ مژه، (در اصطلاح عشاق) اشاره به نيزه و تير كه از كرشمه و غمزه‌هاي معشوق به هدف سينه‌ي عاشق مي‌رسد، دارد ~ girl ~

فارسی ~ مستانه ~ سرخوش و شاد ~ girl ~

فارسی ~ مشانا ~ منسوب به مشان، (به مجاز) دارای حلاوت و شیرینی ~ girl ~

فارسی ~ مشکناز ~ زیبا و خوشبو، از شخصیتهای شاهنامه، نام همسر بهرام گور پادشاه ساسانی ~ girl ~

فارسی ~ مشکین ~ آنچه که بوی مشک بدهد، مشک آلود، (مجاز) خوش بو، (مجاز) سیاه، تیره رنگ ~ girl ~

فارسی ~ مشکیندخت ~ دختر مُشک آلود و معطر، یا دختر سیه موی، (به مجاز) جذاب و دل‌انگیز ~ girl ~

فارسی ~ مشیما ~ منسوب به مَشیم، (به مجاز) زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ معینا ~ یاری رسان، کمک کننده ~ girl ~

فارسی ~ ملکشاد ~ زیباروی شاد، فرشته روی شادمان، شاداب و زیبا ~ girl ~

فارسی ~ ملکناز ~ فرشته زیبا ~ girl ~

فارسی ~ ملورین ~ در بلورین، رویه شفاف ~ girl ~

فارسی ~ ملورینا ~ مروارید در صدف ~ girl ~

فارسی ~ ملوسک ~ زیباخردک، جمیل و ظریف و زیبا، زیبای کوچک ~ girl ~

فارسی ~ ملیحسا ~ دوست داشتنی و مورد پسند ~ girl ~

فارسی ~ منیبا ~ بازگشت کننده به سوی خدا، توبه کننده ~ girl ~

فارسی ~ منیژه ~ سفید‌رو، پاکدامن، نام دختر افراسیاب که عاشق بیژن پهلوان ایرانی شد ~ girl ~

فارسی ~ مها ~ بزرگ، یاقوت کبود، (به مجاز) زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ مهاباد ~ نام رودی در استان آذربایجان غربی ~ girl ~

فارسی ~ مهادا ~ مهاد، گهواره ~ girl ~

فارسی ~ مهان ~ منسوب به ماه، زيبارو ~ girl ~

فارسی ~ مهاندخت ~ دخترِ بزرگان، (به مجاز) بزرگ‌زاده ~ girl ~

فارسی ~ مهآرا ~ آراينده‌ي ماه، زيب و زينت ماه ~ girl ~

فارسی ~ مهآسا ~ همانند ماه، شبيه به ماه ~ girl ~

فارسی ~ مهبان ~ نگهبان ماه، مجازا زیبا و مهتاب رو ~ girl ~

فارسی ~ مهبانو ~ سرور بانوان، بزرگ زنان ~ girl ~

فارسی ~ مهپاره ~ زیبا، زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ مهتا ~ مثل ماه، زیبا و درخشان ~ girl ~

فارسی ~ مهتاب ~ پرتو و نور ماه، ماهتاب ~ girl ~

فارسی ~ مهتابان ~ ماهِ تابان، ماهِ تابنده، (به مجاز) زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ مهتاج ~ تاج ماه، آنکه تاجی درخشنده چون ماه دارد. ~ girl ~

فارسی ~ مهجبین ~ پری رخسار، پریرو، خوبرو، زهره جبین ~ girl ~

فارسی ~ مهدانا ~ دانای بزرگ، مِهتَر دانا ~ girl ~

فارسی ~ مهدخت ~ ماه دخت، دختر ماه ~ girl ~

فارسی ~ مهدل ~ دختری که دلش مانند ماه روشن است ~ girl ~

فارسی ~ مهدیا ~ بانوی هدایت شده ~ girl ~

فارسی ~ مهدیان ~ هدایت شده ~ girl ~

فارسی ~ مهدیس ~ مانند ماه، (به مجاز) زيبارو ~ girl ~

فارسی ~ مهدیسا ~ مهدیس، مانند ماه ~ girl ~

فارسی ~ مهدیسه ~ مهدیس، مانند ماه، دختر زیبا ~ girl ~

فارسی ~ مهدین ~ بومي، وطني، هم ميهن ~ girl ~

فارسی ~ مهدینا ~ مهدین، هم میهن ~ girl ~

فارسی ~ مهرا ~ منسوب به مهر، بانوی مهربان، دختری که مانند خورشید درخشان است ~ girl ~

فارسی ~ مهرابه ~ مهر افتاب ~ girl ~

فارسی ~ مهراز ~ راز بزرگ ~ girl ~

فارسی ~ مهراعظم ~ ترکیب دو اسم مهر و اعظم (محبت و بزرگتر) ~ girl ~

فارسی ~ مهرافروز ~ ترکیب دو اسم مهر و افروز (روشن کننده و مهربانی) ~ girl ~

فارسی ~ مهرافزا ~ افزاینده محبت، آن که بر مهر و محبت خود بیفزاید ~ girl ~

فارسی ~ مهرانا ~ منسوب به مهران، دارنده مهر، سرشار از مهر ~ girl ~

فارسی ~ مهراندخت ~ دختر دارای نور و محبت ~ girl ~

فارسی ~ مهرانگل ~ (به مجاز) ویژگی آن که زیبا، لطیف، با طراوت و مهربان است ~ girl ~

فارسی ~ مهرانگیز ~ به وجود آورنده دوستی و مهر ~ girl ~

فارسی ~ مهرانه ~ منسوب به مهران، دارنده‌ی مهر، فروغ خورشید ~ girl ~

فارسی ~ مهرانوش ~ محبت جاویدان ~ girl ~

فارسی ~ مهرآذر ~ ترکیب دو اسم مهر و آذر (محبت و آتش) ~ girl ~

فارسی ~ مهرآذین ~ ترکیب دو اسم مهر و آذین (محبت و زینت) ~ girl ~

فارسی ~ مهرآرا ~ ترکیب دو اسم مهر و آرا (مهربانی و زیور) ~ girl ~

فارسی ~ مهرآسا ~ مانند خورشید، (به مجاز) زيبارو ~ girl ~

فارسی ~ مهرآفاق ~ ترکیب دو اسم مهر و آفاق (مهربانی و عالم) ~ girl ~

فارسی ~ مهرآفرید ~ آفریده‌ی مهربانی، آفریده‌ی خورشید، (به مجاز) زیباروی مهربان ~ girl ~

فارسی ~ مهرآفرین ~ ترکیب دو اسم مهر و آفرین (محبت و آفرینش) ~ girl ~

فارسی ~ مهرآوه ~ پرستشگاه های مهرپرستان ~ girl ~

فارسی ~ مهرآوین ~ ترکیب دو اسم مهر و آوین (محبت و عشق) ~ girl ~

فارسی ~ مهرآیه ~ ترکیب دو اسم مهر و آیه (خورشید و نشانه) ~ girl ~

فارسی ~ مهربان ~ با مهر و محبت، نیکی کننده، رحم کننده ~ girl ~

فارسی ~ مهربانو ~ ترکیب دو اسم مهر و بانو (محبت و خانم) ~ girl ~

فارسی ~ مهربخش ~ بخشنده مهر و محبت، (به مجاز) مهربان ~ girl ~

فارسی ~ مهرپرور ~ ترکیب دو اسم مهر و پرور (خورشید و پرورش دادن) ~ girl ~

فارسی ~ مهرتا ~ همتای مهر، تابان و درخشان چون خورشید ~ girl ~

فارسی ~ مهرجهان ~ ترکیب دو اسم مهر و جهان (محبت و عالم) ~ girl ~

فارسی ~ مهرخ ~ ماهرو، زیبارو، ماهرخ ~ girl ~

فارسی ~ مهردخت ~ دختر مهربان و با محبت،دختر خورشید ~ girl ~

فارسی ~ مهردیس ~ مانند خورشید، (به مجاز) زیباروی عزیز و گرامی ~ girl ~

فارسی ~ مهرراز ~ خورشید و آفتاب پوشیده و پنهان، (به مجاز) زیباروی مستور و محجوب ~ girl ~

فارسی ~ مهرزهرا ~ ترکیب دو اسم مهر و زهرا (خورشید و نیکو) ~ girl ~

فارسی ~ مهرسا ~ شبیه به مهر، مهربان و با محبت، زیبارو مانند خورشید ~ girl ~

فارسی ~ مهرساد ~ طلوع زندگی ، خورشید ایل ~ girl ~

فارسی ~ مهرسان ~ مهرسا، مهربان و با محبت ~ girl ~

فارسی ~ مهرسانا ~ همانند خورشید ~ girl ~

فارسی ~ مهرسنا ~ ترکیب دو اسم مهر و سنا (خورشید و روشنایی) ~ girl ~

فارسی ~ مهرسیما ~ ترکیب دو اسم مهر و سیما (خورشید و چهره) ~ girl ~

فارسی ~ مهرشید ~ خورشید نورانی ~ girl ~

فارسی ~ مهرشین ~ خورشید نورانی ~ girl ~

فارسی ~ مهرشینا ~ ترکیب دو اسم مهر و شینا (محبت و کوشش) ~ girl ~

فارسی ~ مهرفروز ~ ترکیب دو اسم مهر و فروز (خورشید و تابش) ~ girl ~

فارسی ~ مهرفروغ ~ ترکیب دو اسم مهر و فروغ (خورشید و روشنی) ~ girl ~

فارسی ~ مهرک ~ شبيه به خورشيد، (به مجاز) زيبارو ~ girl ~

فارسی ~ مهرکانا ~ مهر و خورشید ~ girl ~

فارسی ~ مهرگان ~ منسوب به ماه مهر، مهربانی، (به مجاز) پاییز، نام جشن روز شانزدهم ماه مهر ~ girl ~

فارسی ~ مهرگل ~ آن که در میان گلها چون خورشید می درخشد ~ girl ~

فارسی ~ مهرلقا ~ ترکیب دو اسم مهر و لقا (خورشید و چهره) ~ girl ~

فارسی ~ مهرماه ~ مهشید، محبت و روشنی ~ girl ~

فارسی ~ مهرناز ~ دارای محبت و ناز، زیبا چون خورشید، از شخصیت‌های شاهنامه ~ girl ~

فارسی ~ مهرنسا ~ خورشید زنان، (به مجاز) زن زیباروی ~ girl ~

فارسی ~ مهرنگار ~ ترکیب دو اسم مهر و نگار (محبت و زینت) ~ girl ~

فارسی ~ مهرنور ~ نور خورشید، آفتاب، (به مجاز) زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ مهرنوش ~ زیبایی جاوید و همیشگی، همیشه زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ مهرنیا ~ از نسل خورشید، زیبا و درخشان ~ girl ~

فارسی ~ مهرنیک ~ خورشید و مهر نیک ~ girl ~

فارسی ~ مهرو ~ زیبا رو ~ girl ~

فارسی ~ مهروز ~ ماه روز، ماهی كه در روز نمايان است، (به مجاز) زيبارو ~ girl ~

فارسی ~ مهروش ~ مانند خورشید، (به مجاز) زيبا رو ~ girl ~

فارسی ~ مهروی ~ مه رو، ماه روی، که رویی چون ماه دارد، (مجاز) زیبا و جمیل ~ girl ~

فارسی ~ مهری ~ منسوب به مهر، محبت، دوستی، مهربانی، خورشید، نام هفتمین ماه از سال شمسی، نام سازی قدیمی ~ girl ~

فارسی ~ مهریا ~ منسوب به مهری، دوستی ~ girl ~

فارسی ~ مهریار ~ دوست و یار خورشید، دارنده‌ی مهربانی و محبت، (به مجاز) مهربان ~ girl ~

فارسی ~ مهریانا ~ خورشید نیکی رسان ~ girl ~

فارسی ~ مهریز ~ شهری در استان یزد، زیباروی کوچک، ماه کوچک ~ girl ~

فارسی ~ مهریماه ~ ماه مهربان ~ girl ~

فارسی ~ مهرین ~ محبت، خورشید ~ girl ~

فارسی ~ مهزاد ~ بزرگ زاده، شاهزاده، زاده ماه، زیبا ~ girl ~

فارسی ~ مهسا ~ مانند ماه، زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ مهسارا ~ ماه خالص ~ girl ~

فارسی ~ مهسان ~ مانند ماه، زیبارو، ماهسان ~ girl ~

فارسی ~ مهسایه ~ (به مجاز) پرتو ماه، مهتاب، زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ مهست ~ بزرگترین و مهمترین، نام پسر داریوش پادشاه هخامنشی ~ girl ~

فارسی ~ مهستی ~ ماه خانم، ماه بانو ~ girl ~

فارسی ~ مهسو ~ روشنی ماه، (به مجاز) زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ مهسیما ~ ماه سیما، ماه چهر ~ girl ~

فارسی ~ مهسین ~ مانند ماه ~ girl ~

فارسی ~ مهشاد ~ ماهشاد، زیباروی خوشحال ~ girl ~

فارسی ~ مهشب ~ ماه شب ~ girl ~

فارسی ~ مهشید ~ روشنایی و فروغ ماه، ماهشید، پرتو ماه ~ girl ~

فارسی ~ مهشیده ~ مهشید، پرتو ماه ~ girl ~

فارسی ~ مهفام ~ به رنگ مهتاب، تابان، زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ مهفروز ~ افروزنده نور ماه، روشن کننده ماه ~ girl ~

فارسی ~ مهفروغ ~ روشنی ماه، تابش ماه، مهتاب ~ girl ~

فارسی ~ مهکام ~ (به مجاز) آن که وصالش مورد آرزوست، معشوق ~ girl ~

فارسی ~ مهکامه ~ دارای کام و آرزویی چون ماه روشن و پیدا ~ girl ~

فارسی ~ مهکیا ~ پادشاه ماه، ملکه ماه، دختر یا پسر زیبا روی ~ girl ~

فارسی ~ مهگل ~ گلِ ماه، (به مجاز) زيبارو ~ girl ~

فارسی ~ مهگونه ~ مثل ماه، مانند ماه، (به مجاز) زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ مهلقا ~ آن که چهره و صورتی زیبا چون ماه دارد ~ girl ~

فارسی ~ مهناز ~ ماه ناز، زیبای نازنین، آن‌که چون ماه ناز و زیباست ~ girl ~

فارسی ~ مهنام ~ (به مجاز) زيباروی ماه مانند ~ girl ~

فارسی ~ مهند(مَهند) ~ مَه پاره، (به مجاز) زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ مهنور ~ بانوی خوش چهره ~ girl ~

فارسی ~ مهنوش ~ ماه جاويدان و هميشگی، (به مجاز) زيباروی هميشه زيبا ~ girl ~

فارسی ~ مهنیا ~ آن كه نياكان و اجدادش از بزرگان و سروران است ~ girl ~

فارسی ~ مهوا ~ ماه شب چهارده ~ girl ~

فارسی ~ مهوار ~ ماه زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ مهوان ~ مهبان، نگهبان ماه، مجازا زیبا و مهتاب رو ~ girl ~

فارسی ~ مهوش ~ مانند ماه، زیبارو، ماهوش ~ girl ~

فارسی ~ مهوین ~ به رنگ ماه، (به مجاز) زيبارو ~ girl ~

فارسی ~ مهی ~ منسوب به ماه، (به مجاز) زيبارو ~ girl ~

فارسی ~ مهیا ~ منسوب به مه، بزرگمنش، بانوی بزرگ ~ girl ~

فارسی ~ مهیاز ~ ماهِ بهاری، ماه فصل بهار، (به مجاز) زیباروی لطیف ~ girl ~

فارسی ~ مهیاس ~ ماهی که چون گل یاس است، یاسی که چون ماه است، (به مجاز) زیباروی و با طراوت ~ girl ~

فارسی ~ مهیان ~ دختری که مثل ماه زیبا است ~ girl ~

فارسی ~ مهیتا ~ زیبا و درخشان مانند ماه ~ girl ~

فارسی ~ مهیسا ~ مهسا، مانند ماه، زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ مهیشا ~ ویژگی آن‌که ماه روی و شاداب است ~ girl ~

فارسی ~ مهین ~ منسوب به ماه، زیباروی، بزرگترین ~ girl ~

فارسی ~ مهینا ~ مهین، منسوب به ماه، زیباروی، بزرگترین ~ girl ~

فارسی ~ مهیندخت ~ دختر بزرگ، دختر ماه گونه، (به مجاز) زيبارو ~ girl ~

فارسی ~ مهینرخ ~ ماه رخ، ماه چهر ~ girl ~

فارسی ~ مهینزاد ~ مِهزاد، بزرگ‌زاده ~ girl ~

فارسی ~ مهینشاد ~ ترکیب دو اسم مهین و شاد (زیباروی و خوشحال) ~ girl ~

فارسی ~ مهینفروغ ~ ترکیب دو اسم مهین و فروغ (زیباروی و روشنی) ~ girl ~

فارسی ~ موژان ~ (چشم) خمار و پرکرشمه، گل نرگس نیم شکفته، چشم خواب آلوده ~ girl ~

فارسی ~ موژانا ~ موژان، چشم خواب آلوده و خمار، گل نرگس نیم شکفته ~ girl ~

فارسی ~ مونا ~ آرزوها، امیدها، منی ~ girl ~

فارسی ~ میترا ~ محبت، دوستی، پیمان، خورشید، مهر ~ girl ~

فارسی ~ میترادخت ~ دختر خورشید، دختری که مانند خورشید است، (به مجاز) زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ میتراناز ~ مایه‌ی افتخار خورشید، (به مجاز) بسیار زیبا و درخشان ~ girl ~

فارسی ~ میترانوش ~ مهر جاوید، خورشید جاویدان، (به مجاز) زیبارو و زیبایی جاویدان و همیشگی ~ girl ~

فارسی ~ میچکا ~ در گویش مازندران گنجشک ~ girl ~

فارسی ~ میخوش ~ آنچه که مزه ترش و شیرین دارد، ملس ~ girl ~

فارسی ~ میرانه ~ امیرانه، شاهانه ~ girl ~

فارسی ~ میشا ~ همیشه بهار، همیشه جوان، گیاهی که همیشه سبز است ~ girl ~

فارسی ~ میگل ~ زیبا و مست کننده ~ girl ~

فارسی ~ میگون ~ به رنگ می، همرنگ شراب، سرخ رنگ ~ girl ~

فارسی ~ میلانا ~ منسوب به میلان، میل، خواهش، آرزو ~ girl ~

فارسی ~ میلاوه ~ شاگردانه، انعام، نوید، مژدگانی ~ girl ~

فارسی ~ مینا ~ نام نوعی پرنده سخنگو و زیبا، نام نوعی گل، شیشه، کیمیا ~ girl ~

فارسی ~ مینادخت ~ دختر مينا، دختر شبيه به مينا، (به مجاز) زیبا و با طراوت ~ girl ~

فارسی ~ میناز ~ نازنین من، افتخار کن ~ girl ~

فارسی ~ میناگون ~ سبز رنگ، به رنگ مینا، (به مجاز) زیبا و با طراوت ~ girl ~

فارسی ~ میناوش ~ جلا داده و صیقل شده، شبیه به شیشه ٔ کبود ~ girl ~

فارسی ~ مینو ~ روان، خرد و روح ، آسمان، بهشت ~ girl ~

فارسی ~ مینوچهر ~ با روی چون بهشت، زیباروی، منوچهر ~ girl ~

فارسی ~ مینودخت ~ دختر آسمانی، دختر بهشتی ~ girl ~

فارسی ~ مینورام ~ آسمان آرام، نام فرشته خوشی ~ girl ~

فارسی ~ مینورخ ~ مینوچهر، دارای چهره ای آسمانی و بهشتی ~ girl ~

فارسی ~ مینوسا ~ مانند بهشت، زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ مینوفر ~ دارای فر و شکوه بهشتی، دارای شأن بهشتی، (به مجاز) حوروش و زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ مینومهر ~ ترکیب دو اسم مینو و مهر (بهشت و خورشید) ~ girl ~

فارسی ~ میهن ~ خانه، خانمان، قبیله، وطن، زادگاه ~ girl ~

فارسی ~ ناتا ~ بی‌نظیر، بی‌مانند، بی‌همتا ~ girl ~

فارسی ~ نارا ~ آتشین، (به مجاز) زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ ناربن ~ نارون، درخت انار، انار ~ girl ~

فارسی ~ نارتا ~ نظیر و مانند انار، لنگه ی انار، نظیر و مانند آتش ~ girl ~

فارسی ~ ناردانه ~ دانه‌ی انار، (مجاز) اشك خونين ~ girl ~

فارسی ~ ناردیس ~ همچون آتش، شراره آتش، انارگون، به شکل انار ~ girl ~

فارسی ~ ناردین ~ گیسو، زلف ~ girl ~

فارسی ~ نارگل ~ گل انار ~ girl ~

فارسی ~ نارملا ~ شکوفه گل انار ~ girl ~

فارسی ~ نارمیلا ~ غنچه، شکوفه، خصوصا شکوفه گل انار ~ girl ~

فارسی ~ نارمینا ~ آتشی که در مینا است، (به مجاز) زیبا، شاداب و پر حرارت ~ girl ~

فارسی ~ نارون(ناروَن) ~ درخت انار ~ girl ~

فارسی ~ نارون(ناروان) ~ نام نوعی درخت ~ girl ~

فارسی ~ ناری ~ منسوب به نار، آتشی ~ girl ~

فارسی ~ نارین ~ منسوب به نار، آتش، (به مجاز) زیبارو و سرخ رنگ مثل دانه انار ~ girl ~

فارسی ~ نارینا ~ منسوب به نارین، آتش، (به مجاز) زیبارو و سرخ رنگ مثل دانه انار ~ girl ~

فارسی ~ نازان ~ فخر کننده، ناز کننده ~ girl ~

فارسی ~ نازآفرید ~ نازآفرین، (به مجاز) معشوقی که ناز بسیار کند ~ girl ~

فارسی ~ نازآفرین ~ به لطف و نرمی آفریده شده، (به مجاز) معشوقی که ناز بسیار کند، پدید آورنده نعمت و خوشی ~ girl ~

فارسی ~ نازبانو ~ بانوی زیبا و عشوه گر ~ girl ~

فارسی ~ نازبو ~ ریحان، ضیمران، شاهسپرم ~ girl ~

فارسی ~ نازپری ~ آنکه مانند پری زیباست و ناز دارد ~ girl ~

فارسی ~ نازتاب ~ نازتابنده، نام یکی از همسران بهرام‌گور ~ girl ~

فارسی ~ نازجهان ~ نازِ همه‌ی دنیا، موجب افتخار و مباهات در دنیا ~ girl ~

فارسی ~ نازخاتون ~ بانوی زیبا ~ girl ~

فارسی ~ نازدار ~ آن که رفتاری خوشایند و جذاب دارد، ملوس ~ girl ~

فارسی ~ نازدانه ~ فرزند محبوب پدر و مادر، دردانه ~ girl ~

فارسی ~ نازدخت ~ ویژگی دختری که ناز دارد و رفتارش خوشایند و جذاب است، دختر لطیف ~ girl ~

فارسی ~ نازشیرین ~ ترکیب دو اسم ناز و شیرین (کرشمه و دوست داشتنی) ~ girl ~

فارسی ~ نازفاطمه ~ فاطمه‌ی ناز، فاطمه‌ی زیبا و قشنگ ~ girl ~

فارسی ~ نازفر ~ نازِ شکوهمند، (به مجاز) زیباروی باشکوه ~ girl ~

فارسی ~ نازگل ~ دختری که مانند گل زیبا و لطیف و ناز است ~ girl ~

فارسی ~ نازگیتی ~ ناز جهان، نازِ همه‌ی دنیا، موجب افتخار و مباهات در دنیا ~ girl ~

فارسی ~ نازلار ~ زیبایی‌ها و قشنگی‌ها، (به مجاز) دختری که زیباست و ناز دارد ~ girl ~

فارسی ~ نازلی ~ دارای ناز و عشوه، نازنین ~ girl ~

فارسی ~ نازمهر ~ ترکیب دو اسم ناز و مهر (کرشمه و محبت) ~ girl ~

فارسی ~ نازمهری ~ نازمهر، (به مجاز) زیبا روی مهربان، زیبا چون خورشید ~ girl ~

فارسی ~ نازنین ~ بسيار دوست داشتني، با ارزش، زیبا و ظریف، عزيز و گرامي، معشوق ~ girl ~

فارسی ~ نازنینبتول ~ ترکیب دو اسم نازنین و بتول (بسیار دوست داشتنی و پاکدامن) ~ girl ~

فارسی ~ نازنینخدیجه ~ ترکیب دو اسم نازنین و خدیجه (بسیار دوست داشتنی و برکت) ~ girl ~

فارسی ~ نازنینرقیه ~ ترکیب دو اسم نازنین و رقیه (بسیار دوست داشتنی و افسون) ~ girl ~

فارسی ~ نازنینزهرا ~ ترکیب دو اسم نازنین و زهرا (درخشنده روی و دوست داشتنی) ~ girl ~

فارسی ~ نازنینزینب ~ ترکیب دو اسم نازنین و زینب (دوست داشتنی و زینت پدر) ~ girl ~

فارسی ~ نازنینفاطمه ~ ترکیب دو اسم نازنین و فاطمه (بسيار دوست داشتني و رانده شده از آتش) ~ girl ~

فارسی ~ نازنینکوثر ~ ترکیب دو اسم نازنین و کوثر (باارزش و بخشنده) ~ girl ~

فارسی ~ نازنینمریم ~ ترکیب دو اسم نازنین و مریم (بسیار دوست داشتنی و زن پارسا) ~ girl ~

فارسی ~ نازنینمعصومه ~ ترکیب دو اسم نازنین و معصومه (بسیار دوست داشتنی و بی‌گناه) ~ girl ~

فارسی ~ نازنیننرگس ~ ترکیب دو اسم نازنین و نرگس (با ارزش و گلی خوشبو) ~ girl ~

فارسی ~ نازوالا ~ دارای ناز و کرشمه شایسته و پسندیده، (به مجاز) بسیار جذاب و دلپذیر  ~ girl ~

فارسی ~ نازی ~ منسوب به ناز، نازدار، آن که بسیار ناز کند، پرناز ~ girl ~

فارسی ~ نازیار ~ یار زیبا ~ girl ~

فارسی ~ نازیتا ~ همانند ناز و کرشمه، (به مجاز) زيبا ~ girl ~

فارسی ~ نازیدخت ~ دختر نازدار، دختر با ناز، (به مجاز) جذاب و دلپذير ~ girl ~

فارسی ~ نازیلا ~ دختر طناز و عشوه گر ~ girl ~

فارسی ~ نازین ~ نازی ~ girl ~

فارسی ~ ناژین ~ نارون ~ girl ~

فارسی ~ ناهید ~ پاک، بی‌گناه، سیاره زهره که مظهر زیبایی و عشق است ~ girl ~

فارسی ~ ناهیده ~ پاک، بی گناه، سیاره زهره که مظهر زیبایی و عشق است، اناهیتا ~ girl ~

فارسی ~ ناهیرا ~ روشنایی و نور ~ girl ~

فارسی ~ ناوک ~ نوعی تیر کوچک و نوک تیز که به وسیله کمان پرتاب می‌شده است، (در ادبیات) استعاره از غمزه‌ی چشم و ناز کرشمه است ~ girl ~

فارسی ~ نایریکا ~ برگزیده، پسندیده ~ girl ~

فارسی ~ نجما ~ منسوب به نجم، (مجاز) زیبا و درخشان مثل ستاره ~ girl ~

فارسی ~ نجوا ~ سخن آهسته، صحبت كردن با صدای آرام ~ girl ~

فارسی ~ نرجس ~ نرگس، نام نوعی گل خوش‌بو، نام مادر امام زمان (عج) ~ girl ~

فارسی ~ نرجسزهرا ~ ترکیب دو اسم نرجس و زهرا (نوعی گل خوشبو و روشن‌تر) ~ girl ~

فارسی ~ نرسا ~ در اساطیر زوروانیه نام یکی از خدایان ~ girl ~

فارسی ~ نرگس ~ نام نوعی گل خوش‌بو، به مجاز چشم معشوق ~ girl ~

فارسی ~ نرگسخاتون ~ ترکیب دو اسم نرگس و خاتون (نوعی گل خوشبو و لقب زنان اشرافی) ~ girl ~

فارسی ~ نرگسدخت ~ دختر نرگس، دختر مثل نرگس، (به مجاز) دختر زیبا و با طراوت ~ girl ~

فارسی ~ نرگسزهرا ~ ترکیب دو اسم نرگس و زهرا (نوعی گل خوشبو و روشن‌تر) ~ girl ~

فارسی ~ نرگسه ~ منسوب و شبیه به نرگس، (به مجاز) ستاره ~ girl ~

فارسی ~ نرگسی ~ منسوب به نرگس، نوعی غذا ~ girl ~

فارسی ~ نرمین ~ لطیف بودن، (به مجاز) مهربان ~ girl ~

فارسی ~ نزاکت ~ پاکیزگی، ادب، خوش اخلاقی، خوی خوش، رفتارپسندیده ~ girl ~

فارسی ~ نژلا ~ حوری زیبا چشم ~ girl ~

فارسی ~ نسار ~ جایی که آفتاب کمتر به آن بتابد، سایه ~ girl ~

فارسی ~ نستر ~ نام نوعی گل، نسترن ~ girl ~

فارسی ~ نسترن ~ نام نوعی گل زیبا ~ girl ~

فارسی ~ نسرین ~ گل‌ زرد يا سفيد خوشه‌اي خوش بو كه يكي از گونه‌هاي نرگس است، (به مجاز) صورت معشوق ~ girl ~

فارسی ~ نسریندخت ~ دختر نسرین وش، نام گل، زیباروی ~ girl ~

فارسی ~ نسرینرخ ~ ویژگی آن که صورتش چون گل نسرین است، (به مجاز) زیبا روی و با طراوت ~ girl ~

فارسی ~ نسرینه ~ نسرین، (به مجاز) صورت معشوق ~ girl ~

فارسی ~ نسیبا ~ صاحب نسب، اصیل ~ girl ~

فارسی ~ نسیما ~ منسوب به نسیم، باد ملایم، بوی خوش ~ girl ~

فارسی ~ نسیمه ~ باد بسیار ملایم ؛ (در قدیم) بوی خوش. ~ girl ~

فارسی ~ نعیما ~ تخلص نعمت سمرقندی شاعر قرن یازدهم ~ girl ~

فارسی ~ نفس ~ جان و روح، دم و لحظه ~ girl ~

فارسی ~ نفیسا ~ منسوب به نفیس، گران بها، قیمتی ~ girl ~

فارسی ~ نقره ~ فلزی سفید رنگ و گران بها ~ girl ~

فارسی ~ نقشین ~ دارای نقش ، نقش‌دار ~ girl ~

فارسی ~ نقشینه ~ منسوب به نقش، اشیای گران بها ~ girl ~

فارسی ~ نکو ~ نیکو، خوب، مناسب، زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ نکویار ~ معشوق خوب یار خوب ~ girl ~

فارسی ~ نکیسا ~ نام موسیقیدان مشهور در زمان خسرو پرویز پادشاه ساسانی ~ girl ~

فارسی ~ نگار ~ نقش رنگین، تصوير، معشوق و زن زیبا روی، زيور، زينت ~ girl ~

فارسی ~ نگارا ~ بانوی زیبا ~ girl ~

فارسی ~ نگارافروز ~ ترکیب دو اسم نگار و افروز (نقش رنگین و تابنده) ~ girl ~

فارسی ~ نگارزهرا ~ ترکیب دو اسم نگار و زهرا (نقش رنگین و نیکو) ~ girl ~

فارسی ~ نگارزینب ~ ترکیب دو اسم نگار و زینب (نقش رنگین و نیکو) ~ girl ~

فارسی ~ نگارشید ~ نقش و نگار درخشان ~ girl ~

فارسی ~ نگارموژان ~ ترکیب دو اسم نگار و موژان (نقش رنگین و خمار و پر کرشمه) ~ girl ~

فارسی ~ نگاره ~ نقش، شکل، تصویر ~ girl ~

فارسی ~ نگارین ~ زیبا، آراسته، مزین ~ girl ~

فارسی ~ نگاه ~ نظر، دید، تماشا ~ girl ~

فارسی ~ نگین ~ گوهر و سنگ قیمتی که براي تزئين بر روي چيزي كار مي‌گذارند، انگشتر نگين‌دار پادشاهان كه به جاي مهر به كار مي‌رفته است ~ girl ~

فارسی ~ نگینچهره ~ دارای چهره ای مانند نگین زیبا و درخشان ~ girl ~

فارسی ~ نگیندخت ~ دختری مانند نگین، ارزشمند، زیبا، درخشان ~ girl ~

فارسی ~ نگینرخ ~ دارای چهره ای مانند نگین زیبا و درخشان ~ girl ~

فارسی ~ نگینزهرا ~ ترکیب دو اسم نگین و زهرا (گوهر و نیکو) ~ girl ~

فارسی ~ نلکا ~ آلوی ترش و کوهی ~ girl ~

فارسی ~ نلی ~ صورت ديگر اسم نيلی، رنگ آبی سیر، لاجوردی ~ girl ~

فارسی ~ نلیسا ~ شبيه به نِلي ~ girl ~

فارسی ~ نلین ~ رنگین کمان ~ girl ~

فارسی ~ نمونه ~ مقدارکمی ازچیزی ~ girl ~

فارسی ~ نها ~ آبگينه، شيشه، (به مجاز) زيبا ~ girl ~

فارسی ~ نهارا ~ منسوب به نهار، (به مجاز) روشن و زيبا ~ girl ~

فارسی ~ نهال ~ کودک نورُسته، درخت یا درختچه نورس که تازه نشانده شده است ~ girl ~

فارسی ~ نهاله ~ نهال ~ girl ~

فارسی ~ نهان ~ پنهان، مخفی، باطن، پوشیده ~ girl ~

فارسی ~ نوا ~ ناله، نغمه، وسایل زندگی، روزی، یکی از مقام های اصل موسیقی ~ girl ~

فارسی ~ نوازش ~ از روی مهربانی دست بر سر کسی کشیدن ~ girl ~

فارسی ~ نوبر ~ (به مجاز) تازه و جديد، شاداب، نو برانه ~ girl ~

فارسی ~ نوبهار ~ آغاز فصل بهار، گل و شکوفه ی تازه روییده ~ girl ~

فارسی ~ نورا ~ نورانی، درخشان، (به مجاز) زیبا ~ girl ~

فارسی ~ نوران ~ منسوب به نور، روشن، درخشان، (به مجاز) زیباروی ~ girl ~

فارسی ~ نورانگیز ~ زیبا و تابان ~ girl ~

فارسی ~ نوردخت ~ دختر روشنایی ~ girl ~

فارسی ~ نورسا ~ شبيه به نور، روشن و درخشان ~ girl ~

فارسی ~ نورسان ~ مانند نور درخشان ~ girl ~

فارسی ~ نورسته ~ تازه روییده، (به مجاز) جوان، تازه بالغ شده ~ girl ~

فارسی ~ نورصبا ~ زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ نورهان ~ سوغات، تحفه ~ girl ~

فارسی ~ نوریا ~ روشن و درخشان، زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ نورین ~ نورانی، نوری، زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ نوژا ~ (به مجاز) زیبا، سرسبز و با طراوت ~ girl ~

فارسی ~ نوژان ~ فرياد، صدا و بانگ بلند، غرّان (رود و سيل)، نام رودخانه‌ای ~ girl ~

فارسی ~ نوژه ~ کاج، صنوبر، درخت همیشه سبز ~ girl ~

فارسی ~ نوژین ~ (به مجاز) زيبا، سرسبز و با طراوت، زندگی تازه ~ girl ~

فارسی ~ نوشا ~ نیوشا، شنوا، شنونده، شيرين، زندگی، (به مجاز) یادگیرنده و آموزنده ~ girl ~

فارسی ~ نوشان ~ نوشاندن، شیرینی بخش ~ girl ~

فارسی ~ نوشآذر ~ آتش جاوید، از شخصیتهای شاهنامه ~ girl ~

فارسی ~ نوشآسا ~ گوارا، شیرین همچون عسل ~ girl ~

فارسی ~ نوشآفرین ~ جاویدان آفریده شده ~ girl ~

فارسی ~ نوشه ~ انوشه، جاوید، زنده، شاد، خوشحال ~ girl ~

فارسی ~ نوشین ~ شيرين، خوشايند ~ girl ~

فارسی ~ نوشیندخت ~ دختر شیرین و دلپسند ~ girl ~

فارسی ~ نوشینه ~ دلپذیر، گوارا، نوایی از موسیقی ~ girl ~

فارسی ~ نوگل ~ گلی که تازه شکفته شده است، دختر جوان ~ girl ~

فارسی ~ نویده ~ ناله کرده زاری کرده ~ girl ~

فارسی ~ نویسا ~ نویسنده، باسواد ~ girl ~

فارسی ~ نوینا ~ منسوب به نوین، تازه، جدید ~ girl ~

فارسی ~ نيكوزهرا ~ ترکیب دو اسم نیکو و زهرا (شایسته و روشن تر) ~ girl ~

فارسی ~ نیارا ~ نور و روشنایی ~ girl ~

فارسی ~ نیاز ~ خواهش، احتیاج، اظهار محبت، (به مجاز) محبوب، معشوق ~ girl ~

فارسی ~ نیالا ~ زیبایی، آلایش ~ girl ~

فارسی ~ نیایش ~ عبادت، پرستش، دعا، ستایش ~ girl ~

فارسی ~ نیتا ~ بی مانند، بدون همتا، يگانه ~ girl ~

فارسی ~ نیراعظم ~ زيبا و تابناک ~ girl ~

فارسی ~ نیسا ~ شبیه به نی، زیبا، دلپذیر و دلنشین ~ girl ~

فارسی ~ نیکا ~ خوب، خوش، زيبا، ظريف، بسي نيك ~ girl ~

فارسی ~ نیکاختر ~ نیک بخت، خوشبخت، خوش طالع ~ girl ~

فارسی ~ نیکادل ~ خوش قلب، خوش فطرت ~ girl ~

فارسی ~ نیکافروز ~ ترکیب دو اسم نیک و افروز (نیکو و روشن کننده) ~ girl ~

فارسی ~ نیکامهر ~ ترکیب دو اسم نیکا و مهر (خوب و محبت) ~ girl ~

فارسی ~ نیکآفرید ~ آفریده خوب و نیکو ~ girl ~

فارسی ~ نیکآفرین ~ آفریننده خوبی و نیکی ~ girl ~

فارسی ~ نیکتا ~ خوب، نیکو، مانند نیک ~ girl ~

فارسی ~ نیکچهر ~ نیک چهره، خوبرو، نیکوروی، زیبا ~ girl ~

فارسی ~ نیکچهره ~ ترکیب دو اسم نیک و چهره (نیکو و صورت) ~ girl ~

فارسی ~ نیکدخت ~ دختر نيك، دختر خوب ~ girl ~

فارسی ~ نیکرخ ~ نیکرو ~ girl ~

فارسی ~ نیکرو ~ خوش رو، زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ نیکسا ~ شبیه به نیک، (به مجاز) خوب و نیکو ~ girl ~

فارسی ~ نیکسیما ~ ترکیب دو اسم نیک و سیما (نیکو و چهره) ~ girl ~

فارسی ~ نیکشاد ~ ترکیب دو اسم نیک و شاد (نیکو و شادمان) ~ girl ~

فارسی ~ نیکناز ~ افنخار کننده به نیکی، عشوه گری ~ girl ~

فارسی ~ نیکو ~ خوب، گران‌بها، درست، پسندیده، شایسته، زیبا ~ girl ~

فارسی ~ نیکوچهر ~ زیباروی، زیبارخ ~ girl ~

فارسی ~ نیکولقا ~ ترکیب دو اسم نیکو و لقا (شایسته و دیدار) ~ girl ~

فارسی ~ نیکوناز ~ نیکناز، افتخار کننده به نیکی ~ girl ~

فارسی ~ نیکی ~ خیر، احسان، خوبی، نيكوكاری، ثواب ~ girl ~

فارسی ~ نیکیا ~ خوبی، احسان ~ girl ~

فارسی ~ نیکیتا ~ خوب، نیکو ~ girl ~

فارسی ~ نیلا ~ آبی دریا ، به رنگ نیل، نیلی ~ girl ~

فارسی ~ نیلاس ~ عشق بی پایان ~ girl ~

فارسی ~ نیلپر ~ نیلوفر ~ girl ~

فارسی ~ نیلدا ~ آفریده شده از زلالی ~ girl ~

فارسی ~ نیلرام ~ نام فرشته نگهبان برف و باران و تگرگ ~ girl ~

فارسی ~ نیلسا ~ شبيه به نيل، مثل نيل ~ girl ~

فارسی ~ نیلسان ~ همانند نیل ~ girl ~

فارسی ~ نیلسو ~ آب آبی رنگ و شفاف ~ girl ~

فارسی ~ نیلفام ~ نيل رنگ، به رنگ نيل ~ girl ~

فارسی ~ نیلگون ~ لاجوردی، آبی ~ girl ~

فارسی ~ نیلما ~ ماه آبی رنگ ~ girl ~

فارسی ~ نیلماه ~ ماه آبی رنگ، ماه آسمان ~ girl ~

فارسی ~ نیلو ~ شبيه به نيل ~ girl ~

فارسی ~ نیلوپر ~ نیلوفر ~ girl ~

فارسی ~ نیلوفر ~ پیچک، نام نوعی گل، نام یکی از جشن‌های ایرانیان قدیم ~ girl ~

فارسی ~ نیلی ~ منسوب به نيل، رنگ آبی سير، لاجوردی ~ girl ~

فارسی ~ نیلیا ~ به رنگ نیلی، منسوب به نیلی ~ girl ~

فارسی ~ نیلین ~ نيلی ~ girl ~

فارسی ~ نیوان ~ پهلوان و دلیر و شجاع ~ girl ~

فارسی ~ نیوشا ~ یادگیرنده، آموزنده، شنوا، شنونده ~ girl ~

فارسی ~ هانده ~ جذاب ترین و مهربان ترین ~ girl ~

فارسی ~ هانیا ~ هانی، مسرور و شاد ~ girl ~

فارسی ~ هانیتا ~ مسرور و شاد ~ girl ~

فارسی ~ هانیسا ~ مسرور و شاد ~ girl ~

فارسی ~ هانیش ~ ندای الهی که خبر از توفان و بدی هوا می دهد ~ girl ~

فارسی ~ هرانوش ~ دختر آتش، دختری با روی برافروخته ~ girl ~

فارسی ~ هستی ~ وجود، زندگی، جهان، دارایی ~ girl ~

فارسی ~ هستیدخت ~ دختر زندگی و زندگانی ~ girl ~

فارسی ~ هلدا ~ مادر خوشبو ~ girl ~

فارسی ~ هلسا ~ مانند هل، (به مجاز) خوش‌بو و معطر ~ girl ~

فارسی ~ هلناز ~ (به مجاز) زیبارو و خوشبو ~ girl ~

فارسی ~ هلنسا ~ مانند خورشید ~ girl ~

فارسی ~ هلیانه ~ نام یک گیاه ~ girl ~

فارسی ~ هما ~ نام پرنده‌ای افسانه‌ای که او را به عنوان مرغ سعادت می‌شناسند، فرخنده ~ girl ~

فارسی ~ همادخت ~ دختر خوشبخت ~ girl ~

فارسی ~ همادیس ~ خوش اقبال، خوشبخت و سعادتمند ~ girl ~

فارسی ~ همایوندخت ~ دختر فرخنده و مبارک ~ girl ~

فارسی ~ همتا ~ نظير، مانند، همسر، همدم، رفيق ~ girl ~

فارسی ~ همدم ~ مونس، هم صحبت، یار ~ girl ~

فارسی ~ همراز ~ محرم اسرار، همدم، ويژگی هر يك از دو يا چند نفری كه راز خود را به يكديگر می‌گويند ~ girl ~

فارسی ~ همراه ~ همدم، مونس، قرين ~ girl ~

فارسی ~ همیلا ~ نام یکی از شخصیت های زن در داستان «خسرو و شیرین» نظامی ~ girl ~

فارسی ~ هنگامه ~ شگفت انگیز، عالی، فوق العاده، فتنه، آشوب ~ girl ~

فارسی ~ هوپند ~ ویژگی کسی که نصیحت، سفارش و توصیه های او خوب است، (به مجاز) پند و اندرزگوی خوب ~ girl ~

فارسی ~ هوچهر ~ دارای صورت خوب، خوبرو ~ girl ~

فارسی ~ هودا ~ نیک اندیش، نیک خواه ~ girl ~

فارسی ~ هوراماه ~ دختر زیبای بهشتی ~ girl ~

فارسی ~ هوران ~ زیبا و درخشان ~ girl ~

فارسی ~ هوراوش ~ آواز زیبا ~ girl ~

فارسی ~ هورآسا ~ خورشيد آسا، مثل خورشيد، زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ هورتاش ~ آنکه چون خورشید نورانی است ~ girl ~

فارسی ~ هورخش ~ آفتاب عالم تاب ~ girl ~

فارسی ~ هوردخت ~ دختری زیبا چون خورشید ~ girl ~

فارسی ~ هوردیس ~ زیبا و روشن چون خورشید ~ girl ~

فارسی ~ هورسا ~ همانند خورشید ~ girl ~

فارسی ~ هورسان ~ همانند خورشید، زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ هورشید ~ زیباروی تابناک، خورشید، آفتاب ~ girl ~

فارسی ~ هورمهر ~ خورشید، زیباروی مهربان ~ girl ~

فارسی ~ هورناز ~ خورشید زیبا ~ girl ~

فارسی ~ هوروش ~ درخشان و زیبا چون خورشید ~ girl ~

فارسی ~ هوریا ~ زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ هوزان ~ نرگس نو شکفته ~ girl ~

فارسی ~ هوسان ~ به مانند نیک ~ girl ~

فارسی ~ هوفریا ~ شخص خوب، جذاب، دلپذیر و گیرا ~ girl ~

فارسی ~ هوگل ~ باطراوت و زيبا ~ girl ~

فارسی ~ هوگون ~ خوب گون، ممتاز، رنگارنگ ~ girl ~

فارسی ~ هوناز ~ جذاب و دل‌پسند ~ girl ~

فارسی ~ هونامیک ~ نيك‌ نامی ~ girl ~

فارسی ~ هونیا ~ دارای نیای خوب، نیکوتبار، نیک نژاد ~ girl ~

فارسی ~ هیرو ~ منسوب به آتش، آتشی و سرخ گون، (به مجاز) زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ هیری ~ گل هميشه بهار ~ girl ~

فارسی ~ هیلا ~ پرنده‌ای شکاری کوچک‌تر از باز ~ girl ~

فارسی ~ هیما ~ بانوی عاشق ~ girl ~

فارسی ~ واحه ~ منطقه‌ی آبادی كه در ميان كوير قرار دارد ~ girl ~

فارسی ~ وانیا ~ هدیه باشکوه خداوند ~ girl ~

فارسی ~ وایو ~ فرشته طوفان ~ girl ~

فارسی ~ وترا ~ تنها و یکتا ~ girl ~

فارسی ~ وردگل ~ گلِ سرخ ~ girl ~

فارسی ~ ورنا ~ برنا، جوان ~ girl ~

فارسی ~ وژمه ~ نسیم و یا باد بهاری ~ girl ~

فارسی ~ ونوسا ~ منسوب به ونوس، زهره ~ girl ~

فارسی ~ ونوشا ~ منسوب به ونوش و بنفشه ~ girl ~

فارسی ~ ویدا ~ پیدا، هویدا، ظاهر، آشکار، یابنده، جوینده ~ girl ~

فارسی ~ ویس ~ نام دختر قارن و شهرو در داستان ويس و رامين ~ girl ~

فارسی ~ ویستا ~ دانش و فرهنگ ~ girl ~

فارسی ~ ویسه ~ ویس، از شخصیتهای شاهنامه ~ girl ~

فارسی ~ وینا ~ رنگارنگ، روشن و آشکار ~ girl ~

فارسی ~ یاد ~ خاطره ~ girl ~

فارسی ~ یادمهر ~ یادآورنده ی دوستی و محبت ~ girl ~

فارسی ~ یاردخت ~ دختر همدم و مونس ~ girl ~

فارسی ~ یاز ~ نمو كننده و بالنده ~ girl ~

فارسی ~ یاس ~ نام گلی زینتی و بسیار خوش‌بو با رنگ‌های زرد، سرخ، سفید و بنفش، گل منسوب به حضرت زهرا (س) ~ girl ~

فارسی ~ یاسفاطمه ~ ترکیب دو اسم یاس و فاطمه (گلی خوشبو و رانده شده از آتش) ~ girl ~

فارسی ~ یاسگل ~ دختر زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ یاسمن ~ نام گلی خوشبو ~ girl ~

فارسی ~ یاسمندخت ~ دختر زيبا و با طراوت ~ girl ~

فارسی ~ یاسمنزینب ~ ترکیب دو اسم یاسمن و زینب (گلی خوشبو و آراستن) ~ girl ~

فارسی ~ یاسمنفاطمه ~ ترکیب دو اسم یاسمن و فاطمه (گلی خوشبو و رانده شده از آتش) ~ girl ~

فارسی ~ یاسمین ~ نام گلی خوشبو، یاسمن ~ girl ~

فارسی ~ یاسمینا ~ منسوب به یاسمین، گلی خوشبو ~ girl ~

فارسی ~ یاسمینزهرا ~ ترکیب دو اسم یاسمین و زهرا (یاسمن و روشن تر) ~ girl ~

فارسی ~ یاسمینه ~ نام گلی خوشبو ~ girl ~

فارسی ~ یاسناز ~ زیبارو ~ girl ~

فارسی ~ یاسینا ~ منسوب به یاسین ~ girl ~

فارسی ~ یانیک ~ نام طايفه‌های تركمن ~ girl ~

فارسی ~ یثنا ~ ستوده ~ girl ~

فارسی ~ یزداندخت ~ دختر الهی ~ girl ~

فارسی ~ یشما ~ نوعی سنگ قیمتی به رنگ های مختلف، (به مجاز) زیبا، ارزشمند و قیمتی ~ girl ~

فارسی ~ یکتا ~ یگانه، بی‌نظیر، بی‌همتا، تنها، صميمي، يك رنگ، بي‌ريا ~ girl ~

فارسی ~ یگانه ~ یکتا، بی‌نظیر، بی‌همتا، صميمي، همدل ~ girl ~

فارسی ~ یگانهزهرا ~ ترکیب دو اسم یگانه و زهرا (بي‌همتا و درخشنده‌روی) ~ girl ~

فارسی ~ یگانهفاطمه ~ ترکیب دو اسم یگانه و فاطمه (بی همتا و رانده شده از آتش) ~ girl ~

فارسی ~ یلدا ~ میلاد، طولانی ترین شب سال، شب اول ماه دی، چله بزرگ زمستان که تقریبا با ولادت حضرت مسیح (ع) همزمان است ~ girl ~

فارسی ~ یوتاب ~ نام خواهر آریوبرزن پادشاه آذربادگان ~ girl ~

english ~ Aaron ~ Mountain of strength ~ boy ~

english ~ Adam ~ Man ~ boy ~

english ~ Adrian ~ Dark one ~ boy ~

english ~ Aiden ~ Little fire ~ boy ~

english ~ Alan ~ Handsome ~ boy ~

english ~ Alexander ~ Defender of men ~ boy ~

english ~ Andrew ~ Manly ~ boy ~

english ~ Anthony ~ Highly praiseworthy ~ boy ~

english ~ Arthur ~ Bear man ~ boy ~

english ~ Benjamin ~ Son of the right hand ~ boy ~

english ~ Caleb ~ Faithful ~ boy ~

english ~ Cameron ~ Crooked nose ~ boy ~

english ~ Charles ~ Free man ~ boy ~

english ~ Christopher ~ Christ-bearer ~ boy ~

english ~ Daniel ~ God is my judge ~ boy ~

english ~ David ~ Beloved ~ boy ~

english ~ Dominic ~ Belonging to the Lord ~ boy ~

english ~ Dylan ~ Great tide ~ boy ~

english ~ Edward ~ Wealthy guardian ~ boy ~

english ~ Elijah ~ Yahweh is God ~ boy ~

english ~ Ethan ~ Strong ~ boy ~

english ~ Gabriel ~ God is my strength ~ boy ~

english ~ Gavin ~ White hawk ~ boy ~

english ~ Henry ~ Ruler of the household ~ boy ~

english ~ Isaac ~ Laughter ~ boy ~

english ~ Isaiah ~ Yahweh is salvation ~ boy ~

english ~ Jack ~ God is gracious ~ boy ~

english ~ Jacob ~ Supplanter ~ boy ~

english ~ James ~ Supplanter ~ boy ~

english ~ Jason ~ Healer ~ boy ~

english ~ Jeremiah ~ God will uplift ~ boy ~

english ~ John ~ God is gracious ~ boy ~

english ~ Jonathan ~ Yahweh has given ~ boy ~

english ~ Joseph ~ May he add ~ boy ~

english ~ Joshua ~ Yahweh is salvation ~ boy ~

english ~ Justin ~ Just or righteous ~ boy ~

english ~ Kevin ~ Handsome ~ boy ~

english ~ Liam ~ Desire, helmet ~ boy ~

english ~ Logan ~ Little hollow ~ boy ~

english ~ Lucas ~ Light-giving ~ boy ~

english ~ Luke ~ Light-giving ~ boy ~

english ~ Matthew ~ Gift of God ~ boy ~

english ~ Michael ~ Who is like God? ~ boy ~

english ~ Nathan ~ Gift of God ~ boy ~

english ~ Nicholas ~ Victory of the people ~ boy ~

english ~ Noah ~ Rest, peace ~ boy ~

english ~ Oliver ~ Olive tree ~ boy ~

english ~ Patrick ~ Nobleman ~ boy ~

english ~ Paul ~ Small ~ boy ~

english ~ Peter ~ Rock ~ boy ~

english ~ Philip ~ Lover of horses ~ boy ~

english ~ Richard ~ Brave ruler ~ boy ~

english ~ Robert ~ Bright fame ~ boy ~

english ~ Samuel ~ Name of God ~ boy ~

english ~ Thomas ~ Twin ~ boy ~

english ~ Timothy ~ Honoring God ~ boy ~

english ~ Tyler ~ Tile layer ~ boy ~

english ~ Victor ~ Conqueror ~ boy ~

english ~ Vincent ~ Conquering ~ boy ~

english ~ William ~ Strong-willed warrior ~ boy ~

english ~ Zachary ~ God has remembered ~ boy ~

english ~ Adam ~ Red earth ~ boy ~

english ~ Adrian ~ From Hadria ~ boy ~

english ~ Aidan ~ Little fiery one ~ boy ~

english ~ Albert ~ Noble, bright ~ boy ~

english ~ Alex ~ Defender of mankind ~ boy ~

english ~ Alexander ~ Defender of men ~ boy ~

english ~ Allen ~ Handsome ~ boy ~

english ~ Alvin ~ Noble friend ~ boy ~

english ~ Andrew ~ Manly ~ boy ~

english ~ Angel ~ Messenger of God ~ boy ~

english ~ Anthony ~ Priceless one ~ boy ~

english ~ Arnold ~ Eagle ruler ~ boy ~

english ~ Arthur ~ Bear man ~ boy ~

english ~ Austin ~ Majestic ~ boy ~

english ~ Avery ~ Ruler of the elves ~ boy ~

english ~ Barrett ~ Bear-like ~ boy ~

english ~ Barry ~ Spear bearer ~ boy ~

english ~ Benjamin ~ Son of the right hand ~ boy ~

english ~ Bernard ~ Brave as a bear ~ boy ~

english ~ Blake ~ Dark or fair ~ boy ~

english ~ Bobby ~ Bright fame ~ boy ~

english ~ Bradley ~ Broad clearing ~ boy ~

english ~ Brandon ~ Broom-covered hill ~ boy ~

english ~ Brian ~ Noble, strong ~ boy ~

english ~ Bruce ~ Woods ~ boy ~

english ~ Bryan ~ Noble, strong ~ boy ~

english ~ Caleb ~ Wholehearted ~ boy ~

english ~ Calvin ~ Bald ~ boy ~

english ~ Cameron ~ Bent nose ~ boy ~

english ~ Carl ~ Strong man ~ boy ~

english ~ Carlos ~ Free man ~ boy ~

english ~ Carter ~ Cart driver ~ boy ~

english ~ Charles ~ Free man ~ boy ~

english ~ Chase ~ Huntsman ~ boy ~

english ~ Christian ~ Christ follower ~ boy ~

english ~ Christopher ~ Bearer of Christ ~ boy ~

english ~ Clarence ~ Bright, clear ~ boy ~

english ~ Clayton ~ Clay town ~ boy ~

english ~ Cody ~ Cushion ~ boy ~

english ~ Colin ~ Victory of the people ~ boy ~

english ~ Connor ~ Lover of wolves ~ boy ~

english ~ Cooper ~ Barrel maker ~ boy ~

english ~ Corey ~ Hollow ~ boy ~

english ~ Craig ~ Rocky hill ~ boy ~

english ~ Dale ~ Valley ~ boy ~

english ~ Damian ~ To tame ~ boy ~

english ~ Damon ~ To tame ~ boy ~

english ~ Daniel ~ God is my judge ~ boy ~

english ~ Danny ~ God is my judge ~ boy ~

english ~ Darius ~ Rich and kingly ~ boy ~

english ~ Darren ~ Great ~ boy ~

english ~ David ~ Beloved ~ boy ~

english ~ Dean ~ Valley ~ boy ~

english ~ Derek ~ Ruler of the people ~ boy ~

english ~ Devin ~ Poet ~ boy ~

english ~ Dominic ~ Belonging to the Lord ~ boy ~

english ~ Don ~ World rule ~ boy ~

english ~ Douglas ~ Dark water ~ boy ~

english ~ Dylan ~ Sea ~ boy ~

english ~ Earl ~ Nobleman ~ boy ~

english ~ Eddie ~ Wealthy guardian ~ boy ~

english ~ Edward ~ Wealthy guardian ~ boy ~

english ~ Eli ~ Lifted up ~ boy ~

english ~ Elijah ~ Yahweh is God ~ boy ~

english ~ Elliot ~ The Lord is my God ~ boy ~

english ~ Emerson ~ Brave ~ boy ~

english ~ Eric ~ Ever ruler ~ boy ~

english ~ Ethan ~ Strong ~ boy ~

english ~ Evan ~ God is gracious ~ boy ~

english ~ Felix ~ Fortunate ~ boy ~

english ~ Fernando ~ Adventurous ~ boy ~

english ~ Finn ~ Fair ~ boy ~

english ~ Forrest ~ Of the forest ~ boy ~

english ~ Francis ~ Free man ~ boy ~

english ~ Franklin ~ Free man ~ boy ~

english ~ Gabriel ~ God is my strength ~ boy ~

english ~ Gavin ~ Little hawk ~ boy ~

english ~ George ~ Farmer ~ boy ~

english ~ Gerald ~ Rule of the spear ~ boy ~

english ~ Gilbert ~ Bright pledge ~ boy ~

english ~ Glenn ~ Valley ~ boy ~

english ~ Gordon ~ Great hill ~ boy ~

english ~ Graham ~ Gravelly homestead ~ boy ~

english ~ Grant ~ Great ~ boy ~

english ~ Gregory ~ Vigilant watchman ~ boy ~

english ~ Harold ~ Army ruler ~ boy ~

english ~ Harrison ~ Son of Harry ~ boy ~

english ~ Harry ~ Ruler of the household ~ boy ~

english ~ Hayden ~ Fire ~ boy ~

english ~ Henry ~ Ruler of the household ~ boy ~

english ~ Howard ~ Brave heart ~ boy ~

english ~ Hugh ~ Heart, mind ~ boy ~

english ~ Hugo ~ Mind, intellect ~ boy ~

english ~ Hunter ~ One who hunts ~ boy ~

english ~ Ian ~ God is gracious ~ boy ~

english ~ Isaac ~ Laughter ~ boy ~

english ~ Isaiah ~ Yahweh is salvation ~ boy ~

english ~ Jack ~ God is gracious ~ boy ~

english ~ Jackson ~ Son of Jack ~ boy ~

english ~ Jacob ~ Supplanter ~ boy ~

english ~ Jake ~ Supplanter ~ boy ~

english ~ James ~ Supplanter ~ boy ~

english ~ Jason ~ Healer ~ boy ~

english ~ Jasper ~ Treasure master ~ boy ~

english ~ Javier ~ Bright ~ boy ~

english ~ Jay ~ Jay bird ~ boy ~

english ~ Jeff ~ God peace ~ boy ~

english ~ Jeremiah ~ God will uplift ~ boy ~

english ~ Jeremy ~ Appointed by God ~ boy ~

english ~ Jerome ~ Sacred name ~ boy ~

english ~ Jesse ~ God's gift ~ boy ~

english ~ Jesus ~ God saves ~ boy ~

english ~ Jim ~ Supplanter ~ boy ~

english ~ Jimmy ~ Supplanter ~ boy ~

english ~ Joe ~ God will increase ~ boy ~

english ~ Joel ~ God is willing ~ boy ~

english ~ John ~ God is gracious ~ boy ~

english ~ Johnny ~ God is gracious ~ boy ~

english ~ Jonathan ~ Yahweh has given ~ boy ~

english ~ Jordan ~ To descend ~ boy ~

english ~ Joseph ~ May he add ~ boy ~

english ~ Josh ~ Yahweh is salvation ~ boy ~

english ~ Joshua ~ Yahweh is salvation ~ boy ~

english ~ Juan ~ God is gracious ~ boy ~

english ~ Julian ~ Youthful ~ boy ~

english ~ Justin ~ Righteous ~ boy ~

english ~ Keith ~ Wood ~ boy ~

english ~ Kelly ~ Warrior ~ boy ~

english ~ Kenneth ~ Handsome ~ boy ~

english ~ Kevin ~ Handsome ~ boy ~

english ~ Kyle ~ Narrow ~ boy ~

english ~ Lance ~ Land ~ boy ~

english ~ Larry ~ Laurel tree ~ boy ~

english ~ Lawrence ~ Laurel wreath ~ boy ~

english ~ Lee ~ Meadow ~ boy ~

english ~ Leo ~ Lion ~ boy ~

english ~ Leonard ~ Brave lion ~ boy ~

english ~ Lewis ~ Renowned warrior ~ boy ~

english ~ Liam ~ Strong-willed warrior ~ boy ~

english ~ Logan ~ Little hollow ~ boy ~

english ~ Louis ~ Famous warrior ~ boy ~

english ~ Lucas ~ Light-giving ~ boy ~

english ~ Luke ~ Light-giving ~ boy ~

english ~ Malcolm ~ Disciple of Saint Columba ~ boy ~

english ~ Manuel ~ God is with us ~ boy ~

english ~ Marcus ~ Warlike ~ boy ~

english ~ Mario ~ Warrior ~ boy ~

english ~ Mark ~ Warlike ~ boy ~

english ~ Martin ~ Warlike ~ boy ~

english ~ Mason ~ Stone worker ~ boy ~

english ~ Matthew ~ Gift of God ~ boy ~

english ~ Maurice ~ Dark-skinned ~ boy ~

english ~ Max ~ Greatest ~ boy ~

english ~ Maxwell ~ Great stream ~ boy ~

english ~ Michael ~ Who is like God? ~ boy ~

english ~ Miguel ~ Who is like God? ~ boy ~

english ~ Miles ~ Soldier ~ boy ~

english ~ Mitchell ~ Who is like God? ~ boy ~

english ~ Mohammed ~ Praiseworthy ~ boy ~

english ~ Morgan ~ Sea warrior ~ boy ~

english ~ Nathan ~ Gift of God ~ boy ~

english ~ Nathaniel ~ God has given ~ boy ~

english ~ Neil ~ Champion ~ boy ~

english ~ Nicholas ~ Victory of the people ~ boy ~

english ~ Noah ~ Rest, peace ~ boy ~

english ~ Nolan ~ Champion ~ boy ~

english ~ Oliver ~ Olive tree ~ boy ~

english ~ Oscar ~ God's spear ~ boy ~

english ~ Owen ~ Well-born ~ boy ~

english ~ Parker ~ Park keeper ~ boy ~

english ~ Patrick ~ Nobleman ~ boy ~

english ~ Paul ~ Small ~ boy ~

english ~ Pedro ~ Rock ~ boy ~

english ~ Perry ~ Pear tree ~ boy ~

english ~ Peter ~ Rock ~ boy ~

english ~ Philip ~ Lover of horses ~ boy ~

english ~ Phillip ~ Lover of horses ~ boy ~

english ~ Pierce ~ Rock ~ boy ~

english ~ Preston ~ Priest's town ~ boy ~

english ~ Rafael ~ God has healed ~ boy ~

english ~ Ralph ~ Wolf counselor ~ boy ~

english ~ Randy ~ Wolf counselor ~ boy ~

english ~ Raymond ~ Wise protector ~ boy ~

english ~ Reggie ~ Ruler's advisor ~ boy ~

english ~ Reginald ~ Ruler's advisor ~ boy ~

english ~ Richard ~ Brave ruler ~ boy ~

english ~ Ricky ~ Brave ruler ~ boy ~

english ~ Riley ~ Courageous ~ boy ~

english ~ Robert ~ Bright fame ~ boy ~

english ~ Robin ~ Bright fame ~ boy ~

english ~ Rodney ~ Island near the clearing ~ boy ~

english ~ Roger ~ Famous spear ~ boy ~

english ~ Ronald ~ Ruler's counselor ~ boy ~

english ~ Ronnie ~ Ruler's counselor ~ boy ~

english ~ Ross ~ Headland, promontory ~ boy ~

english ~ Roy ~ Red-haired ~ boy ~

english ~ Russell ~ Red-haired ~ boy ~

english ~ Ryan ~ Little king ~ boy ~

english ~ Sam ~ God has heard ~ boy ~

english ~ Samuel ~ Name of God ~ boy ~

english ~ Santiago ~ Saint James ~ boy ~

english ~ Scott ~ From Scotland ~ boy ~

english ~ Sean ~ God is gracious ~ boy ~

english ~ Sebastian ~ Venerable ~ boy ~

english ~ Seth ~ Appointed ~ boy ~

english ~ Shane ~ God is gracious ~ boy ~

english ~ Shawn ~ God is gracious ~ boy ~

english ~ Simon ~ Listener ~ boy ~

english ~ Spencer ~ Dispenser of provisions ~ boy ~

english ~ Stanley ~ Stony clearing ~ boy ~

english ~ Stefan ~ Crown ~ boy ~

english ~ Stephen ~ Crown ~ boy ~

english ~ Steve ~ Crown ~ boy ~

english ~ Steven ~ Crown ~ boy ~

english ~ Stuart ~ Steward ~ boy ~

english ~ Tanner ~ Leather worker ~ boy ~

english ~ Taylor ~ Tailor ~ boy ~

english ~ Terrence ~ Smooth ~ boy ~

english ~ Terry ~ Ruler of the people ~ boy ~

english ~ Theodore ~ God's gift ~ boy ~

english ~ Thomas ~ Twin ~ boy ~

english ~ Timothy ~ Honoring God ~ boy ~

english ~ Todd ~ Fox ~ boy ~

english ~ Tom ~ Twin ~ boy ~

english ~ Tony ~ Priceless one ~ boy ~

english ~ Travis ~ Toll collector ~ boy ~

english ~ Trevor ~ Large village ~ boy ~

english ~ Troy ~ Foot soldier ~ boy ~

english ~ Tyler ~ Tile layer ~ boy ~

english ~ Tyrone ~ Land of Owen ~ boy ~

english ~ Victor ~ Conqueror ~ boy ~

english ~ Vincent ~ Conquering ~ boy ~

english ~ Wade ~ River crossing ~ boy ~

english ~ Wallace ~ Welshman ~ boy ~

english ~ Walter ~ Army ruler ~ boy ~

english ~ Warren ~ Defender ~ boy ~

english ~ Wayne ~ Wagon maker ~ boy ~

english ~ Wesley ~ Western meadow ~ boy ~

english ~ William ~ Strong-willed warrior ~ boy ~

english ~ Xavier ~ Bright, splendid ~ boy ~

english ~ Zachary ~ God has remembered ~ boy ~

english ~ Aaron ~ Exalted, enlightened ~ boy ~

english ~ Adrian ~ Rich ~ boy ~

english ~ Aiden ~ Little fire ~ boy ~

english ~ Alan ~ Rock, handsome ~ boy ~

english ~ Albert ~ Noble, bright ~ boy ~

english ~ Alec ~ Defender of mankind ~ boy ~

english ~ Alex ~ Defender of mankind ~ boy ~

english ~ Alexander ~ Defender of men ~ boy ~

english ~ Alfred ~ Wise counselor ~ boy ~

english ~ Allan ~ Rock, handsome ~ boy ~

english ~ Alonso ~ Eager for battle ~ boy ~

english ~ Alvin ~ Noble friend ~ boy ~

english ~ Amos ~ Burden ~ boy ~

english ~ Anatole ~ Sunrise ~ boy ~

english ~ Andre ~ Manly ~ boy ~

english ~ Andres ~ Manly ~ boy ~

english ~ Andy ~ Manly ~ boy ~

english ~ Angel ~ Messenger of God ~ boy ~

english ~ Anthony ~ Priceless one ~ boy ~

english ~ Anton ~ Priceless one ~ boy ~

english ~ Antonio ~ Priceless one ~ boy ~

english ~ Archie ~ Truly brave ~ boy ~

english ~ Ariel ~ Lion of God ~ boy ~

english ~ Arlo ~ Fortified hill ~ boy ~

english ~ Arnold ~ Eagle ruler ~ boy ~

english ~ Arthur ~ Bear man ~ boy ~

english ~ Arturo ~ Noble, courageous ~ boy ~

english ~ Ashton ~ Ash tree town ~ boy ~

english ~ August ~ Venerable ~ boy ~

english ~ Austin ~ Majestic ~ boy ~

english ~ Avery ~ Ruler of the elves ~ boy ~

english ~ Axel ~ Father of peace ~ boy ~

english ~ Ayaan ~ Gift of God ~ boy ~

english ~ Ayden ~ Fiery one ~ boy ~

english ~ Barrett ~ Bear-like ~ boy ~

english ~ Barry ~ Spear bearer ~ boy ~

english ~ Beau ~ Handsome ~ boy ~

english ~ Benjamin ~ Son of the right hand ~ boy ~

english ~ Bennett ~ Blessed ~ boy ~

english ~ Bernard ~ Brave as a bear ~ boy ~

english ~ Billy ~ Resolute protection ~ boy ~

english ~ Blake ~ Dark or fair ~ boy ~

english ~ Bobby ~ Bright fame ~ boy ~

english ~ Braden ~ Salmon ~ boy ~

english ~ Bradley ~ Broad clearing ~ boy ~

english ~ Brady ~ Spirited ~ boy ~

english ~ Brandon ~ Broom-covered hill ~ boy ~

english ~ Brendan ~ Prince ~ boy ~

english ~ Brennan ~ Little raven ~ boy ~

english ~ Brett ~ From Brittany ~ boy ~

english ~ Brian ~ Noble, strong ~ boy ~

english ~ Brody ~ Muddy place ~ boy ~

english ~ Bruno ~ Brown-haired ~ boy ~

english ~ Bryce ~ Speckled ~ boy ~

english ~ Byron ~ From the barns ~ boy ~

english ~ Caleb ~ Wholehearted ~ boy ~

english ~ Calvin ~ Bald ~ boy ~

english ~ Cameron ~ Bent nose ~ boy ~

english ~ Carl ~ Strong man ~ boy ~

english ~ Carlos ~ Free man ~ boy ~

english ~ Carter ~ Cart driver ~ boy ~

english ~ Casey ~ Brave ~ boy ~

english ~ Cedric ~ Kind, loved ~ boy ~

english ~ Chandler ~ Candle maker ~ boy ~

english ~ Charles ~ Free man ~ boy ~

english ~ Charlie ~ Free man ~ boy ~

english ~ Chase ~ Huntsman ~ boy ~

english ~ Chester ~ Fortress, walled town ~ boy ~

english ~ Chris ~ Bearer of Christ ~ boy ~

english ~ Christian ~ Christ follower ~ boy ~

english ~ Christopher ~ Bearer of Christ ~ boy ~

english ~ Clark ~ Clergyman ~ boy ~

english ~ Clayton ~ Clay town ~ boy ~

english ~ Cliff ~ Riverbank ~ boy ~

english ~ Clinton ~ Hill town ~ boy ~

english ~ Cody ~ Cushion ~ boy ~

english ~ Colby ~ Dark ~ boy ~

english ~ Cole ~ Victory of the people ~ boy ~

english ~ Colin ~ Victory of the people ~ boy ~

english ~ Colt ~ Young horse ~ boy ~

english ~ Colton ~ Coal town ~ boy ~

english ~ Conner ~ Lover of wolves ~ boy ~

english ~ Conrad ~ Brave counsel ~ boy ~

english ~ Cooper ~ Barrel maker ~ boy ~

english ~ Corey ~ Hollow ~ boy ~

english ~ Cormac ~ Charioteer ~ boy ~

english ~ Craig ~ Rocky hill ~ boy ~

english ~ Cristian ~ Christ follower ~ boy ~

english ~ Cruz ~ Cross ~ boy ~

english ~ Curtis ~ Courteous ~ boy ~

english ~ Cyrus ~ Sun ~ boy ~

english ~ Damian ~ To tame ~ boy ~

english ~ Damon ~ To tame ~ boy ~

english ~ Daniel ~ God is my judge ~ boy ~

english ~ Danny ~ God is my judge ~ boy ~

english ~ Dante ~ Enduring ~ boy ~

english ~ Darrell ~ Dear one ~ boy ~

english ~ Darren ~ Great ~ boy ~

english ~ Darryl ~ Dear one ~ boy ~

english ~ Darwin ~ Dear friend ~ boy ~

english ~ Dave ~ Beloved ~ boy ~

english ~ David ~ Beloved ~ boy ~

english ~ Davis ~ Beloved ~ boy ~

english ~ Dawson ~ Son of David ~ boy ~

english ~ Dean ~ Valley ~ boy ~

english ~ Declan ~ Man of prayer ~ boy ~

english ~ Delbert ~ Bright, shining ~ boy ~

english ~ Dennis ~ Wild, frenzy ~ boy ~

english ~ Derek ~ Ruler of the people ~ boy ~

english ~ Derrick ~ Ruler of the people ~ boy ~

english ~ Devin ~ Poet ~ boy ~

english ~ Diego ~ Supplanter ~ boy ~

english ~ Dillon ~ Faithful ~ boy ~

english ~ Dominick ~ Belonging to the Lord ~ boy ~

english ~ Don ~ World rule ~ boy ~

english ~ Donovan ~ Dark warrior ~ boy ~

english ~ Douglas ~ Dark water ~ boy ~

english ~ Drake ~ Dragon ~ boy ~

english ~ Drew ~ Manly ~ boy ~

english ~ Duke ~ Nobleman ~ boy ~

english ~ Duncan ~ Brown warrior ~ boy ~

english ~ Dustin ~ Valiant fighter ~ boy ~

english ~ Dwight ~ White field ~ boy ~

english ~ Dylan ~ Great tide ~ boy ~

english ~ Easton ~ East-facing place ~ boy ~

english ~ Eddie ~ Wealthy guardian ~ boy ~

english ~ Edgar ~ Fortunate and powerful ~ boy ~

english ~ Edmond ~ Wealthy protector ~ boy ~

english ~ Edward ~ Wealthy guardian ~ boy ~

english ~ Edwin ~ Wealthy friend ~ boy ~

english ~ Eli ~ Lifted up ~ boy ~

english ~ Elias ~ Yahweh is God ~ boy ~

english ~ Elijah ~ Yahweh is God ~ boy ~

english ~ Elliot ~ The Lord is my God ~ boy ~

english ~ Ellis ~ Benevolent ~ boy ~

english ~ Elmer ~ Noble and renowned ~ boy ~

english ~ Elton ~ Estate town ~ boy ~

english ~ Elvis ~ All-wise ~ boy ~

english ~ Emanuel ~ God is with us ~ boy ~

english ~ Emerson ~ Brave, powerful ~ boy ~

english ~ Emilio ~ Rival ~ boy ~

english ~ Emmanuel ~ God is with us ~ boy ~

english ~ Emmett ~ Industrious ~ boy ~

english ~ Enrique ~ Ruler of the home ~ boy ~

english ~ Eric ~ Ever ruler ~ boy ~

english ~ Ernest ~ Serious, determined ~ boy ~

english ~ Ethan ~ Strong, firm ~ boy ~

english ~ Eugene ~ Well-born ~ boy ~

english ~ Evan ~ God is gracious ~ boy ~

english ~ Everett ~ Brave, strong boar ~ boy ~

english ~ Ezekiel ~ God strengthens ~ boy ~

english ~ Fabian ~ Bean grower ~ boy ~

english ~ Fernando ~ Adventurous ~ boy ~

english ~ Finn ~ Fair, white ~ boy ~

english ~ Fletcher ~ Arrow maker ~ boy ~

english ~ Floyd ~ Gray-haired ~ boy ~

english ~ Flynn ~ Descendant of the red-haired one ~ boy ~

english ~ Forest ~ Forest, woods ~ boy ~

english ~ Francis ~ Free man ~ boy ~

english ~ Francisco ~ Free man ~ boy ~

english ~ Frank ~ Free man ~ boy ~

english ~ Frankie ~ Free man ~ boy ~

english ~ Franklin ~ Free man ~ boy ~

english ~ Frederick ~ Peaceful ruler ~ boy ~

english ~ Gabriel ~ God is my strength ~ boy ~

english ~ Gael ~ Stranger ~ boy ~

english ~ Gage ~ Pledge ~ boy ~

english ~ Garrett ~ Spear strength ~ boy ~

english ~ Gary ~ Spear ~ boy ~

english ~ Gavin ~ White hawk ~ boy ~

english ~ Gene ~ Well-born ~ boy ~

english ~ George ~ Farmer ~ boy ~

english ~ Gerald ~ Rule of the spear ~ boy ~

english ~ Giovanni ~ God is gracious ~ boy ~

english ~ Glen ~ Valley ~ boy ~

english ~ Gonzalo ~ Battle ~ boy ~

english ~ Gordon ~ Great hill ~ boy ~

english ~ Graham ~ Gravelly homestead ~ boy ~

english ~ Grant ~ Tall, big ~ boy ~

english ~ Grayson ~ Son of the steward ~ boy ~

english ~ Greg ~ Vigilant ~ boy ~

english ~ Gregory ~ Vigilant watchman ~ boy ~

english ~ Griffin ~ Strong lord ~ boy ~

english ~ Guillermo ~ Resolute protector ~ boy ~

english ~ Gus ~ Great, magnificent ~ boy ~

english ~ Guy ~ Guide, leader ~ boy ~

english ~ Hamilton ~ Beautiful mountain ~ boy ~

english ~ Hank ~ Ruler of the home ~ boy ~

english ~ Harley ~ Hare meadow ~ boy ~

english ~ Harold ~ Army ruler ~ boy ~

english ~ Harrison ~ Son of Harry ~ boy ~

english ~ Harry ~ Ruler of the household ~ boy ~

english ~ Harvey ~ Battle worthy ~ boy ~

english ~ Hector ~ Steadfast ~ boy ~

english ~ Henry ~ Ruler of the household ~ boy ~

english ~ Herb ~ Illustrious warrior ~ boy ~

english ~ Herman ~ Army man ~ boy ~

english ~ Holden ~ Deep valley ~ boy ~

english ~ Abigail ~ Father's Joy ~ girl ~

english ~ Ada ~ Noble, Happy ~ girl ~

english ~ Adeline ~ Noble ~ girl ~

english ~ Adriana ~ Dark, Rich ~ girl ~

english ~ Agatha ~ Good, Kind ~ girl ~

english ~ Aisha ~ Alive, Prosperous ~ girl ~

english ~ Alana ~ Fair, Beautiful ~ girl ~

english ~ Alessia ~ Defending Warrior ~ girl ~

english ~ Alexia ~ Defender ~ girl ~

english ~ Alice ~ Noble, Truth ~ girl ~

english ~ Alicia ~ Noble, Kind ~ girl ~

english ~ Alina ~ Noble, Beautiful ~ girl ~

english ~ Alyssa ~ Noble, Graceful ~ girl ~

english ~ Amanda ~ Lovable ~ girl ~

english ~ Amelia ~ Industrious ~ girl ~

english ~ Anastasia ~ Resurrection ~ girl ~

english ~ Andrea ~ Brave, Strong ~ girl ~

english ~ Angela ~ Messenger of God ~ girl ~

english ~ Angelina ~ Angel, Messenger ~ girl ~

english ~ Annabelle ~ Gracious, Beautiful ~ girl ~

english ~ Annie ~ Gracious, Merciful ~ girl ~

english ~ Arabella ~ Beautiful Lioness ~ girl ~

english ~ Ariana ~ Very Holy ~ girl ~

english ~ Aria ~ Air, Melody ~ girl ~

english ~ Ariella ~ Lion of God ~ girl ~

english ~ Ashley ~ Meadow of Ash Trees ~ girl ~

english ~ Aubrey ~ Noble Ruler ~ girl ~

english ~ Audrey ~ Noble Strength ~ girl ~

english ~ Ava ~ Like a Bird ~ girl ~

english ~ Avery ~ Ruler of the Elves ~ girl ~

english ~ Beatrice ~ Bringer of Joy ~ girl ~

english ~ Bella ~ Beautiful ~ girl ~

english ~ Brianna ~ Strong, Virtuous ~ girl ~

english ~ Brooke ~ Small Stream ~ girl ~

english ~ Camila ~ Young Ceremonial Attendant ~ girl ~

english ~ Caroline ~ Free Man ~ girl ~

english ~ Cassandra ~ Shining Upon Men ~ girl ~

english ~ Celeste ~ Heavenly ~ girl ~

english ~ Charlotte ~ Free Man ~ girl ~

english ~ Chloe ~ Blooming ~ girl ~

english ~ Clara ~ Bright, Clear ~ girl ~

english ~ Claudia ~ Lame ~ girl ~

english ~ Daisy ~ Day's Eye ~ girl ~

english ~ Danielle ~ God is My Judge ~ girl ~

english ~ Delilah ~ Delicate, Weak ~ girl ~

english ~ Destiny ~ Fate, Fortune ~ girl ~

english ~ Diana ~ Divine ~ girl ~

english ~ Elena ~ Shining Light ~ girl ~

english ~ Eliza ~ God is My Oath ~ girl ~

english ~ Elizabeth ~ God's Promise ~ girl ~

english ~ Ella ~ Beautiful Fairy ~ girl ~

english ~ Emily ~ Industrious ~ girl ~

english ~ Emma ~ Universal ~ girl ~

english ~ Erin ~ Ireland ~ girl ~

english ~ Esme ~ Beloved ~ girl ~

english ~ Eva ~ Life, Living One ~ girl ~

english ~ Evelyn ~ Wished-for Child ~ girl ~

english ~ Faith ~ Trust, Belief ~ girl ~

english ~ Fiona ~ White, Fair ~ girl ~

english ~ Gabriela ~ God is My Strength ~ girl ~

english ~ Gabriella ~ God is My Strength ~ girl ~

english ~ Gemma ~ Gem, Precious Stone ~ girl ~

english ~ Genesis ~ Beginning ~ girl ~

english ~ Georgia ~ Farmer ~ girl ~

english ~ Grace ~ Elegance, Kindness ~ girl ~

english ~ Hailey ~ Heroine ~ girl ~

english ~ Hannah ~ Gracious, Grace of God ~ girl ~

english ~ Harper ~ Harp Player ~ girl ~

english ~ Hazel ~ The Hazel Tree ~ girl ~

english ~ Isabella ~ God is My Oath ~ girl ~

english ~ Isabelle ~ God is My Oath ~ girl ~

english ~ Ivy ~ Faithfulness ~ girl ~

english ~ Jade ~ Precious Stone ~ girl ~

english ~ Jasmine ~ Gift from God ~ girl ~

english ~ Jennifer ~ White Wave ~ girl ~

english ~ Jessica ~ God Beholds ~ girl ~

english ~ Joanna ~ God is Gracious ~ girl ~

english ~ Jordan ~ To Flow Down ~ girl ~

english ~ Josephine ~ God will Add ~ girl ~

english ~ Julia ~ Youthful ~ girl ~

english ~ Juliana ~ Youthful ~ girl ~

english ~ Juliet ~ Youthful ~ girl ~

english ~ Kara ~ Beloved ~ girl ~

english ~ Katherine ~ Pure ~ girl ~

english ~ Kayla ~ Pure, Keeper of the Keys ~ girl ~

english ~ Kendall ~ Valley of the River Kent ~ girl ~

english ~ Kennedy ~ Helmeted Chief ~ girl ~

english ~ Kimberly ~ From the Meadow of the Royal Fortress ~ girl ~

english ~ Kylie ~ Boomerang ~ girl ~

english ~ Laila ~ Night, Beauty ~ girl ~

english ~ Lana ~ Light ~ girl ~

english ~ Laura ~ Laurel, Bay Tree ~ girl ~

english ~ Layla ~ Night ~ girl ~

english ~ Leah ~ Weary ~ girl ~

english ~ Lily ~ Lily Flower ~ girl ~

english ~ Lindsey ~ Lake Colony ~ girl ~

english ~ Lucy ~ Light ~ girl ~

english ~ Lydia ~ Woman from Lydia ~ girl ~

english ~ Mackenzie ~ Child of the Wise Leader ~ girl ~

english ~ Madeline ~ High Tower ~ girl ~

english ~ Madison ~ Son of a Mighty Warrior ~ girl ~

english ~ Makayla ~ Who is Like God? ~ girl ~

english ~ Margaret ~ Pearl ~ girl ~

english ~ Maria ~ Bitter ~ girl ~

english ~ Mariana ~ Graceful Sea ~ girl ~

english ~ Mary ~ Bitter ~ girl ~

english ~ Maya ~ Illusion ~ girl ~

english ~ Megan ~ Pearl ~ girl ~

english ~ Melanie ~ Dark ~ girl ~

english ~ Melissa ~ Honey Bee ~ girl ~

english ~ Mia ~ Mine ~ girl ~

english ~ Michelle ~ Who is Like God? ~ girl ~

english ~ Molly ~ Bitter ~ girl ~

english ~ Morgan ~ Sea Circle ~ girl ~

english ~ Natalie ~ Born on Christmas Day ~ girl ~

english ~ Natasha ~ Born on Christmas Day ~ girl ~

english ~ Nicole ~ Victory of the People ~ girl ~

english ~ Nina ~ Little Girl ~ girl ~

english ~ Olivia ~ Olive Tree ~ girl ~

english ~ Paige ~ Young Helper ~ girl ~

english ~ Penelope ~ Weaver ~ girl ~

english ~ Peyton ~ Noble ~ girl ~

english ~ Phoebe ~ Radiant, Shining One ~ girl ~

english ~ Piper ~ Flute Player ~ girl ~

english ~ Rachel ~ Ewe ~ girl ~

english ~ Rebecca ~ To Bind ~ girl ~

english ~ Riley ~ Courageous ~ girl ~

english ~ Ruby ~ Red Gemstone ~ girl ~

english ~ Samantha ~ Listener ~ girl ~

english ~ Sarah ~ Princess ~ girl ~

english ~ Savannah ~ Grassy Plain ~ girl ~

english ~ Scarlett ~ Red ~ girl ~

english ~ Serenity ~ Calmness, Peace ~ girl ~

english ~ Sierra ~ Mountain Range ~ girl ~

english ~ Skylar ~ Scholar ~ girl ~

english ~ Sophia ~ Wisdom ~ girl ~

english ~ Stella ~ Star ~ girl ~

english ~ Stephanie ~ Crown, Garland ~ girl ~

english ~ Sydney ~ Wide Island ~ girl ~

english ~ Taylor ~ Tailor ~ girl ~

english ~ Valerie ~ Strong, Valiant ~ girl ~

english ~ Vanessa ~ Butterfly ~ girl ~

english ~ Veronica ~ True Image ~ girl ~

english ~ Victoria ~ Victory ~ girl ~

english ~ Vivian ~ Alive, Lively ~ girl ~

english ~ Willow ~ Slender ~ girl ~

english ~ Zoey ~ Life ~ girl ~

english ~ Abbie ~ Father's Joy ~ girl ~

english ~ Adalyn ~ Noble ~ girl ~

english ~ Adelina ~ Noble ~ girl ~

english ~ Adelyn ~ Noble ~ girl ~

english ~ Adria ~ Dark, Rich ~ girl ~

english ~ Adrianna ~ Dark, Rich ~ girl ~

english ~ Aileen ~ Bright, Shining One ~ girl ~

english ~ Ainsley ~ Solitary Field ~ girl ~

english ~ Alaina ~ Fair, Beautiful ~ girl ~

english ~ Alayna ~ Fair, Beautiful ~ girl ~

english ~ Aleah ~ Rising, Ascending ~ girl ~

english ~ Alejandra ~ Defender of Mankind ~ girl ~

english ~ Alivia ~ Olive Tree ~ girl ~

english ~ Allyson ~ Noble, Exalted ~ girl ~

english ~ Alondra ~ Defender of Mankind ~ girl ~

english ~ Alyson ~ Noble, Exalted ~ girl ~

english ~ Amara ~ Eternal ~ girl ~

english ~ Amari ~ Eternal ~ girl ~

english ~ Amaya ~ Night Rain ~ girl ~

english ~ Amber ~ Jewel ~ girl ~

english ~ Amira ~ Princess, Leader ~ girl ~

english ~ Amy ~ Beloved ~ girl ~

english ~ Ana ~ Grace ~ girl ~

english ~ Anabelle ~ Gracious, Beautiful ~ girl ~

english ~ Angel ~ Messenger ~ girl ~

english ~ Angela ~ Messenger of God ~ girl ~

english ~ Angelica ~ Angel, Messenger ~ girl ~

english ~ Angelique ~ Angel, Messenger ~ girl ~

english ~ Annabella ~ Gracious, Beautiful ~ girl ~

english ~ Annette ~ Gracious, Merciful ~ girl ~

english ~ Annie ~ Gracious, Merciful ~ girl ~

english ~ Anaya ~ Caring, Compassionate ~ girl ~

english ~ Angelina ~ Angel, Messenger ~ girl ~

english ~ Anita ~ Gracious, Merciful ~ girl ~

english ~ Ann ~ Graceful ~ girl ~

english ~ Anna ~ Graceful ~ girl ~

english ~ Anika ~ Grace, Favor ~ girl ~

english ~ Annika ~ Gracious ~ girl ~

english ~ April ~ Opening, Beginning ~ girl ~

english ~ Arabella ~ Beautiful Lioness ~ girl ~

english ~ Aria ~ Air, Melody ~ girl ~

english ~ Arianna ~ Very Holy ~ girl ~

english ~ Ariel ~ Lion of God ~ girl ~

english ~ Arlene ~ Pledge ~ girl ~

english ~ Arya ~ Noble, Honorable ~ girl ~

english ~ Ashley ~ Meadow of Ash Trees ~ girl ~

english ~ Ashlyn ~ Dream, Vision ~ girl ~

english ~ Aspen ~ Quaking Tree ~ girl ~

english ~ Athena ~ Goddess of Wisdom ~ girl ~

english ~ Aubree ~ Elf Ruler ~ girl ~

english ~ Aubrie ~ Elf Ruler ~ girl ~

english ~ Autumn ~ Season of Harvest ~ girl ~

english ~ Ava ~ Like a Bird ~ girl ~

english ~ Aviana ~ Like a Bird ~ girl ~

english ~ Aylin ~ Moon Halo ~ girl ~

english ~ Bailey ~ Steward, Public Official ~ girl ~

english ~ Bethany ~ House of Figs ~ girl ~

english ~ Bianca ~ White, Pure ~ girl ~

english ~ Blake ~ Fair Complexioned ~ girl ~

english ~ Blakely ~ Dark Meadow ~ girl ~

english ~ Bonnie ~ Beautiful ~ girl ~

english ~ Brenda ~ Sword ~ girl ~

english ~ Briana ~ Strong, Virtuous ~ girl ~

english ~ Bridget ~ Strength, Power ~ girl ~

english ~ Bristol ~ Place Name ~ girl ~

english ~ Brittany ~ From Britain ~ girl ~

english ~ Brooklynn ~ Brook, Stream ~ girl ~

english ~ Brynn ~ Hill ~ girl ~

english ~ Cadence ~ Rhythm, Musical Beat ~ girl ~

english ~ Caitlin ~ Pure ~ girl ~

english ~ Cali ~ Beautiful ~ girl ~

english ~ Callie ~ Beautiful ~ girl ~

english ~ Camilla ~ Young Ceremonial Attendant ~ girl ~

english ~ Candice ~ Pure ~ girl ~

english ~ Cara ~ Beloved ~ girl ~

english ~ Carly ~ Free Woman ~ girl ~

english ~ Carmen ~ Song ~ girl ~

english ~ Carol ~ Song of Joy ~ girl ~

english ~ Caroline ~ Free Man ~ girl ~

english ~ Carolyn ~ Free Woman ~ girl ~

english ~ Casey ~ Brave ~ girl ~

english ~ Cassandra ~ Shining Upon Men ~ girl ~

english ~ Cassidy ~ Curly-haired ~ girl ~

english ~ Catalina ~ Pure ~ girl ~

english ~ Catherine ~ Pure ~ girl ~

english ~ Cecelia ~ Blind ~ girl ~

english ~ Celeste ~ Heavenly ~ girl ~

english ~ Celina ~ Heavenly ~ girl ~

english ~ Charity ~ Love, Kindness ~ girl ~

english ~ Charlee ~ Free Woman ~ girl ~

english ~ Charlotte ~ Free Woman ~ girl ~

english ~ Chelsea ~ Port ~ girl ~

english ~ Cherish ~ To Treasure ~ girl ~

english ~ Cheryl ~ Beloved ~ girl ~

english ~ Cheyenne ~ Unintelligible Speaker ~ girl ~

english ~ Christina ~ Christian ~ girl ~

english ~ Christine ~ Christian ~ girl ~

english ~ Cindy ~ Moon ~ girl ~

english ~ Claire ~ Bright, Clear ~ girl ~

english ~ Clara ~ Bright, Clear ~ girl ~

english ~ Clare ~ Bright, Clear ~ girl ~

english ~ Clarissa ~ Bright, Clear ~ girl ~

english ~ Claudia ~ Lame ~ girl ~

english ~ Clementine ~ Mild, Merciful ~ girl ~

english ~ Colette ~ Victorious ~ girl ~

english ~ Colleen ~ Girl ~ girl ~

english ~ Cora ~ Maiden ~ girl ~

english ~ Coraline ~ Coral ~ girl ~

english ~ Corinne ~ Maiden ~ girl ~

english ~ Courtney ~ Court Attendant ~ girl ~

english ~ Crystal ~ Clear, Brilliant Glass ~ girl ~

english ~ Cynthia ~ Moon Goddess ~ girl ~

english ~ Dahlia ~ Valley ~ girl ~

english ~ Daisy ~ Day's Eye ~ girl ~

english ~ Dakota ~ Friendly One ~ girl ~

english ~ Dana ~ God is My Judge ~ girl ~

english ~ Daniela ~ God is My Judge ~ girl ~

english ~ Danika ~ Morning Star ~ girl ~

english ~ Daphne ~ Laurel Tree ~ girl ~

english ~ Darlene ~ Tenderly Loved ~ girl ~

english ~ Davina ~ Beloved ~ girl ~

english ~ Dawn ~ Daybreak ~ girl ~

english ~ Deborah ~ Bee ~ girl ~

english ~ Delaney ~ From the Elder Tree Meadow ~ girl ~

english ~ Delilah ~ Delicate, Weak ~ girl ~

english ~ Denise ~ Follower of Dionysius ~ girl ~

english ~ Desiree ~ Desired ~ girl ~

english ~ Destiny ~ Fate, Fortune ~ girl ~

english ~ Diana ~ Divine ~ girl ~

english ~ Diane ~ Divine ~ girl ~

english ~ Dina ~ Avenged ~ girl ~

english ~ Dominique ~ Belonging to the Lord ~ girl ~

english ~ Donna ~ Lady ~ girl ~

english ~ Dorothy ~ Gift of God ~ girl ~

english ~ Eden ~ Delight ~ girl ~

english ~ Edith ~ Prosperous in War ~ girl ~

english ~ Edna ~ Delight, Pleasure ~ girl ~

english ~ Elaine ~ Bright, Shining One ~ girl ~

english ~ Eleanor ~ Bright, Shining One ~ girl ~

english ~ Elena ~ Shining Light ~ girl ~

english ~ Elisa ~ God is My Oath ~ girl ~

english ~ Elise ~ God is My Oath ~ girl ~

english ~ Eliza ~ God is My Oath ~ girl ~

english ~ Elizabeth ~ God's Promise ~ girl ~

english ~ Ella ~ Beautiful Fairy ~ girl ~

english ~ Elle ~ She ~ girl ~

english ~ Ellie ~ Bright, Shining One ~ girl ~

english ~ Elsa ~ God is My Oath ~ girl ~

english ~ Elsie ~ God is My Oath ~ girl ~

english ~ Ember ~ Spark, Burning Low ~ girl ~

english ~ Emilie ~ Rival, Eager ~ girl ~

english ~ Emily ~ Industrious ~ girl ~

english ~ Emma ~ Universal ~ girl ~

english ~ Emmy ~ Universal ~ girl ~

english ~ Erica ~ Ever-Powerful ~ girl ~

english ~ Erin ~ Ireland ~ girl ~

english ~ Esmeralda ~ Emerald ~ girl ~

english ~ Esperanza ~ Hope ~ girl ~

english ~ Esther ~ Star ~ girl ~

english ~ Eva ~ Life, Living One ~ girl ~

english ~ Evelyn ~ Wished-for Child ~ girl ~

english ~ Faith ~ Trust, Belief ~ girl ~

english ~ Felicity ~ Happiness ~ girl ~

english ~ Fernanda ~ Journey, Adventure ~ girl ~

english ~ Fiona ~ White, Fair ~ girl ~

english ~ Flora ~ Flower ~ girl ~

english ~ Florence ~ Flourishing ~ girl ~

english ~ Francesca ~ Free ~ girl ~

english ~ Gabriela ~ God is My Strength ~ girl ~

english ~ Gabrielle ~ God is My Strength ~ girl ~

english ~ Gia ~ God's Gracious Gift ~ girl ~

english ~ Gianna ~ God is Gracious ~ girl ~

english ~ Giselle ~ Pledge ~ girl ~

english ~ Gloria ~ Glory ~ girl ~

english ~ Grace ~ Elegance, Kindness ~ girl ~

english ~ Gracie ~ Elegance, Kindness ~ girl ~

english ~ Gwendolyn ~ White Circle ~ girl ~

english ~ Hadley ~ Heather Field ~ girl ~

english ~ Hailey ~ Heroine ~ girl ~

english ~ Halle ~ From the Hall ~ girl ~

english ~ Hannah ~ Grace of God ~ girl ~

english ~ Harper ~ Harp Player ~ girl ~

english ~ Haven ~ Safe Place ~ girl ~

english ~ Hayley ~ Heroine ~ girl ~

english ~ Hazel ~ The Hazel Tree ~ girl ~

english ~ Heather ~ Flower of the Heath ~ girl ~

english ~ Heidi ~ Noble, Kind ~ girl ~

english ~ Helen ~ Bright, Shining One ~ girl ~

english ~ Helena ~ Bright, Shining One ~ girl ~

english ~ Hope ~ Hope ~ girl ~

english ~ Iliana ~ Bright, Shining One ~ girl ~

english ~ Imogen ~ Beloved Child ~ girl ~

english ~ Indigo ~ Blue Dye ~ girl ~

english ~ Ingrid ~ Beautiful ~ girl ~

english ~ Irene ~ Peace ~ girl ~

english ~ Iris ~ Rainbow ~ girl ~

english ~ Isabel ~ God is My Oath ~ girl ~

english ~ Isabella ~ God is My Oath ~ girl ~

english ~ Isabelle ~ God is My Oath ~ girl ~

english ~ Ivy ~ Faithfulness ~ girl ~

english ~ Izabella ~ God is My Oath ~ girl ~

english ~ Jade ~ Precious Stone ~ girl ~

english ~ Jaida ~ He Knows ~ girl ~

english ~ Jana ~ God's Gracious Gift ~ girl ~

english ~ Jane ~ God's Gracious Gift ~ girl ~

english ~ Janelle ~ God is Gracious ~ girl ~

english ~ Jasmine ~ Gift from God ~ girl ~

english ~ Jayda ~ Precious Stone ~ girl ~

english ~ Jayla ~ Jay Bird ~ girl ~

english ~ Jaylee ~ Jay Bird ~ girl ~

english ~ Jenna ~ White, Fair ~ girl ~

english ~ Jennifer ~ White Wave ~ girl ~

english ~ Jessica ~ God Beholds ~ girl ~

english ~ Jillian ~ Youthful ~ girl ~

english ~ Joanna ~ God is Gracious ~ girl ~

english ~ Jocelyn ~ Joyous ~ girl ~

english ~ Jolie ~ Pretty ~ girl ~

english ~ Jordan ~ To Flow Down ~ girl ~

english ~ Jordyn ~ To Flow Down ~ girl ~

english ~ Josephine ~ God will Add ~ girl ~

english ~ Josie ~ God will Add ~ girl ~

english ~ Journey ~ Trip, Voyage ~ girl ~

english ~ Joy ~ Joy ~ girl ~

english ~ Judith ~ Woman of Judea ~ girl ~

english ~ Julia ~ Youthful ~ girl ~

english ~ Juliana ~ Youthful ~ girl ~

english ~ Julie ~ Youthful ~ girl ~

english ~ Juliet ~ Youthful ~ girl ~

english ~ Juliette ~ Youthful ~ girl ~

english ~ Julissa ~ Youthful ~ girl ~

english ~ June ~ June ~ girl ~

english ~ Juniper ~ Evergreen Tree ~ girl ~

english ~ Kaitlyn ~ Pure ~ girl ~

english ~ Kaleigh ~ Pure ~ girl ~

english ~ Kali ~ Goddess ~ girl ~

english ~ Kallie ~ Beautiful ~ girl ~

english ~ Kameron ~ Crooked Nose ~ girl ~

english ~ Kamryn ~ Crooked Nose ~ girl ~

english ~ Kara ~ Beloved ~ girl ~

english ~ Karen ~ Pure ~ girl ~

english ~ Karina ~ Pure ~ girl ~

english ~ Karla ~ Strong, Feminine ~ girl ~

english ~ Kassandra ~ Shining Upon Men ~ girl ~

english ~ Kate ~ Pure ~ girl ~

english ~ Katelyn ~ Pure ~ girl ~

english ~ Katherine ~ Pure ~ girl ~

english ~ Kathryn ~ Pure ~ girl ~

english ~ Katie ~ Pure ~ girl ~

english ~ Kayla ~ Pure ~ girl ~

english ~ Kaylee ~ Pure ~ girl ~

english ~ Keira ~ Dark-Haired ~ girl ~

english ~ Kendall ~ Valley of the River Kent ~ girl ~

english ~ Kennedy ~ Helmeted Chief ~ girl ~

english ~ Kenzie ~ Light-Skinned ~ girl ~

english ~ Kiera ~ Dark-Haired ~ girl ~

english ~ Kierra ~ Dark-Haired ~ girl ~

english ~ Kimberly ~ From the Meadow of the Royal Fortress ~ girl ~

english ~ Kinsley ~ King's Meadow ~ girl ~

english ~ Kirsten ~ Anointed ~ girl ~

english ~ Kyla ~ Beautiful ~ girl ~

english ~ Kylee ~ Narrow, Strait ~ girl ~

english ~ Kylie ~ Boomerang ~ girl ~

english ~ Lacey ~ Lace-Like ~ girl ~

english ~ Lana ~ Light ~ girl ~

english ~ Lara ~ Famous ~ girl ~

english ~ Laura ~ Laurel, Bay Tree ~ girl ~

english ~ Lauren ~ Laurel, Bay Tree ~ girl ~

english ~ Layla ~ Night ~ girl ~

english ~ Lea ~ Weary ~ girl ~

english ~ Leah ~ Weary ~ girl ~

english ~ Leila ~ Dark Beauty ~ girl ~

english ~ Lena ~ Light ~ girl ~

english ~ Leslie ~ Holly Garden ~ girl ~

english ~ Lexi ~ Defender of Mankind ~ girl ~

english ~ Lexie ~ Defender of Mankind ~ girl ~

english ~ Lia ~ Weary ~ girl ~

english ~ Lila ~ Night ~ girl ~

english ~ Lily ~ Lily Flower ~ girl ~

english ~ Linda ~ Pretty One ~ girl ~

english ~ Lindsay ~ Lake Colony ~ girl ~

english ~ Lindsey ~ Lake Colony ~ girl ~

english ~ Lisa ~ God is My Oath ~ girl ~

english ~ Livia ~ Olive Tree ~ girl ~

english ~ Lizbeth ~ God is My Oath ~ girl ~

english ~ Logan ~ Small Cove ~ girl ~

english ~ Lola ~ Sorrows ~ girl ~

english ~ London ~ From the Great River ~ girl ~

english ~ Lorelei ~ Alluring ~ girl ~

english ~ Lorraine ~ Kingdom of Lothar ~ girl ~

english ~ Louisa ~ Renowned Warrior ~ girl ~

english ~ Lucia ~ Light ~ girl ~

english ~ Lucille ~ Light ~ girl ~

english ~ Lucy ~ Light ~ girl ~

english ~ Lydia ~ Woman from Lydia ~ girl ~

english ~ Lyric ~ Songlike ~ girl ~

english ~ Mackenzie ~ Child of the Wise Leader ~ girl ~

english ~ Macy ~ Weapon ~ girl ~

english ~ Madeline ~ High Tower ~ girl ~

english ~ Madelyn ~ High Tower ~ girl ~

english ~ Madison ~ Son of a Mighty Warrior ~ girl ~

english ~ Maggie ~ Pearl ~ girl ~

english ~ Makayla ~ Who is Like God? ~ girl ~

english ~ Malia ~ Bitter ~ girl ~

english ~ Makenzie ~ Child of the Wise Leader ~ girl ~

english ~ Mallory ~ Unfortunate ~ girl ~

english ~ Mandy ~ Worthy of Love ~ girl ~

english ~ Mara ~ Bitter ~ girl ~

english ~ Margaret ~ Pearl ~ girl ~

english ~ Maria ~ Bitter ~ girl ~

english ~ Mariana ~ Graceful Sea ~ girl ~

english ~ Mariah ~ Bitter ~ girl ~

english ~ Marie ~ Bitter ~ girl ~

english ~ Marilyn ~ Sea of Bitterness ~ girl ~

english ~ Marissa ~ Of the Sea ~ girl ~

english ~ Marlee ~ From the Lake Meadow ~ girl ~

english ~ Marley ~ Pleasant Meadow ~ girl ~

english ~ Mary ~ Bitter ~ girl ~

english ~ Maura ~ Dark-Haired ~ girl ~

english ~ Maya ~ Illusion ~ girl ~

english ~ Mayra ~ Sea of Bitterness ~ girl ~

english ~ Megan ~ Pearl ~ girl ~

english ~ Meghan ~ Pearl ~ girl ~

english ~ Melina ~ Honey ~ girl ~

english ~ Melissa ~ Honey Bee ~ girl ~

english ~ Mia ~ Mine ~ girl ~

english ~ Michaela ~ Who is Like God? ~ girl ~

english ~ Michelle ~ Who is Like God? ~ girl ~

english ~ Mikayla ~ Who is Like God? ~ girl ~

english ~ Mila ~ Gracious ~ girl ~

english ~ Miley ~ Smiley ~ girl ~

english ~ Miranda ~ Admirable ~ girl ~

english ~ Miriam ~ Wished-for Child ~ girl ~

english ~ Molly ~ Bitter ~ girl ~

english ~ Morgan ~ Sea Circle ~ girl ~

english ~ Mya ~ Mine ~ girl ~

english ~ Nadia ~ Hope ~ girl ~

english ~ Naomi ~ Pleasantness ~ girl ~

english ~ Natalia ~ Born on Christmas Day ~ girl ~

english ~ Natalie ~ Born on Christmas Day ~ girl ~

english ~ Natasha ~ Born on Christmas Day ~ girl ~

english ~ Nia ~ Purpose ~ girl ~

english ~ Nicole ~ Victory of the People ~ girl ~

english ~ Nina ~ Little Girl ~ girl ~

english ~ Noelle ~ Christmas ~ girl ~

english ~ Nora ~ Honor ~ girl ~

english ~ Nova ~ New ~ girl ~

english ~ Olivia ~ Olive Tree ~ girl ~

english ~ Paige ~ Young Helper ~ girl ~

english ~ Paisley ~ Church ~ girl ~

english ~ Parker ~ Park Keeper ~ girl ~

english ~ Payton ~ Noble's Town ~ girl ~

english ~ Penelope ~ Weaver ~ girl ~

english ~ Peyton ~ Noble ~ girl ~

عربی ~ احمد (Ahmad) ~ الشخص الجليل أو الممتاز (Noble or excellent person) ~ boy ~

عربی ~ محمد (Muhammad) ~ الشخص المحمود والثنائي (Praised and praiseworthy person) ~ boy ~

عربی ~ يوسف (Yusuf) ~ الشاب الحسن والمشهور (Handsome and well-known young man) ~ boy ~

عربی ~ علي (Ali) ~ النبيل أو الشريف (Noble or honorable) ~ boy ~

عربی ~ عبدالله (Abdullah) ~ عبد الله (Servant of Allah) ~ boy ~

عربی ~ عمر (Umar) ~ العمر الطويل (Long life) ~ boy ~

عربی ~ خالد (Khalid) ~ الشخص الذي يدوم أو لا يزال (Eternal or everlasting person) ~ boy ~

عربی ~ حسن (Hassan) ~ الجميل والجميل (Beautiful and handsome) ~ boy ~

عربی ~ عبدالرحمن (Abdulrahman) ~ عبد الرحمن (Servant of the Most Merciful) ~ boy ~

عربی ~ أحمد (Ahmed) ~ الشخص الجليل أو الممتاز (Noble or excellent person) ~ boy ~

عربی ~ إبراهيم (Ibrahim) ~ أب المؤمنين أو الأصدقاء (Father of believers or friends) ~ boy ~

عربی ~ مصطفى (Mustafa) ~ الشخص المختار أو المفضل (Chosen or preferred person) ~ boy ~

عربی ~ محمود (Mahmoud) ~ الشخص المحمود والثنائي (Praised and praiseworthy person) ~ boy ~

عربی ~ حسين (Hussein) ~ الحسين والثنائي (Good or beautiful) ~ boy ~

عربی ~ سعيد (Saeed) ~ الشخص السعيد أو السعيد (Happy or fortunate person) ~ boy ~

عربی ~ عبدالعزيز (Abdulaziz) ~ عبد العزيز (Servant of the Mighty) ~ boy ~

عربی ~ وليد (Walid) ~ الشاب الجديد أو الوليد (Newborn or newborn baby) ~ boy ~

عربی ~ ناصر (Nasser) ~ الشخص الذي ينصر أو يدعم (Helper or supporter) ~ boy ~

عربی ~ أمير (Amir) ~ الأمير أو الحاكم (Prince or ruler) ~ boy ~

عربی ~ طارق (Tariq) ~ الشخص الذي يضيء الطريق (The one who enlightens the path) ~ boy ~

عربی ~ عبدالله (Abdallah) ~ عبد الله (Servant of Allah) ~ boy ~

عربی ~ فهد (Fahad) ~ النمر أو الأسد (Leopard or lion) ~ boy ~

عربی ~ عادل (Adel) ~ العادل والمنصف (Just and fair) ~ boy ~

عربی ~ صلاح (Salah) ~ الشخص المحسن أو الصالح (Good or righteous person) ~ boy ~

عربی ~ فارس (Fares) ~ الفارس أو الفارس (Knight or horseman) ~ boy ~

عربی ~ ماجد (Majed) ~ المجيد والعظيم (Glorious and great) ~ boy ~

عربی ~ يعقوب (Ya'qub) ~ اليعقوب أو الشخص الجليل (Jacob or distinguished person) ~ boy ~

عربی ~ حمد (Hamad) ~ الشخص الحامد أو الحمد (Praiser or praise) ~ boy ~

عربی ~ رامي (Rami) ~ القوي أو المشتبه فيه (Strong or suspicious person) ~ boy ~

عربی ~ رشيد (Rashid) ~ الشخص المستقيم أو المنصف (Righteous or just person) ~ boy ~

عربی ~ كريم (Karim) ~ الشخص الكريم أو الكريم (Generous or noble person) ~ boy ~

عربی ~ سامي (Sami) ~ السامي والعظيم (High or exalted) ~ boy ~

عربی ~ نور (Nour) ~ النور أو المضيء (Light or illuminating) ~ boy ~

عربی ~ عماد (Imad) ~ الدعامة أو الركيزة (Pillar or support) ~ boy ~

عربی ~ عليان (Alian) ~ الرائع أو الأبدي (Exquisite or eternal) ~ boy ~

عربی ~ رائد (Ra'id) ~ الشخص الرائد أو القائد (Pioneer or leader) ~ boy ~

عربی ~ لؤي (Luay) ~ الأسد الشاب أو الشجاع (Young lion or brave) ~ boy ~

عربی ~ سلمان (Salman) ~ السليم والآمن (Safe and secure) ~ boy ~

عربی ~ خضر (Khidr) ~ الشخص الأخضر أو الخضرة (Green person or greenness) ~ boy ~

عربی ~ زيد (Zaid) ~ الزيد والزائد (To increase or abundance) ~ boy ~

عربی ~ عامر (Amer) ~ المزدهر والحيوي (Prosperous and lively) ~ boy ~

عربی ~ رائع (Ra'i) ~ الرائع أو الرائع (Wonderful or marvelous) ~ boy ~

عربی ~ جمال (Jamal) ~ الجمال والجمال (Beauty or handsome) ~ boy ~

عربی ~ يزن (Yazan) ~ الشخص الثقيل أو الرزانة (Heavy or moderation) ~ boy ~

عربی ~ محسن (Muhsin) ~ المحسن والمعروف (Benefactor or doer of good) ~ boy ~

عربی ~ عبدالوهاب (Abdulwahab) ~ عبد الوهاب (Servant of the Bestower) ~ boy ~

عربی ~ حاتم (Hatim) ~ الشخص الكريم أو الكريم (Generous or honorable) ~ boy ~

عربی ~ نبيل (Nabil) ~ الشخص النبيل أو الكريم (Noble or honorable) ~ boy ~

عربی ~ إسلام (Islam) ~ الشخص الذي يسلم أو يستسلم (Submitter or surrender) ~ boy ~

عربی ~ جهاد (Jihad) ~ الجهاد أو السعي (Struggle or striving) ~ boy ~

عربی ~ محفوظ (Mahfoud) ~ المحفوظ والمحمي (Protected or safeguarded) ~ boy ~

عربی ~ مروان (Marwan) ~ الشخص المتأمل أو المفكر (Thoughtful or contemplative person) ~ boy ~

عربی ~ مجدي (Majdi) ~ الشخص الجليل أو المجدي (Glorious or majestic person) ~ boy ~

عربی ~ رياض (Riyad) ~ الجنة أو الجنة (Garden or paradise) ~ boy ~

عربی ~ مؤمن (Moumen) ~ المؤمن أو المؤمن (Believer or faithful) ~ boy ~

عربی ~ شريف (Sharif) ~ الشريف أو النبيل (Noble or honorable) ~ boy ~

عربی ~ نديم (Nadim) ~ الصديق المخلص أو النصير (Loyal friend or companion) ~ boy ~

عربی ~ إياد (Eyad) ~ المساعد أو العضو (Helper or supporter) ~ boy ~

عربی ~ مازن (Mazen) ~ الشخص القوي أو المعزز (Strong or honored person) ~ boy ~

عربی ~ ناصر الدين (Nasser al-Din) ~ منتصر الدين أو النجاح (Victorious in religion or success) ~ boy ~

عربی ~ مجاهد (Mujahid) ~ الجاهد أو القائد (Striver or leader) ~ boy ~

عربی ~ سامر (Samer) ~ الرفيق المسرور أو الجميل (Joyful companion or beautiful) ~ boy ~

عربی ~ شادي (Shadi) ~ الشخص السعيد أو السعيد (Happy or blissful person) ~ boy ~

عربی ~ أدهم (Adham) ~ الأسود أو الجميل (Black or beautiful) ~ boy ~

عربی ~ قاسم (Qasim) ~ الموزع أو القاطع (Distributor or divider) ~ boy ~

عربی ~ ريان (Rayan) ~ الباب المفتوح أو البوابة (Open door or gateway) ~ boy ~

عربی ~ سعود (Saud) ~ سعودي أو من سعود (Saudi or from the Saud tribe) ~ boy ~

عربی ~ مجد (Majd) ~ المجد والعظيم (Glory and greatness) ~ boy ~

عربی ~ شهاب (Shihab) ~ الشهاب أو النار (Meteor or fire) ~ boy ~

عربی ~ هشام (Hisham) ~ الهشيم أو المستوى (Generous or even-tempered) ~ boy ~

عربی ~ حاتم (Hatim) ~ الشخص الكريم أو الكريم (Generous or honorable) ~ boy ~

عربی ~ رائد (Ra'id) ~ الشخص الرائد أو القائد (Pioneer or leader) ~ boy ~

عربی ~ فايز (Fayez) ~ الشخص الناجح أو المنتصر (Successful or victorious person) ~ boy ~

عربی ~ عادل (Adel) ~ العادل والمنصف (Just and fair) ~ boy ~

عربی ~ عماد (Imad) ~ الدعامة أو الركيزة (Pillar or support) ~ boy ~

عربی ~ رامي (Rami) ~ القوي أو المشتبه فيه (Strong or suspected person) ~ boy ~

عربی ~ سلمان (Salman) ~ السليم والآمن (Safe and secure) ~ boy ~

عربی ~ يوسف (Yusuf) ~ الشاب الحسن والمشهور (Handsome and well-known young man) ~ boy ~

عربی ~ زهير (Zuhair) ~ المشرق أو الساطع (Radiant or shining) ~ boy ~

عربی ~ كمال (Kamal) ~ الكمال أو الكمال (Perfection or completeness) ~ boy ~

عربی ~ عبدالملك (Abdulmalik) ~ عبد الملك (Servant of the King) ~ boy ~

عربی ~ نايف (Naif) ~ النقي أو النقي (Pure or clear) ~ boy ~

عربی ~ شرف (Sharaf) ~ الشرف والنبيل (Honor or noble) ~ boy ~

عربی ~ محسن (Muhsin) ~ المحسن والمعروف (Benefactor or doer of good) ~ boy ~

عربی ~ عبدالحميد (Abdulhamid) ~ عبد الحميد (Servant of the Praiseworthy) ~ boy ~

عربی ~ رشاد (Rashad) ~ الهداية أو الصواب (Guidance or righteousness) ~ boy ~

عربی ~ راغب (Raghib) ~ الشخص المتطلع أو المطلوب (Ambitious or desired person) ~ boy ~

عربی ~ أكرم (Akram) ~ الشخص الكريم أو الكريم (Generous or noble person) ~ boy ~

عربی ~ طلال (Talal) ~ الشخص الرائع أو الفاتح (Charming or victorious person) ~ boy ~

عربی ~ فهد (Fahd) ~ الفهد أو الشجاع (Leopard or brave) ~ boy ~

عربی ~ سهيل (Suhail) ~ الهادئ أو النجم (Calm or star) ~ boy ~

عربی ~ حازم (Hazem) ~ الحازم أو الحازم (Determined or decisive) ~ boy ~

عربی ~ جميل (Jamil) ~ الجميل والجميل (Beautiful or handsome) ~ boy ~

عربی ~ عبدالغني (Abdulghani) ~ عبد الغني (Servant of the Wealthy) ~ boy ~

عربی ~ سيف (Saif) ~ السيف أو الحاد (Sword or sharp) ~ boy ~

عربی ~ فاروق (Farouk) ~ الفاروق أو الحاكم (Distinguisher or ruler) ~ boy ~

عربی ~ نصر (Nasr) ~ النصر أو الفائز (Victory or winner) ~ boy ~

عربی ~ سعيد (Saeed) ~ الشخص السعيد أو السعيد (Happy or fortunate person) ~ boy ~

عربی ~ أنس (Anas) ~ الرفيق المرافق أو الشخص اللطيف (Companion or gentle person) ~ boy ~

عربی ~ هاني (Hani) ~ السعيد أو السعيد (Happy or joyful) ~ boy ~

عربی ~ تيمور (Taimur) ~ الحديد أو الحديد (Iron or strong) ~ boy ~

عربی ~ عزام (Azzam) ~ الشخص العزيمة أو العازم (Resolute or determined person) ~ boy ~

عربی ~ مأمون (Ma'mun) ~ المأمون والموثوق به (Safe and trustworthy) ~ boy ~

عربی ~ حمزة (Hamza) ~ الأسد الشجاع أو الأسد (Brave lion or lion) ~ boy ~

عربی ~ جواد (Jawad) ~ الشخص الجواد أو الكريم (Generous or noble person) ~ boy ~

عربی ~ ذياب (Thiyab) ~ الذئب أو الذئب (Wolf or agile) ~ boy ~

عربی ~ زين (Zain) ~ الزين والجميل (Beauty and beautiful) ~ boy ~

عربی ~ كرم (Karam) ~ الكرم والنبيل (Generosity and noble) ~ boy ~

عربی ~ لطيف (Latif) ~ اللطيف والرقيق (Gentle and subtle) ~ boy ~

عربی ~ عوض (Awad) ~ المعوض أو البديل (Compensation or substitute) ~ boy ~

عربی ~ منصور (Mansour) ~ المنصور أو الفائز (Victorious or winner) ~ boy ~

عربی ~ هشام (Hisham) ~ الهشيم أو المستوى (Generous or even-tempered) ~ boy ~

عربی ~ عليان (Alian) ~ الرائع أو الأبدي (Exquisite or eternal) ~ boy ~

عربی ~ يزيد (Yazeed) ~ الزيادة أو الزيادة (Increase or addition) ~ boy ~

عربی ~ إدريس (Idris) ~ الشخص العادل أو المشرق (Just or radiant person) ~ boy ~

عربی ~ سليمان (Sulaiman) ~ السليمان والآمن (Safe and secure) ~ boy ~

عربی ~ إلياس (Ilyas) ~ الشخص العادل أو المشرق (Just or radiant person) ~ boy ~

عربی ~ رضوان (Ridwan) ~ الرضوان أو السعادة (Pleasure or happiness) ~ boy ~

عربی ~ سيف الدين (Saif al-Din) ~ سيف الدين أو الحاكم (Sword of religion or ruler) ~ boy ~

عربی ~ طه (Taha) ~ الحبيب أو المحبوب (Beloved or loved one) ~ boy ~

عربی ~ أحمد (Ahmad) ~ الشخص الجليل أو الممتاز (Noble or excellent person) ~ boy ~

عربی ~ محمد (Muhammad) ~ الشخص المحمود والثنائي (Praised and praiseworthy person) ~ boy ~

عربی ~ يوسف (Yusuf) ~ الشاب الحسن والمشهور (Handsome and well-known young man) ~ boy ~

عربی ~ علي (Ali) ~ النبيل أو الشريف (Noble or honorable) ~ boy ~

عربی ~ عبدالله (Abdullah) ~ عبد الله (Servant of Allah) ~ boy ~

عربی ~ عمر (Umar) ~ العمر الطويل (Long life) ~ boy ~

عربی ~ خالد (Khalid) ~ الخالد أو الأبدي (Eternal or everlasting) ~ boy ~

عربی ~ أنور (Anwar) ~ الشخص المنير أو الضوء (Enlightened or light) ~ boy ~

عربی ~ طارق (Tariq) ~ الناجي أو المنقذ (Rescuer or savior) ~ boy ~

عربی ~ صالح (Saleh) ~ الصالح والمستقيم (Righteous and upright) ~ boy ~

عربی ~ حكيم (Hakim) ~ الحكيم والحكيم (Wise and wise) ~ boy ~

عربی ~ فادي (Fadi) ~ الفادي أو المنقذ (Redeemer or savior) ~ boy ~

عربی ~ سعيد (Saeed) ~ الشخص السعيد أو السعيد (Happy or fortunate person) ~ boy ~

عربی ~ عادل (Adel) ~ العادل والمنصف (Just and fair) ~ boy ~

عربی ~ أحمد (Ahmad) ~ الشخص الجليل أو الممتاز (Noble or excellent person) ~ boy ~

عربی ~ ماهر (Maher) ~ الشخص الماهر أو الماهر (Skillful or proficient person) ~ boy ~

عربی ~ خضير (Khidr) ~ الشخص الأخضر أو الخضرة (Green person or greenness) ~ boy ~

عربی ~ إلياس (Ilyas) ~ الشخص العادل أو المشرق (Just or radiant person) ~ boy ~

عربی ~ شادي (Shadi) ~ الشخص السعيد أو السعيد (Happy or blissful person) ~ boy ~

عربی ~ زكريا (Zakaria) ~ الشخص الذاكر أو المحمود (Remembering or praised person) ~ boy ~

عربی ~ رائع (Ra'i) ~ الرائع أو الرائع (Wonderful or marvelous) ~ boy ~

عربی ~ يوسف (Yusuf) ~ الشاب الحسن والمشهور (Handsome and well-known young man) ~ boy ~

عربی ~ محمود (Mahmoud) ~ المحمود والممدوح (Praised and praiseworthy) ~ boy ~

عربی ~ سامر (Samer) ~ الرفيق المسرور أو الجميل (Joyful companion or beautiful) ~ boy ~

عربی ~ عبدالعزيز (Abdulaziz) ~ عبد العزيز (Servant of the Almighty) ~ boy ~

عربی ~ جمال (Jamal) ~ الجمال والجمال (Beauty or handsome) ~ boy ~

عربی ~ فهد (Fahd) ~ الفهد أو الشجاع (Leopard or brave) ~ boy ~

عربی ~ حافظ (Hafiz) ~ الشخص الحافظ أو المحفوظ (Guardian or protected person) ~ boy ~

عربی ~ زياد (Ziyad) ~ الزيادة أو الزيادة (Increase or addition) ~ boy ~

عربی ~ صلاح (Salah) ~ الصلاح والنجاح (Righteousness and success) ~ boy ~

عربی ~ إسماعيل (Ismail) ~ الشخص السمعيلي أو السامع (Ishmaelite or listener) ~ boy ~

عربی ~ وائل (Wael) ~ الشخص الرائع أو الجميل (Wonderful or beautiful) ~ boy ~

عربی ~ سليم (Salim) ~ السليم والسليم (Safe and sound) ~ boy ~

عربی ~ هيثم (Haytham) ~ الشاب الشاب أو الصقر (Young falcon or sharp) ~ boy ~

عربی ~ رمضان (Ramadan) ~ الشهر الكريم أو الصائم (Holy month or fasting person) ~ boy ~

عربی ~ حسين (Hussein) ~ الشخص المحسن أو المعروف (Benefactor or well-known person) ~ boy ~

عربی ~ عبدالرحمن (Abdulrahman) ~ عبد الرحمن (Servant of the Merciful) ~ boy ~

عربی ~ شريف (Sharif) ~ الشريف أو النبيل (Noble or honorable) ~ boy ~

عربی ~ رشيد (Rashid) ~ الشخص الرشيد أو المستقيم (Righteous or upright person) ~ boy ~

عربی ~ فايز (Fayez) ~ الشخص الناجح أو المنتصر (Successful or victorious person) ~ boy ~

عربی ~ نديم (Nadim) ~ الصديق المخلص أو النصير (Loyal friend or companion) ~ boy ~

عربی ~ رائد (Ra'id) ~ الشخص الرائد أو القائد (Pioneer or leader) ~ boy ~

عربی ~ عزيز (Aziz) ~ العزيز والغالي (Dear and precious) ~ boy ~

عربی ~ إياد (Eyad) ~ المساعد أو العضو (Helper or supporter) ~ boy ~

عربی ~ جهاد (Jihad) ~ السعي أو السعي (Struggle or striving) ~ boy ~

عربی ~ مجاهد (Mujahid) ~ الجاهد أو القائد (Striver or leader) ~ boy ~

عربی ~ جعفر (Ja'far) ~ الشخص المنقول أو الناقل (Carrier or transmitter) ~ boy ~

عربی ~ أمير (Ameer) ~ الأمير أو الزعيم (Prince or leader) ~ boy ~

عربی ~ شادي (Shadi) ~ الشخص السعيد أو السعيد (Happy or blissful person) ~ boy ~

عربی ~ هشام (Hisham) ~ الهشيم أو المستوى (Generous or even-tempered) ~ boy ~

عربی ~ عبدالوهاب (Abdulwahhab) ~ عبد الوهاب (Servant of the Bestower) ~ boy ~

عربی ~ أسامة (Usama) ~ الأسد الشجاع أو الأسد (Brave lion or lion) ~ boy ~

عربی ~ رائد (Ra'id) ~ الشخص الرائد أو القائد (Pioneer or leader) ~ boy ~

عربی ~ حمد (Hamad) ~ الحمد والشكر (Praise and gratitude) ~ boy ~

عربی ~ سمير (Sameer) ~ الرفيق المسرور أو الجميل (Joyful companion or beautiful) ~ boy ~

عربی ~ أدهم (Adham) ~ الأسود أو الجميل (Black or beautiful) ~ boy ~

عربی ~ يزن (Yazan) ~ الحيوان الوحشي أو الشرس (Savage animal or fierce) ~ boy ~

عربی ~ أمجد (Amjad) ~ الشخص المجيد أو العظيم (Glorious or great person) ~ boy ~

عربی ~ خليل (Khalil) ~ الصديق المقرب أو الحبيب (Close friend or beloved) ~ boy ~

عربی ~ وليد (Waleed) ~ الوليد والجديد (Newborn and new) ~ boy ~

عربی ~ إبراهيم (Ibrahim) ~ الأب الشريف أو الأب (Noble father or father) ~ boy ~

عربی ~ شادن (Shaden) ~ السعيد أو السعيد (Happy or joyful) ~ boy ~

عربی ~ سيف (Saif) ~ السيف أو الحاد (Sword or sharp) ~ boy ~

عربی ~ رشاد (Rashad) ~ الهداية أو الصواب (Guidance or righteousness) ~ boy ~

عربی ~ أنس (Anas) ~ الرفيق المرافق أو الشخص اللطيف (Companion or gentle person) ~ boy ~

عربی ~ مراد (Murad) ~ الهدف أو الرغبة (Goal or desire) ~ boy ~

عربی ~ ناجي (Nagi) ~ الناجي أو المنقذ (Rescuer or survivor) ~ boy ~

عربی ~ عاصم (Asim) ~ الشخص الحامي أو المدافع (Protector or defender) ~ boy ~

عربی ~ شرف (Sharaf) ~ الشرف والنبيل (Honor or noble) ~ boy ~

عربی ~ عزام (Azzam) ~ الشخص العزيمة أو العازم (Resolute or determined person) ~ boy ~

عربی ~ عامر (Aamer) ~ الشخص الغني أو المتطور (Rich or developed person) ~ boy ~

عربی ~ حافظ (Hafiz) ~ الشخص الحافظ أو المحفوظ (Guardian or protected person) ~ boy ~

عربی ~ معتز (Moataz) ~ الشخص المعتز أو المعزز (Honored or glorified person) ~ boy ~

عربی ~ سهيل (Suhail) ~ الهادئ أو النجم (Calm or star) ~ boy ~

عربی ~ رائد (Ra'id) ~ الشخص الرائد أو القائد (Pioneer or leader) ~ boy ~

عربی ~ فارس (Fares) ~ الفارس الشجاع أو الفارس (Brave knight or knight) ~ boy ~

عربی ~ مجتبى (Mujtaba) ~ المختار أو المفضل (Chosen or preferred) ~ boy ~

عربی ~ صهيب (Suhayb) ~ الشخص السهيب أو الجميل (Handsome or beautiful person) ~ boy ~

عربی ~ خضير (Khidr) ~ الشخص الأخضر أو الخضرة (Green person or greenness) ~ boy ~

عربی ~ سعود (Saud) ~ السعودي أو المسرور (Saudi or happy) ~ boy ~

عربی ~ وسيم (Waseem) ~ الشخص الوسيم أو الجميل (Handsome or beautiful person) ~ boy ~

عربی ~ عادل (Adel) ~ العادل والمنصف (Just and fair) ~ boy ~

عربی ~ جابر (Jaber) ~ الشخص الجابر أو المعزز (Mighty or powerful person) ~ boy ~

عربی ~ سمير (Sameer) ~ الرفيق المسرور أو الجميل (Joyful companion or beautiful) ~ boy ~

عربی ~ شريف (Sharif) ~ الشريف أو النبيل (Noble or honorable) ~ boy ~

عربی ~ عمران (Imran) ~ عمران (Prosperity or flourishing) ~ boy ~

عربی ~ عادل (Adel) ~ العادل والمنصف (Just and fair) ~ boy ~

عربی ~ رائد (Ra'id) ~ الشخص الرائد أو القائد (Pioneer or leader) ~ boy ~

عربی ~ مجاهد (Mujahid) ~ الجاهد أو القائد (Striver or leader) ~ boy ~

عربی ~ محمد (Muhammad) ~ الشخص المحمود والثنائي (Praised and praiseworthy person) ~ boy ~

عربی ~ سهيل (Suhail) ~ الهادئ أو النجم (Calm or star) ~ boy ~

عربی ~ إلياس (Ilyas) ~ الشخص العادل أو المشرق (Just or radiant person) ~ boy ~

عربی ~ رشيد (Rashid) ~ الشخص الرشيد أو المستقيم (Righteous or upright person) ~ boy ~

عربی ~ طارق (Tariq) ~ الناجي أو المنقذ (Rescuer or savior) ~ boy ~

عربی ~ سعيد (Saeed) ~ الشخص السعيد أو السعيد (Happy or fortunate person) ~ boy ~

عربی ~ جلال (Jalal) ~ الجلال والعظمة (Glory and greatness) ~ boy ~

عربی ~ نبيل (Nabil) ~ الشخص النبيل أو الكريم (Noble or generous person) ~ boy ~

عربی ~ ماجد (Majid) ~ الشخص المجيد أو العظيم (Glorious or great person) ~ boy ~

عربی ~ طلال (Talal) ~ الطلالة أو السعادة (Elegance or happiness) ~ boy ~

عربی ~ جميل (Jameel) ~ الجميل والجذاب (Beautiful and attractive) ~ boy ~

عربی ~ حسن (Hassan) ~ الحسن والجمال (Good-looking and handsome) ~ boy ~

عربی ~ غسان (Ghassan) ~ الشخص الجميل أو الجميل (Beautiful or graceful person) ~ boy ~

عربی ~ سامي (Sami) ~ السامي والمرموق (High and distinguished) ~ boy ~

عربی ~ رافت (Raafat) ~ اللطيف والودود (Kind and friendly) ~ boy ~

عربی ~ حاتم (Hatim) ~ الشخص السخي أو الكريم (Generous or noble person) ~ boy ~

عربی ~ نصر (Nasr) ~ النصر والفوز (Victory and success) ~ boy ~

عربی ~ كريم (Kareem) ~ الكريم والسخي (Generous and noble) ~ boy ~

عربی ~ صابر (Sabir) ~ الشخص الصابر أو المحتسب (Patient or steadfast person) ~ boy ~

عربی ~ ثابت (Thabit) ~ الثابت والمستقر (Steady and stable) ~ boy ~

عربی ~ عامر (Aamir) ~ الشخص الغني أو المتطور (Rich or developed person) ~ boy ~

عربی ~ سلام (Salam) ~ السلام والسلام (Peace and safety) ~ boy ~

عربی ~ مهدي (Mahdi) ~ المهدي أو المرشد (Guided one or guide) ~ boy ~

عربی ~ حافظ (Hafiz) ~ الشخص الحافظ أو المحفوظ (Guardian or protected person) ~ boy ~

عربی ~ عماد (Imad) ~ الدعم أو الأساس (Support or pillar) ~ boy ~

عربی ~ أحمد (Ahmad) ~ الشخص الجليل أو الممتاز (Noble or excellent person) ~ boy ~

عربی ~ ناصر (Nasser) ~ الناصر أو المنصور (Victorious or successful) ~ boy ~

عربی ~ مرعي (Murai) ~ الشخص المروي أو المزروع (Cultivated or planted person) ~ boy ~

عربی ~ وليد (Waleed) ~ الوليد والجديد (Newborn and new) ~ boy ~

عربی ~ سهيل (Suhail) ~ الهادئ أو النجم (Calm or star) ~ boy ~

عربی ~ حسين (Hussein) ~ ال�

About

Find a beautiful name for your baby in English/Persian (Farsi)/Turkish and Arabic languages.

Resources

Stars

Watchers

Forks

Releases

No releases published

Packages

No packages published